گنج حضور استاد پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و...

127
ﮔﻧﺞ ﺣﺿور ﻣﺟﻣوﻋﮫ ﮔﻧﺞ ﺣﺿور.. ﺳری ﺑرﻧﺎﻣﮫ ھﺎی اﺳﺗﺎد ﭘروﯾز ﺷﮭﺑﺎزی در ﺑﺎره رﺳﯾدن ﺑﮫ آراﻣش درون از طرﯾق ﺗﻔﺳﯾر اﺷﻌﺎر ﻣوﻻﻧﺎ. ﺣﺎﻓظ و دﯾﮕر ﺑزرﮔﺎن ﺷﻌر و ادب ﭘﺎرﺳﯽ ﮐﮫ ﭼﮑﯾده ازآن ﺑﮫ ﺻورت ﻧوﺷﺗﺎری درآﻣده ﺗﺎ در دﺳﺗرس دوﺳﺗﺎن ﻗرار ﮔﯾرد ..ﺷﻣﺎ ﻣﯾﺗواﻧﯾد اﯾن ﺑرﻧﺎﻣﮫ ر ا طرﯾق ﻣﺎھواره و ﯾﺎ وب ﺳﺎﯾت اﯾﺷﺎن دﻧﺑﺎل ﻧﻣﺎﯾﯾد اﯾن ﺗﺻوﯾر ﺷﺎﯾد ﺑﯾﺎﻧﮕر اﻧﺳﺎﻧﯽ اﺳت ﮐﮫ در ﻗﺎﯾق ﮐﺎﻏذی و ﺑﯽ دوام ذھن ﺑﻌد از ﺗوﻟد ﻗرار ﮔرﻓﺗﮫ و ﺑر روی درﯾﺎی ﻋﻣق وﺟودی ﺧود ﻏوطﮫ ور اﺳت و ﺑﺳوی ﻣﻘﺻدی ﻧﺎﻣﻌﻠوم ﺑر روی اﻣواج اﻓﮑﺎر و1

Upload: farid-kamali

Post on 02-Jul-2015

309 views

Category:

Spiritual


9 download

DESCRIPTION

گنج حضور استاد پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

TRANSCRIPT

Page 1: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

گنج حضور

در باره رسیدن بھ آرامش درون از طریق تفسیر اشعار موالنا. ھای استاد پرویز شھبازی سری برنامھ ..مجموعھ گنج حضوردوستان قرار گیرد ..شما بھ صورت نوشتاری درآمده تا در دسترس و ادب پارسی کھ چکیده ازآن حافظ و دیگر بزرگان شعر

ا طریق ماھواره و یا وب سایت ایشان دنبال نماییداین برنامھ ر میتوانید

این تصویر شاید بیانگر انسانی است کھ در قایق کاغذی و بی دوام ذھن بعد از تولد قرار گرفتھ و

بر روی دریای عمق وجودی خود غوطھ ور است و بسوی مقصدی نامعلوم بر روی امواج افکار و

1

Page 2: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

اینکھ بھ عمق وجود بی نھایت خود آگاه باشد با چتری اتفاقات در حال حرکت میباشد و بدون ضعیف میخواھد خود را در برابر بارش اتفاقات و حوادث سھمگین حفاظت نماید

آموزش /http://www.parvizshahbazi.comفحھ دوستان عزیز و محترم از اینکھ با این صو اشعاربزرگان فرھنگ ایران زمین ھمراه شده اید و با اظھار نظرھای دلگرم کننده کاربردی عرفان

و انتقادھای سازنده ما راھنمایی میکنید بسیاربسیار تشکر و قدردانی میکنم. خواھشمندم در مورد ی کھ معموال در طریقھ نوشتھ ھا کھ درست ھمان کلماتی است کھ با بیان شیوا و بدون اضافات

نطقھای زنده پیش میآید ، و توسط جناب شھبازی عزیز کھ حساب شده بیان میشود ترجیح داده شد زیبایی گفتار ایشان نوشتھ شود کھ البتھ قدری از نظر تایپ مشکل است ولی با خواندن ، با ھمان

این صفحھ کھ صدا و چھره مھربان ایشان نیز تداعی میشود ، درصورتی کھ بیانی جھت بھبودمتعلق بھ ھمھ دوستداران و عاشقان این راه است مد نظرتان بود دریغ نفرمایید. واقعا حیف است سخنانی بھ این شیوایی و بسیار بسیار راھگشا بصوردت مکتوب ثبت نگردد. درضمن درصورت

ا بقول جناب مفید بودن برای شما لطفا بھ دوستان و آشنایان خود نیز معرفی نمایید تا ھریک از مشھبازی بتوانیم چراغی باشیم کھ ھم راه خود را در ظلمات جھل و ناآگاھی باز شناسیم و ھم

دیگران را نیز نور ببخشیم.

2

Page 3: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

اقبال الھوری، پیام مشرق، میالد آدم

نعره زد عشق کھ خونین جگری پیدا شد حسن لرزید کھ صاحب نظری پیدا شد فطرت آشفت کھ از خاک جھان مجبور

ود گری خود شکنی خود نگری پیدا شدخ خبری رفت ز گردون بھ شبستان ازل

حذر ای پردگیان پرده دری پیدا شد آرزو بیخبر از خویش بھ آغوش حیات

چشم وا کرد و جھان دگری پیدا شد زندگی گفت کھ در خاک تپیدم ھمھ عمر

تا ازین گنبد دیرینھ دری پیدا شد

3

Page 4: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

رگ کھ بھ انسان زندگی می بخشن در این شعر بھ حرف در اومدن ھمینطور کھ میدونید معنا ھای بز، ھر کدون یھ کاری میخوان انجام بدن . از این معناھای بزرگ عشق ھست ، زیبایی ھست ، فطرت

ھست ، خالقیت و آفریدگاری انسان ھست ، آرزو ھست ، خود زندگی ھست ، خود زندگی حرف ن معناھای بزرگ چھ بھ ما میگن در شعر اقبال ، و حقیقتا میزنھ ، یھ چیزی میگھ . حاال ببینیم ای

منظور اقبال الھوری از این شعر، این کھ اسمش تولد انسان ھست ، یعنی برای اولین بار یھ باشنده ای بوجود اومد و این باشنده اولین موجودش متولد شد. ھمچون صحبتھایی شد کھ در این شعر ھست

ین جگری پیدا شد. میگھ : نعره زد عشق کھ خونپس عشق از فرط شادی بھ نعره دراومد کھ یک باشنده ای بوجود اومد کھ می تونست خودشو تجربھ

عشق کھ خونین جگری پیدا .... بکنھ ، عشق بوسیلھ اون بھ این جھان بیاد . تا اون موقع منتظر بود / شد

/حسن لرزید کھ صاحب نظری پیدا شدزید ، کھ یک باشنده ای پیدا شده بود کھ می تونست زیبایی رو درک میگھ زیبایی از فرط شادی لر

کنھ ، می تونست زیبایی رو تجربھ بکنھ . انسان تنھا باشنده ایست ، تا اونجا کھ ما میشناسیم ، کھ میتونھ بطور مستقیم زیبایی رو درک بکنھ . زیبایی رو درک کردن از طریق ذھن و باور ھای ذھنی

گاھی اوقات خیلی سطحی فقط ان پذیر نیست . وقتی ما بھ یھ گل زیبا نگاه میکنیم ،و عقاید ذھنی امکراجع بھ گل صحبت می کنیم، میگیم این گل رو من قبال دیدم. مثال این گل مشخصاتش اینھ : اینقدر

گلبرگ داره ، یا مثال در فالن جا می رویھ ، بیشتر اطالعات میدیم راجع بھ گل ، تا اینکھ بطور .تقیم زیبایی گل رو درک بکنیممس

ما بوسیلھ ذھنمون کھ ھمون پرده پنداره ، کھ ما رو می اندازه بھ گذشتھ و آینده ، و حس زندگی در نعره زد عشق کھ خونین جگری .این لحظھ رو از ما میگیره ، نمیتونیم زیبایی گل رو درک بکنیم

پیدا شد / حسن لرزید کھ صاحب نظری پیدا شد /

آشفت کھ از خاک جھان مجبور / فطرت خود گری خود شکنی خود نگری پیدا شد /

فطرت آشفت کھ از خاک جھان مجبور خود گری خود شکنی خود نگری پیدا شد

پس میگھ فطرت چنان تغییر کرد کھ از بھم پیوستن این مواد شیمیایی یا خاک یعنی ھمون چیزھایی

پیدا شد کھ میتونست خودشو بسازه ، خودشو بشکنھ و بھ کھ ما باھاش درست شدیم ، یک موجودی خودش نگاه کنھ . فقط انسان ھست کھ میتونھ خودشو بسازه ، بھ خودش نگاه کنھ و خودشو بشکنھ و

دوباره بسازه و دوباره بسازه و دوباره بسازه . تا بحال جھان مجبور بوده ، یعنی مثال آھن نمیتونھ نھ غیر از مس باشھ . ولی از بھم پیوستن انواع خاک ، یدفعھ موجودی غیر از آھن باشھ ، مس نمیتو

بنام انسان پیدا شد کھ میتونست بعبارتی فکر کنھ و میتونست انتخاب داشتھ باشھ . میتونست با انتخابھاش خودشو تغییر بده .

4

Page 5: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

. خیلی از این میگھ فطرت کھ ذات انسان باشھ ، تغییر کرد ، آشفتھ شد ، یھ چیز جدیدی بوجود اومدمعنا ھا رو ما نمیدونیم چیھ فقط فکر میکنیم ، یھ عقیده داریم ، مثل فطرت. ما نمیدونیم فطرت چیھ . ما نمی دونیم زیبایی چیھ. ما نمی دونیم عشق چیھ . ما نمی دونیم خالقیت چیھ . گاھی اوقات ما نمی

. برای اینکھ حس این معنا ھای دونیم زندگی چیھ . ولی راجع بھش خیلی چیزھا می تونیم بگیم بزرگ این لحظھ تجربھ بشھ بصورت ارتعاش زندگی . یا این لحظھ این معنا ھا را ما تجربھ می کنیم یا ھیچ موقع نمی کنیم . این معنا ھا نمیشھ در آینده و گذشتھ تجربھ بشھ. این فقط با زنده بودن و حس

امش ، حس اون شادی ، حس اون وحدت امکان ارتعاش زندگی در تمام وجودمون ، با حس اون آرحاال این خودی کھ اقبال بھش اشاره میکنھ و میگھ ھی باید خودتو بسازی و بشکنی ، این خود داره.

چیھ ؟ ھمونطور کھ گفتھ شد شما اگر بتونید فکرھاتونو تماشا بکنید ، خواھید دید کھ شما در واقع اشا بکنید ، ھمین االن فکر میسازید. از فکرتون خود خالق فکرھاتون ھستید. االن فکرھاتونو تم

میسازید . و متاسفانھ ماھا بجای اینکھ خود رو بشکنیم ، بھ خودمون می چسبیم. کاری کھ ممکن است بیشتر ما کرده باشیم و توش گیر کردیم اینھ کھ از فکرمون خود ساختیم و خودمون رو با اون اشتباه

ون و شکستن اون ، ما بھ نظر خودمون نشکستیم اونارو، و با خودمون گرفتیم . بجای تماشا کردن ا داریم و در حافظھ مون و اینھاست کھ ما رو ادیت میکنن

شما اگھ ببینید فکرھاتونو ، خواھید دید کھ ھر لحظھ فکر تولید میکنید . و اگر خودتونو از اونا ن شما رو بھ خودشون بکشن و بچسبونن بھ منفصل بکنید ، این فکرھا خودبخود از بین میرن و نمیتون

خودشون با خودشون ببرند . شما ھمان خالق فکر باقی می مونید . اقبال راجع بھ خالقیت صحبت میکنھ . پس انسان اولین باشنده ای بود کھ میتونست آفریدگاری رو در خودش حس کنھ و بھ منصھ

باشھ . ولی عیب کار اینجاست کھ ما اشتباھا ظھور برسونھ و میتونست خالق باشھ میتونست آفریدگار، (این اشتباه در تکامل بشر رخ داده )بطور کلی کھ انسان فکر تولید کرده و بھ فکرھاش چسبیده

است . بنابراین این خاصیت بزرگ رو کھ در تعریف انسان ھست بھ عنوان آفریدگار از دست داده . فکرھای قبلی رو تولید می کنیم. ما درستھ کھ فکر تولید میکنیم ، ولی ھمون

فکرھایی کھ ما میکنیم تکراریھ ، از قبل اونارو میشناسم . فکر جدیدی نیستند. 99.9شما نگاه کنید ، ولی اقبال میگھ : خودگری ، (خود گر مثل کوزه گر) چھ جوری کوزه می سازه ، خود گر ھم یعنی

سازه و بھش نگاه میکنھ ، دوباره می شکنھ . خود می سازه . خود می سازه یعنی یھ چیز فکری میکی می شکنھ ؟ ھمون لحظھ ای کھ می سازه می شکنھ. نگھ نمیداری بعد ده روز دیگھ بشکنھ .

ھمون لحظھ اون چیزی کھ بوجود میاد ، ھمون لحظھ ھم از بین میره . چیزی دیگھ برای آینده نمی ز اول میدونستیم ، و اگر ھر اتفاقی می افتاد و برای ما مونھ . این نشانگر اینھ کھ اگر ما این تمرینو ا

تمام می شد چیزی تا حاال نمونده بود . ما ھیچ غصھ ای نداشتیم . ما ھیچ خشم نداشتیم . ھیچ کینھ ای نداشتیم .

میگن دو نفر مانک ، (علمای مذھبی بودیسم رو میگن مانک ) داشتن با ھم مسافرت می کردن .

5

Page 6: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

خونھ ای و لب رودخونھ دیدن یھ خانومی اونجا ھست و می ترسھ از رودخون رد رسیدن بھ یھ رودبشھ . یکی از این مانکھا بھ خانم گفت کھ اگر شما سوار پشت من بشین یا گردن من بشین ، من شما

رو از این رودخونھ رد می کنم. و خانم قبول کرد و سوار کول این مانک شد و مانک اونو از و گذاشت زمین و با دوستش شروع کرد بھ راه رفتن . بعد از ھفت ھشت ساعت رودخونھ رد کرد

راه رفتن ، اون دوستش گفت کھ برادر این کاری کھ تو کردی ، یعنی خانوم رو سوار کولت کردی مغایر با مذھب ما بود . گفت من اون خانومو ھفت ھشت سات پیش گذاشتم زمین ، تو اینھمھ راه با

خودت حمل کردی ؟و واقعا ھمین ھست . این اتفاقاتی کھ ما رو ناراحت می کنن ، قبال تمام شدن ولی ما ھنوز اونارو با

خودمون حمل می کنیم.

http://www.parvizshahbazi.com/

و بھ شرط اینکھ کوزه گر ، میگھ خود گری ، (خودگر درست مثل کوزه گر )، ما خود می سازیم. کوزه گر باقی بمونھ ، نباید کوزه بشھ . نباید مخلوق خودش بشھ . ولی ما فکر می سازیم و با

فکرمون ھم ھویت می شیم ، ھمجنس می شیم ، فکرمون می شیم . ما باید خودمون رو از فکرمون د ، کھ دیگھ اون از جنس منفصل کنیم. اگھ از خودمون منفصل کنیم ، یھ چیزی رو حس خواھیم کراون ھمون حضور ماست . فکر نیست . اون عاملی کھ فکر رو تماشا میکنھ و از جنس فکر نیست ،

اون عاملی کھ فکر رو می تونھ تماشا بکنھ و فکر نباشھ و فکر بسازه و فکر از اون میاد بیرون ، می تونیم فکر رو جدی اون ھمون حضور ماست و اگر اون بشیم ، می تونیم فکر رو بشکنیم .

نگیریم. ما فکر رو خیلی جدی گرفتیم . در نتیجھ خومونو خیلی جدی گرفتیم . ما نباید خودمونو جدی بگیریم . ما حرفی کھ می زنیم نباید حرفمونو جدی بگیریم . برای اینکھ حرفیست کھ در ما تولید شده

یم ما ، خواھیم دید وقتی خودمونو از و ما خود اصلیمون یھ چیز دیگست . پس اگر این کار رو بکناین خود ھای فکری جدا می کنیم و منفک می کنیم ، یھ اتفاق عجیب و غریبی می افتھ . اوال ما این

6

Page 7: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

ھوشیاری رو، اون ھوش رو، این مایھ رو، از فکر می گیریم . ھمین کھ از فکر می گیریم ، یھ اتفاق شیم ، کھ البتھ چیز نیست ، و حجم نداره ، جسم نداره عجیبی می افتھ . اون چیزی کھ اونموقع ما می

. اون یدفعھ از آینده و گذشتھ جمع میشھ و این لحظھ زنده میشھ . و ما این لحظھ ارتعاش زندگی رو در وجودمون حس میکنیم .

م اجازه بدید یھ تمرینی رو ھم انجام بدیم . شما االن از ذھنتون کھ در سرتون ھست نزول کنید و تمابدنتونو اشغال بکنید . یعنی از یھ نقطھ کھ در ذھنتون متمرکز شدید ، نزول کنید بھ تمام بدنتون و

حس کنید کھ این بدن زنده ست . زندگی رو در این بدن حس کنید . اول شروع کنید از نوک پاھاتون ن ، بعد برین . حس میکنین کھ این پاھاتون زنده ست ؟ زندگی رو حس میکنین ؟ بعد برین دستھاتو

تمام بدنتونو با ھوشیاریتون آبیاری بکنید. ھی از سر برین شکمتون ، ھمینطور تمام بدنتون . یھ لحظھتا نوک انگشتھا و از نوک انگشتھا بیاین تا سرتون . بزارین این تمرکز ھوش و این تمرکز ، بھ

نمونو اشغال کنیم .اصطالح توجھ مون در تمام بدن باشھ . این کار سبب میشھ ما تمام بدما در تمام بدنمون زندگی نمی کنیم ، بلکھ ھمیشھ ھواسمون بھ یھ نقطھ در ذھنمونھ، در سرمون

ھست. ھمش جمع شدیم ما اونجا . نباید یھ نقطھ بشیم در سرمون ، بلکھ پخش میشیم و تمام بدنمونو مین بدن جسمی و حس زندگی در اشغال می کنیم . این اشغال کل بدن و ریشھ داشتن در تمام بدن ، ھ

تمام بدن ، سبب خواھد شد کھ ما ریشھ مون رو حس کنیم . و اگر این تمرین رو بکنیم ، سر چیزھای کوچولو وقتی میخوایم واکنش نشون بدیم ، ھمھ وجودمون جذب اون موضوع نخواھد شد. دیگھ اون

افتھ چجوری ما بلعیده میشیم؟ ، چجووری اتفاق ما رو تماما نخواھد بلعید. میبینین وقتی یھ اتفاق میاون اتفاق ما رو بھ خودش میکشھ؟ و ما رو از خود بیخود میکنھ ؟ و تمام ھوشیاری ما رو میگیره ؟ اگر شما تصمیم بگیرین کھ ھمیشھ مقداری از توجھ تونو درون خودتون نگھ دارید ، دیگھ نمیشھ شما

بھ بیرون و پیرامونتون توجھ دارین ، در بدنتون ھم رو کشید بیرون ھمھ توجھ تونو . ضمن اینکھ گسترده ھستین و حس زنده بودنو ھمین لحظھ در بدنتون می کنید.

پس اقبال میگھ : وقتی اولین انسان بوجود اومد می تونست خود فکری بسازه ، خود فکریشو بشکنھ و ایم ببینیم بھ خدای خودھا یا بتھای بخود فکریش نگاه بکنھ . ما ھم ھمین کارو میخوایم بکنیم . میخو

فکریمون می تونیم نگاه کنیم . فکرھامونو می تونیم نپرستیم ، می تونیم اونارو بشکنیم . مولوی میگھ :

صورتگر نقاشم ھر لحظھ بتی سازم وانگھ ھمھ بتھا را در پیش تو بگدازم

صد نقش برانگیزم با روح درآمیزم ندازمچون نقش ترا بینم در آتشش ا

آیا شما این نقشھا رو کھ میسازید ، بھش نمی چسبید؟ اینارو می گدازید ؟ ذوب می کنید؟ میگھ : نقشھا رو من بر می انگیزم ، بھشون روح میدم ، ولی وقتی نقش تو رو می بینم ھمھ رو در آتش می

اندازم؟ ذوب بشن ؟ یا بھشون می آیا ھمھ نقشھایی کھ این لحظھ شما تولید می کنید ، ھمونو میزارید برن

7

Page 8: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

چسبید؟ البتھ ما بھ نقشھای خودمون چسبیده ایم . اشکال کار ما ھم ھمینھ . اگر ما می تونستیم نقش بیافرینیم و نقشھامونو رھا کنیم اون لحظھ برن و احساس خود بودن براساس اونھارو نکنیم ، من

نمی تونست بھ ما حملھ بکنھ . ما استرس درست نکنیم از اونھا ، ما بھ این روز نمی افتادیم . غصھ نمیشدیم ، ما خشم نداشتیم ، ما ترس نداشتیم .

تو ساقی خماری یا دشمن ھوشیاری یا آنکھ کنی ویران ھر خانھ کھ میسازم

خانھ ای کھ ساختیم ما ، خانھ فکریست . میگھ تو دشمن ھوشیار ھستی . بھ ھستی میگھ ، بھ خدا

رو کھ ما صحبتش رو می کنیم ، این حضور ، حضور خدایست کھ ما حس میگھ کھ این حضوری میکنیم . ما فقط میتونیم حسش کنیم . ما نمی تونیم بشناسیم ، ولی میتونیم حسش کنیم . و ھمھ فکر ھا

ھم از اون میاد . ھمھ نقشھا از اون میاد .ورت باشیم؟ خشم باشیم؟ ترس وقتی ما خودمون آفریدگار نقش ھستیم ، حیف نیست کھ نقش باشیم؟ ص

باشیم ؟ استرس باشیم؟

در خانھ آب و گل بی توست خراب این دل یا خانھ بدھم جانا یا خانھ بپردازم

پس این خانھ آب و گلی کھ ما ساختیم ، خانھ آب و گل ھمین خانھ فکری ماست . پر واضحھ کھ بدون

قتی نقشھا رو ول کردیم ، این ھوش آفریدگاری در او خرابھ ، بدون او بی سامانھ . ما فقط می تونیم وما کار کنھ . وقتی این ھوش ، این زندگی کھ خدا بما داده و حالت طبیعی ماست ، وقتی در ما کار

وضعیت بشر رو تعریف کنیم در یک کرد میتونیم بھ زندگیمون سامان بدیم . وگرنھ اگر امروز ماش . بشر وضعیت فعلیش گمشده در فکره . این مغایر با جملھ کوتاه ، میشھ گفت : گمشده در فکر

تعریف اقبالھ کھ میگھ : خودگری ، خود نگری ، خود شکنی پیدا شد . اگھ بشر میتونست فکرشو ببینھ و خودش رو از فکرھاش منفصل کنھ و بھ قول موالنا : بھ نقشھاش و بتھاش نچسبھ و اجازه بده

ی معشوق ذوب کنھ ، دیگھ در فکرش گم نمی شد . شرط اینکھ ما بتھاش گداختھ بشن و اینھا رو در پادرست بتونیم فکر کنیم اینھ کھ ، این حضور رو در خودمون حس بکنیم . دیدین کھ وقتی حضور

نیست ، وقتی این روشنایی نیست ، ما در فکرمون گیج ھستیم . ما خودمونو گم میکنیم . ما میترسیم . وجاج در دید میشھ . ما نمیتونیم دنیا رو اونطور کھ ھست ببینیم و وقتی ما خشم داریم . ترس سبب اع

خشم داریم ، ما چجوری میتونیم دنیا رو درست ببینیم ؟

من چگونھ ھوش دارم پیش و پس تا نباشد نور یارم پیش و پس

8

Page 9: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

رم؟ از من چجوری میتونم آینده رو درست پیش بینی کنم ؟ چجپوری میتونم از گذشتھ درست یاد بگیتجربھ ھای گذشتھ درس بگیرم ؟ میگھ من پیش و پس رو چجوری میتونم درست ببینم ؟ اگر نور یارم ھمین االن بھ من مدد نکنھ؟ نور یارم ھمین االن زنده است . ھمین لحظھ . نور یار در گذشتھ و آینده

ه ای بزاریم اینھ کھ نیست . شرطی کھ ما آینده درستی بسازیم و یھ ھدف درست بزاریم ، ھدف سازنداین لحظھ ھوشیار باشیم. این لحظھ پیوستھ باشیم بھ اون منبع خرد الیزالی کھ مجانا در اختیار ماست

. ولی ما بعلت گم شدن در تفکراتمون در آینده و گذشتھ زندگی میکنیم و ھمھ چی برامون مبھمھ .

برگردیم بھ شعر اقبال میگھ : ن ازلخبری رفت ز گردون بھ شبستا

حذر ای پردگیان پرده دری پیدا شد

وقتی یھ موجودی پیش اومد کھ خودش مجبور نبود ، دیگھ میتونست انتخاب داشتھ باشھ . در ضمن این انتخاب موقعی ھست کھ شما واقعا حضور داشتھ باشی . واقعا در فکر گم نشی . اگر قرار باشھ

گرفتم بگیرم ، اگر قرار باشھ کھ ھر کاری میکنم من ھویتم رو از اون چیزھایی کھ تا حاال یاد براساس اون گذشتھ باشھ ، گذشتھ ای کھ بھ ما یاد دادن ، دیگھ من انتخابی ندارم . ھمون کارھایی رو باید بکنم کھ بھ من یاد دادن. چھ انتخابیھ دیگھ ! این توانایی انتخاب کھ اینھمھ رو ش صحبت ھست ،

وان ھست . حیوان توانایی انتخاب نداره و انسان داره ، اگر قرار باشھ میگن تفاوت بین انسان و حیکھ من ھم مجبور بشم ، مجبور بشم ، یعنی مثل مس بشم ، مثل آھن بشم ، اگر این قدرت انتخاب رو از دست بدم ، دیگھ نتونم خودمو نگاه کنم و بشکنم و دوباره بسازم ، دیگھ قدرت انتخابی ندارم دیگھ

ثل مس مجبورم . حاال مس مجبوره مس باشھ ، منم مجبورم اون باور ھا و عقایدی باشم کھ . من ھم ماز بچگی بھ من یاد دادن. فرق نمیکنھ کھ. پس منم مجبورم . بالفاصلھ از تعریف انسان انداختھ میشیم

ھم مربوط بیرون اگر مجبور باشیم. ما باید بتونیم اون اراده آزاد رو کھ مربوط بھ انسان ھست ، فقطبھ انسان ھست ، در خودمون پیدا بکنیم . ما اونو داریم ، منتھا در اثر گم شدن در فکر و از دست

دادن این گنج حضور و بقول معروف سرگردان گشتن در گذشتھ و آینده و خشم از گذشتھ و ترس از آینده ، اینو گم کرده ایم .

کرھامون رو نظارت کنیم ، یک عاملی در ما خیلی راحت با یھ تمرین بزرگ ، بھ محض اینکھ فبوجود اومده ، کھ خود بخود میتونھ فکر رو تماشا بکنھ . اون عامل دیگھ از نوع فکر نیست . اون

عامل از اون جنسیست کھ اسم نداره ، فرم نداره ، زندگی از اونھ ، و وقتی اونو شما پیدا بکنید ده میشھ و فورا زندگی در شما شروع میکنھ بھ حرکت . یکدفعھ می بینین کھ یک آرامشی در شما دمی

ما االن زندگی رو گرفتیم با مقاومت با این لحظھ . اگر این لحظھ رو ھمینطور کھ ھست بپذیریم ، فقط این لحظھ رو . اوال ھمھ صحبتھای ما مربوط بھ این لحظھ ھست ، چون زندگی در این لحظھ

تعویق می اندازیم . ما ھمیشھ منتظر زندگی در آینده ھستیم . ست . درستھ کھ ما ھمیشھ زندگی رو بھما ھمیشھ منتظریم یھ نفر بیاد بھ زندگی ما معنی بده . و منتظر این ھستیم کھ اتفاقی در آینده رخ بده . زندگی ما اون موقع شروع خواھد شد. درستھ کھ عادت کردیم بھ انتظار ، ولی اآلن میخواھیم بھ این

9

Page 10: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

ریم کھ زندگی فقط در این لحظھ ست . انتظار ما رو جایی نمی رسونھ . ھیچکس نخواھد معنا پی بباومد بھ زندگی فردی ما معنی بده . ما فقط خودمون ھستیم کھ میتونیم بھ زندگی خودمون معنی بدیم .

دیگران نمیتونن بھ زندگی ما معنی بدن . ھر کسی مسئول تمیز نگھ داشتن درون خودش ھست از گی ھای فکری و ھیجانی . ھر کسی مسئول زندگی خودش ھست . دیگران نمیتونن بھ زندگی آلود

شما معنی بدن . نمیتونن مسئول زندگی فردی شما باشن . شما خودتون مسئولید کھ این گنج زندگی و حضور و آرامش و شادی و عشق رو در خودتون پیدا بکنید و بھ بیرون بپراکنید .

شما تاثیر بزاره مگر اینکھ شما یھ روزی تصمیم بگیرین کھ خودتون خودتونو ھیچکس نمیتونھ رو عوض بکنین و در تعریف اقبال بگنجید. یعنی خودتونو تماشا بکنید ، خودتونو بشکنید و دوباره

بسازید .

http://www.parvizshahbazi.com/

گردون بھ شبستان ازل خبری رفت ز

حذر ای پردگیان پرده دری پیدا شدمیگھ یھ خبری مخابره شد بھ نھنگاه اسرار ازلی کھ مواظب باشید اآلن یھ باشنده ای بوجود اومده کھ اسرار رو کشف میکنھ. یعنی آفریدگاره ، خالقھ ، کاشف اسراره . ھمینطور ھم ھست . ببینیند انسان

ی را کشف کرده است تا بحال . الزم نیست من بگم ، ھر چیزی کھ شما نمایان چقدر از رازھای طبیعھست و میبینید کشف بشره . این رازیست کھ قبل از اینکھ کشف بشھ جزو اسرار بوده . اینھمھ

فرمولھای فیزیکی ، ریاضی و ارتباطات ، این کامپیوتر بھ این کوچولوئی کھ در واقع حاصل ھزاران ، این بوسیلھ بشر کشف شده . پس خبری مخابره شد بھ نھانگاه اسرار ازلی کھ سال تحقیق بشره

مواظب باشید کھ تا بحال اگھ نبوده حاال بوجود آمده . دیر یا زود این موجود اسرار رو کشف خواھد . کرد

10

Page 11: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

زندگی گفت در خاک تپیدم ھمھ عمر تا از این گنبد دیرینھ دری پیدا شد

حرف زدن . چھ حرفی زد؟ گفت کھ من سالھا در خاک تپیدم . البتھ این پس زندگی شروع کرد بھدوباره برمیگرده بھ اون معنا کھ ھمھ چیز زنده ست . در خاک تپیدم ھمھ عمر یعنی تمام کمیکالھا ،

تمام اون چیزی کھ خاک ازش تشکیل شده . اوال میدونیم ھر چیزی کھ ما میبینیم بصورت ساختھ شده مواد شیمیائی در خاکھ ، این خاکی کھ میبینیم . میگھ پس ھمھ خاک زنده ست . میگھ ، اینا بصورت

سالھا در خاک تپیدم ، منتظر موندم تا از این گنبد دیرینھ یھ روزنھ ای برای من پیدا شد . این روزنھ ھمین انسان بود .

گنج حضور 2متن برنامھ شماره

۱۲۷۰مولوی، مثنوی، دفتر سوم، سطر شماره

چشم دریا دیگرست و کف دگر کف بھل وز دیدهٴ دریا نگر

جنبش کفھا ز دریا روز و شب بینی و دریا نھ عجب کف ھمی

زنیم ما چو کشتیھا بھم بر می چشمیم و در آب روشنیم تیره

ای تو در کشتی تن رفتھ بھ خواب آب را دیدی نگر در آب آب

راندش آب را آبیست کو می خواندش روح را روحیست کو می

۱۵۲۰مولوی، دیوان شمس، شماره

بھ صورت کمترم از نیم ذره ز روی عشق از عالم فزونم

ست و دریا یکی قطره کھ ھم قطره ھا را آزمونم من این اشکال

گویم من این این گفت عشق است نمی در این نکتھ من از الیعلمونم

ی ست ، انسانی کھ روی کره زمین زندگی اگر بھ وضعیت فعلی انسان توجھ کنیم ، منظورم انسان کل

11

Page 12: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

میکنھ ، با یک جملھ کوتاه میشھ اونو خالصھ کرد ، "گمشده در فکر خودش" . و این انسان باید از این خواب فکر بیدار بشھ و بھ حضور برسھ. خب این چھ فایده ای داره ؟ ممکن بعضیھا بگن خیلھ

نظر میاد این کار دیگھ بپایان اومده و انسان خب بزارین در خواب فکر خودش باقی بمونھ ! اما بمیبایستی کھ از خواب فکرش جدا بشھ ، بیدار بشھ ، ھوشیار بشھ و بھ حضور برسھ. چند فایده داره بیدار شدن از خواب فکر و کار ما ھم در اینجا ھمینھ . میخواھیم از خواب ماده ، از خواب جدائی ،

کھ فکر نکنیم ، بلکھ آگاھانھ ، ھوشیارانھ و خردمندانھ فکر بکنیم. از خواب اندیشھ بیدار بشیم. نھ این اولین فایده بیداری از خواب فکر ، فردیست .

در صورتی کھ ما از خواب فکر بیدار بشیم ، ما بھ گنج درونی خودمون کھ یک آرامش خدائی ی ھای بیرون بی طبیعی میرسیم. بھ شادی درونمون میرسیم . دیگھ از شادی ھای بیرون ، از خوش

نیاز میشیم. و دست گدایی بھ بیرون دراز نمیکنیم . این اولین فایده اشھ . پس در صورتی کھ بیدار بشیم و بھ حضور یرسیم ، ما برای خودمون درد ایجاد نخواھیم کرد . در درونمون تولید رنج و درد

ھم درد ایجاد نخواھیم کرد . بھ نخواھیم کرد. و اگر برای خودمون تولید درد نکنیم ، برای دیگران ھمین دلیل این کار یھ فایده اجتماعی ھم داره . اگر ما برای خودمون ، در درونمون دردسر درست

نکنیم ، برای دیگران ھم گرفتاری و محدودیت نخواھیم کرد.

م یک خاصیت پذیرش در ما بوجود خواھد اومد کھ ھمھ رو ھمونطور کھ ھستن در این لحظھ میتونیبپذیریم . یادمون باشھ پذیرفتن ، لزوما موافقت نیست . ما میتونیم موافق دیگران نباشیم . ھمینکھ ما اول خودمونو می پذیریم ، بعد دیگران رو میپذیریم ، ما گسترش پیدا میکنیم و در اون حال ما حتما

بشر امروز بھش نیاز بھ گنج حضور رسیدیم. اما یک فایده دیگھ بھ حضور رسیدن ، فایده ایست کھ داره . امروزه دیگھ بیدار شدن از خواب فکر ، یھ چیز خوشگزرانی نیست کھ فقط گیر عارفان بیاد . این یھ چیز الزم و واجبیست . امروزه نفس کل بشری ، یعنی اگر کل نفس آدمھا رو با ھم جمع کنیم ،

. اگھ ما از روش نپریم ، با یک نفس کل بوجود میاد . درست شبیھ یک کشتی در حال غرق شدنھ اون بھ اعماق اقیانوس خواھیم رفت.

پس نفس کل یا ھمھ نفسھا با ھم کھ در روی کره زمین زندگی میکنھ ، خطرناکترین موجودیست کھ تا بحال در روی زمین زندگی کرده است. بیدار شدن از خواب فکر برای انسان روی کره خاکی ،

ک چیز تفریحی نیست کھ بگیم فقط این کارو برای خوش بودن میکنیم. یک بایده ، یک اجباره . یالبتھ اون مزایای گنج درون وشادی درونو داره . ولی یھ بایدم ھست . شما فکر میکنید انسان

امروزی ، میتونھ یک جنگ جھانی سوم رو از عھدش بر بیاد؟ تحمل کنھ ؟ با اینھمھ سالح ھای کردن ، فکر میکنین یھ باره دیگھ انسان میتونھ یھ ھمچین ھزینھ ای کشتار ھمگانی کھ خیلی ھا حمع

رو بپردازه؟ البتھ کھ نمیتونھ بپردازه. بنابراین انسان برای بقای خودش مجبوره کھ از خواب فکر

12

Page 13: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

بیدار بشھ ، فکر رو جدی نگیره و زیاد خودش رو جدی نگیره . و این باید در سطح جھان صورت فر ، دو نفرت.بگیره . نھ فقط یھ ن

تا بحال تعداد آدمھایی کھ فعال بیدار شدن در سطح جھان ، تعدادشون اندک است ولی بتدریج داره زیاد میشھ. اصال ھمین کاری کھ ما داریم صورت میدیم ، یعنی نشستن گفتن و نوشتن راجع بھ حافظ

کھ ھستی ، یا بودن یا و مولوی ، صحبت کردن و اینو در سطح جھان پخش کردن ، این نشانگر اینھزندگی داره از خواب فکر و غفلت ، خواب ماده بیدار میشھ . کھ بوسیلھ ما انسانھا باید بیدار بشھ و

انسان میخواد باقی بمونھ در کره زمین . نمیخواد خودش خودش رو از بین ببره و بوسیلھ نفس ش ھم بمیره با اونھا . انسان خودش ، نفس کل خودش . نفس میخواد ھمھ انسانھا رو بکشھ و خود

نمیخواد بزاره کھ ھمچین اتفاقی صورت بگیره. برای اینکار باید از خواب فکر بیدار بشھ و بھ حضور برسھ .

یک فایده دیگھ حضور ، یک منظور و ھدف و خواستھ کیھانیست . کاشسنس یا ھوش ، زندگی : میخواد از خواب غفلت بیدار بشھ . در شعر اقبال خوندیم

زندگی گفت کھ در خاک تپیدم ھمھ عمر تا درین گنبد دیرینھ دری پیدا شد

اگر یک نفر آگاه بشھ و بھ حضور برسھ ، از طریق اون فرد ، زندگی، خودش از خودش آگاه میشھ .

بنابراین ، این یک پدیده فردی نیست . بلکھ یھ پدیده انسانیست . ھر جا یھ نفر از خواب بیدار میشھ انسان ھست و حضوری رو کھ اون بھ این جھان میاره و فضائی کھ ایجاد میکنھ ، مربوط بھ نوعاین

این فضا میتونھ روی انسانھای دیگھ تاثیر بزاره ، میتونھ رو گیاھان تاثیر بزاره ، میتونھ روی کاس ترس حیوانات تاثیر بزاره . بنابراین یک دنیای جدیدی بوجود خواھد اومد کھ این دنیا دیگھ انع

درون نیست . اگھ دقت کنید امروز ، دنیای بیرون ما ، انعکاس ترس درون ماست . نگاه کنید چقدر ما سالح ھای مرگبار جمع کردیم در دنیا، چرا؟ برای اینکھ ما میترسیم. بھ لحاظ فردی ھم ھمینطور

این موضوع بعدا ھست . ما مھمترین ھیجانی کھ داریم و ما رو کنترل میکنھ ، ترسھ . راجع بھ صحبت خواھیم کرد.

اما این بیدار شدن یک کار فردی و شخصیست . ھر کسی فقط خودش میتونھ از خواب غفلت ، از خواب اندیشھ بیدار بشھ. دیگران کاری نمیتونن بکنن . شاید بتونن فضائی برای اینکار ، زمینھ ای

برای اینکارت کھ میتونھ اونو از خواب فکر بیدار کنھ و بھ حضور آماده بکنن . اما ھمت و کوشش خود فرد ھس

برسونھ . بنابراین ما نباید منتظر باشیم کھ دیگران بیان یھ کاری برای ما بکنن. ما باید قدم پیش بزاریم و خودمون در این راه فردا و شخصا کار کنیم . و اینطوری ھم نیست کھ یھ نفر دیگھ کار کنھ

از اون بیدار بشھ . بنابراین ھر اتفاقی صورت میگیره ، ھر چالشی در ، کوشش کنھ ، یھ نفر غیر

13

Page 14: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

این لحظھ پیش میاد و ھر چیزی کھ میشنویم ، شما فقط بھ خودتون توجھ میکنید؟ و دیدین کھ وقتی یھ چیز خاصی رو کھ ما میشنویم ، بالفاصلھ ھجوم میبریم بھ بیرون دنبال کسی میگردیم کھ البد این

یا این مزیت بر یکی مصداق پیدا بکنھ ؟ پدیده و عیب و

ولی از حاال بھ بعد ما میخوایم بھ خودمون برگردیم و بھ خودمون نگاه بکنیم . ببینیم آیا میتونیم تغییری در خودمون ایجاد بکنیم ؟ این بسیار بسیار مھم است کھ در تمام موارد بھ دورن خودمون

یم و ایجاد بکنیم. بھ خودمون برگردیم نگاه کنیم میبینیم کھ برگردیم ، بلکھ تغییر رو در خودمون ببینما دائما فکر میکنیم . یک لحظھ نیست کھ ما از شر فکر کردن آزاد باشیم. االن نگاه کنید بھ خودتون،

حتما راجع بھ چیزی فکر میکنین. این فکر کردن یک حالت اجباری در ما پیدا کرده ، دائما فکر میکنیم.

ا فکر میکنیم؟ فکر کردن خوبھ کمک میکنھ بھ ما تا راه مونو در زندگی پیدا بکنیم. کمک چرا ما دائم میکنھ برای آینده ھدف

بزاریم ، برنامھ بریزیم ، کارمونو سامان بدیم ، زندگیمونو سامان بدیم . ولی چرا ما ھمش بھ فکر است؟ االن شما امتحان کنید ، مشغولیم؟ و چرا این فکر کردن در ما بصورت اجبار و اعتیاد درآمده

میتونید پنج دقیقھ فکر نکنید؟ میبینین نمیشھ . گاھی اوقات دنبال یک کلید خاموش کردن فکرتون میگردین ؟ شاید ناراختتون میکنھ . شاید نمی زاره بخوابین . ولی پیدا نمی کنین . فکر بصورت

یھ نفره یا دو نفره در ذھن ما وجود وسواس آمیز و اجباری در ما وجود داره . دائما یک مکالمھ داره.

اون کسی کھ در ذھن ما صحبت میکنھ دائما ، اون کیھ؟ اون چیھ کھ نمی زاره ما آرامش داشتھ باشیم ؟ بھ نظر میاد ما معتاد بھ فکر کردن شده ایم. واقعا ھمینطور ھم ھست. ما اعتیاد بھ فکر داریم. ھر

در ، الکل ، ھر چیزی ، یا، اعتیاد بھ فکر با یھ درد شروع میشھ و اعتیادی ، فرق نمیکنھ بھ مواد مخعاقبت ھم بھ درد ختم میشھ. پس فکر کردن ما ھم شاید بصورت اعتیادآمیز از این مقولھ باشھ. ما

ما زتدگی کردن رو با فکر کردن اشتباه گرفتھ ایم. ما بنظر چنان مشغول فکر ھستیم کھ بنظر میادم ، میمیریم و زندگی کردن رو معادل فکر کردن گرفتھ ایم. و حس زنده بودن رو میاد اگر فکر نکنی

از فکر کردن میگیریم و وقتی فکر نمیکنیم انگار یھ چیزی ما رو تھدید میکنھ ، یا داریم میمیریم. برای ھمینھ کھ مرتب بھ فکر کردن ادامھ میدیم. این فکر وسواس آمیز و این نوع فکر کردن رو

ما میگیم یکی شدن با فکر. یا ھم ھویت شدن با فکر . یعنی ما قادر نیستیم کھ فکر نکنیم. اصطالحا ببینید اینطور نیست در مورد شما ؟

تنھا شما نیستین ، ھمھ انسانھای کره زمین بھ این مبتال ھستند. یعنی نمیتونن فکرشونو خاموش کنن و دگی کردن اشتباه گرفتن . یعنی وقتی فکر یواش میشھ تقریبا ھمھ انسانھا البتھ . و فکر کردن رو با زن

فکر میکنن زندگی داره کم میشھ . بنابراین باید در فکر زندگی کنن ، و این ھمان ابتالئیست کھ ما میخوایم راجع بھش صحبت کنیم . اینجور فکر کردن و فکر رو جدی گرفتن ، کاریست کھ ما

14

Page 15: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

کھ چجوری میتونیم فکرمونو ببینیم در عین حال کھ فکر میخوایم بھش بپردازیم و میخوایم ببینیم میکنیم و زندگیمون رو اداره میکنیم ، فکرمون نشیم . ھویتمونو از فکر نگیریم . ھویت فکری ایجاد

نکنیم . اینکار در ابتدا فھمیدنش یھ قدری مشکل است و برای ھمینھ کھ من مرتب روش برمیگردم.

باری و دائمی ، ما یک چیزی شبیھ شبح یا سایھ در خودمون ایجاد با فکر کردن اعتیادآمیز و اجمیکنیم کھ این علت سرعت فکر و بی وقفھ بودن فکره . یھ چیز شبحی و سایھ وار ایجاد میکنیم کھ

اینو معموال میگیم در انگلیسی "ایگویت مایند" یا "ذھن من دار" ذھنی کھ ھویت برای ما درست اون نیست ، ولی بطور بدوی ایجاد میکنھ . یا در فارسی میگیم "نفس" پس میکنھ . البتھ ما اصلمون

بنابراین نفس چیزیست کھ ما این لحظھ از طریق فکر "کامپالسی" یا اعتیادآمیز یا اجباری بی وقفھ ایجاد میکنیم. ھمینطور کھ گفتیم فکر ما دو جور خوراک میخواد . یھ خوراک برای اینکھ کھ دائما

ما چون زندگی کردن رو ، بودن رو وجود داشتن رو با فکر کردن اشتباه گرفتھ ایم ، فکر کنھ و فکرو ادامھ بدیم و حس کنیم کھ زنده ایم .

دومین خوراک فکر ما ، من ھای ماست . یعنی میخواد یھ چیزی پیدا کنھ فکر کھ براساس اون ی ما ایجاد میشھ . اینجور فکر احساس ھویت و بودن و من بودن بکنھ و اینجاست کھ گرفتاری برا

کردن ، یعنی فکر کردن من دار کھ خود نوازه ، فقط از خودش پذیرائی میکنھ ، خودشو می نوازه ، فقط بھ فکر خودش ھست . و براساس اون ھم احساس ھویت میکنھ ، آغاز مسئلھ ماست . آغاز

اھیم از این نوع فکر کردن گرفتاری ماست . آغاز محدودیت ماست. آغاز خواب فکری ماست. میخو ، فکر کردن من دار بیدار بشیم

ھمینطور کھ میدونید عرفا انسان را بھ دریا تشبیھ میکنن . بھ دریا اگھ نگاه کنید می بینید سطح دریا کف وجود داره . موجھای کوچولو کوچولو وجود داره . و چندین ساعت آرامھ و بعدا موجھای

طح ما ھم ھمینطوره. سطح ما کھ در واقع فکر ما باشھ ، یا زندگی بزرگ ، طوفان شروع میشھ. سبیرونی ما باشھ ، می بینید بعضی موقع ھا موجھای کوچولو کوچولو وجود داره . بعضی موقع ھا

طوفانی میشھ . اگر صد متر بریم زیر دریا ، وقتی سطح دریا طوفانیھ ، اعماق دریا ھم طوفانیھ؟ نھ ! ساکتھ ، آرامھ . و درستھ کھ سطح دریا طوفانیھ ، باد میوزه ، موجھای بزرگ اعماق دریا ساکن و

میاد . کف ھا از اینور بھ اونور میره ، ولی اعماق دریا آرامھ . سطح دریا در واقع سمبل وضعیت ھای زندگی ماست. موقعیت زندگی ماست . مثل موقعیت و مقام اجتماعی ما ، یا سیاسی ما، یا

وابط ما با دیگران ، تمام روابط ما با ھمسرمون ، بچھ ھا مون ، خویشاوندانمون ، اقتصادی ما ، ردوستانمون ، اینھا ھمھ در واقع کف یا موجھای کوچولوی دریاست . ولی اعماق دریا ، کھ اعماق

وجود شماست ، دائما آرامھ .

15

Page 16: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

ا و موجھای کوچولوی آیا بنظر شما شایستھ است کھ دریا از دریا بودن دست برداره و فقط کف ھسطح دریا بشھ؟ این درستھ ؟ آیا دریا فقط کف ھای دریاست ؟ البتھ کھ نھ . اگھ اینطور باشھ ، دریا

اون آرام بودن رو کھ در اعماق داره میتونھ از دست بده . میتونھ فراموش کنھ. پس برای ما شایستھ ھ داریم ، اونو از دست بدیم و بھ است کھ ما اون آرامش خدائی کھ وقتی در اعماق وجودمون ریش

کف ھا و امواج کوچولوی سطح زندگیمون بچسبیم ؟ فقط اونا بشیم ؟

اگھ دقت کنیم دو معنا یا دو مفھموم در اینجا بوجود میاد . یکی وضعیت ھای زندگی ماست ، یکی مثل وضع زندگی ماست . وضعیت ھای زندگی ما ، مثل روابط ما با دیگران . مثل متعلقات ما ،

کاسبی ما ، مقدار پول ما ، موقعیت اجتماعی ما . اینھا وضعیت ھای زندگی ما ھستن . موقعیت ھای زندگی ما ھستن . زندگی ما نیستن . حاال فرقش چیھ ؟ فرقش اینھ کھ ، وضعیت ھای زندگی ما در

یعنی گذشتھ و ذھنمون ھستن . اما زندگی ما حقیقی ھست . وضعیت ھای زندگی ما در زمان ھستند .آینده دارند . وضع تجارت شما یا شرکت شما یا کار شما ، یھ گذشتھ داره یھ آینده ھم داره. حتی میشھ پیش بینی کرد کھ چجوری خواھد شد . اما زندگی شما ھمین االن کامل و تمام ھست. نقصی نداره و

ش بھره مند بشید .در شما وجود داره . و در ذرات وجود شما می تپھ و میتونید شما از

بنابراین وضعیت ھای ما ھمیشھ ناقص اند. ھمیشھ میتونن بھتر بشن . ولی زندگی ما ھمیشھ تام و تمام و کاملھ . ھیچ لحظھ ای نیست کھ زندگی ما ناقص باشھ و شما بھش دسترسی دارید. اگر دریا

ف ھاست . کف ھا ھم متعلق بھ بودنتونو ببینید. فقط کف دریا نشید . در واقع دریا ھم دریاست ھم کدریاست. ولی دقت کنید ، امواج روی دریا رو نگاه کنید دائما در حال گذران موقتیست . ھیچ موجی در سطح دریا نیست کھ ثابت بمونھ. ھیچ کفی روی دریا نیست کھ ثابت بمونھ . دائما در حال گذره.

گی ما ، در ما االن ارتعاش میکنھ . زندگی پس وضعیت ھای زندگی ما دائما درحال تغییره . ولی زندھمیشھ در این لحظھ است . زندگی شما در این لحظھ تام و تمام ھست . ھیچ چیزی نمیخواد کھ ما بھش اضافھ کنیم. اصال ھیچ چیزی نمی خواین کھ بتونید از زندگی بھره مند بشین . زندگی ھمیشھ

چیزی کھ ناقصھ وضعیت زندگی شماست . برای شما ھست. این لحظھ برای شما میسره . اون وضعیت زندگی شما معادل ھمون امواج کوچولو و کف ھای روی دریاست کھ دائما در حال گذره.

بنابراین مولوی میگھ : چشم دریا دیگر است و کف دگر

کف بھل وز دیده دریا نگر جوشش کف ھا ز دریا روز و شب

کف ھمی بینی و دریا نی عجب یھا بھم بر میزنیمما چھ کشت

16

Page 17: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

تیره چشمیم و در آب روشنیم ای تو در کشتی تن رفتھ بھ خواب

آب را دیدی نگر در آب آب آب را آبیست کو می راندش

روح را روحیست کو می خواندشپس مولوی میگھ، ای انسان چشم کف با چشم دریا فرق داره . تو میخوای با کف زندگی کنی؟ یا دریا

ی؟ میخوای بھ چشم کف ببینی ؟ یا بھ چشم دریا ببینی؟ میگھ ولی کف بھل وز دیده باشی و زندگی کن دریا نگر. یعنی کف رو گفت بھل یعنی بگذار و با دیده دریا نگاه کن.

جوشش کف ھا ز دریا روز و شب / این کف ھا و امواج از دریا تولید میشوند . تمام وضعیت ھای ھمھ فکر ھای شما ، از شما بر می خیزند.زندگی شما ، از شما برمی خیزند .

و شبجوشش کف ھا ز دریا روز کف ھمی بینی و دریا نی عجب

17

Page 18: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

تعجب میکنھ ، تو کف رو می بینی اما دریا رو نمی بینی ! تو کف بودنتو می بینی ، اما دریا بودنتو ھ دائما در حال گذرند . نمی بینی ! تو وضعیت گذران زندگی ، امواج گذران روی دریا رو می بینی ک

ولی دریا بودنت رو ، آرام بودنت رو نمی بینی ! چشم دریای تو بستھ شده ! پس ، میگھ : کف بھل ھوا کی پاید آید تا خدا وز دیده دریا نگر . در جائی دیگھ میگھ : فکر ما تیریست از ھو در ھوا / در

ھمون دریا در ھوا پرت میشھ . در ھوا کھ .پس افکار ما تیرھایست کھ از ھو ( بھ معنی خدا) یا ازوای نمی ایستھ . برمیگرده دوباره بطرف دریا . حاال تمام اینا اینھ کھ شما ھم دریا ھستید و ھم کف

دریا و امواج کوچولوی دریا ھستید. ولی دقت کنید کھ ما از دریا بریده ایم و کف ھامون و بھ زندگی ما با زندگی ما فرق داره . وضعیت زندگی ما ، چیزھای گذاران زندگی چسبیده ایم . وضعیت

در قسمت بیرونی ماست . در حالی کھ زندگی ما در وجود ماست . وضعیت زندگی ما یھ چیز ذھنیست ، ولی زندگی ما حقیقیست . یعنی ھمین االن موجوده ، نقدا میتونیم ازش استفاده کنیم . اونھ

کاملھ . و ھمیشھ ھم در دسترس ما ھست . و بھ نواقص بیرونی کھ با بنیاده . اونکھ مھمھ . و اون وضعیت زندگی ما بستگی نداره. وضعیت زندگی ما در زمان ھست . یعنی در گذشتھ و آینده ھست . زندگی ما ھمین لحظھ ست . این یادمون باشھ . وضعیت زندگی ما دائما در حال تغییره . ولی زندگی

مرگ نمی پذیره . زندگی ھمیشھ زنده ست . در حالی کھ وضعیتھای ما ھمیشھ در ما ثابتھ. زندگی زندگی ما ، مرتبا می میرن و از بین میرن .

حاال ببینیم ذھن ما چیکار میکنھ ؟ ذھن ما وقتی "من دار" فکر میکنھ . یعنی فکری میکنھ کھ توش و با اونھا ھمجنس "من" ھست ، چیز ھای گذرای زندگی رو در خودش یعنی در فکر تجسم میکنھ

میشھ ، ھم ھویت میشھ ، میخواد برای ما ھویت درست کنھ و بجای زندگی بذاره . و در واقع بزرگترین ابتالی ما ھمینھ . کھ ما از طریق ذھنمون با امواج سطح دریا ، با اواج کوچولوی سطح

ن ، مثل باورھامون متعلقاتمو دریا و وضعیت ھای گذران زندگی ، مثل موقعیت اجتماعی مون ، مثل، با اینھا یکی شده ایم . با اینھا ھمجنش شده ایم . با اینھا ھم ھویت شده ایم . از این چیزھای گذاران ، میخوایم احساس خود بودن ، یا احساس زنده بودن و احساس وجود داشتن بکنیم. حاال اینجا یھ اشکال

سطح دریا میخوایم احساس وجود داشتن بکنیم پیش میاد . وقتی براساس چیزھای گذران ، یعنی امواج، اونھا وقتی تغییر میکنن ، ترس وجودمونو میگیره . درحالی کھ تغییر سطح دریا بسیار بسیار

طبیعیست . اینطوری نیست کھ پول ما ھمیشھ زیاد بشھ . یھ موقعی ھم میشھ کھ پول ما کم بشھ. و وب باشھ ، وقتی شروع میکنھ بھ پایین اومدن بد اینطوری نیست کھ وقتی کھ پول ما زیاد میشھ خ

باشھ.

در واقع این سطح بیرونی ما ھمینور ھست کھ ھست . یھ روزی زیاد میشھ یھ روی کم میشھ . و بنابراین فرق گذاشتن بین وضعیت ھای زندگیمون ، و زندگیمون ، و تشخیص این دو تا اھمیت

ا در ذھنمون با وضعیت ھای زندگیمون ھم ھویت شده اساسی در زندگی ما داره . بنابراین اگر م

18

Page 19: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

باشیم ، دائما باید با ترس زندگی کنیم. و بعالوه نھ تنھا ترس وجود ما را خواھد گرفت ، اگر دقت کرده باشیم و بھ تجربھ خودتون نگاه بکنید ، می بینین کھ ھمیشھ ما احساس ناقص بودن، احساس کم

ا ؟ برای اینکھ وضعیت ھای زندگی کھ ما با اونھا یکی شده ایم ، داشتن ، کم بودن داشتھ ایم . چرھیچ موقع نمیتونھ کامل باشھ . ھمیشھ میشھ بھترش کرد . ھمیشھ میشھ کاملش کرد. بنابراین ما

براساس وجود اونھا نباید احساس بودن بکنیم . وجود داشتن بکنیم. اینا وضعیت ھای زنگی ماست . و زندگی ما نیستن .

گن علت اینکھ ذھن بی وقفھ داره کار میکنھ و نمی ایستھ و ما نمی تونیم اونو متوقفش کنیم ، در میواقع دنبال یک شادی میگرده کھ در اثر جدا شدن از اصل خودش ، در اثر ھم ھویت شدن و سرمایھ

گذاری کردن اصل خود ، یعنی حضور خود در چیزھای مادی در فکر از دست داده. نگاه کنید ،حرص یعنی چی؟ حرص یعنی جستن یک رستگاری ، یک موفقیت در چیزھای بیرونی ، اونم در

با ھم ھویت شدن یا با این فکر آینده برای بدست آوردن یھ نوع شادی کھ ھمش توھمھ . ما نمی تونیمخواھم کھ اگھ یھ چیز اضافھ بدست بیارم ، اون شادی را کھ گم کرده ام ، در این یھ چیز بیرونی پیدا

کرد . تجربھ شخصی ماھا کھ در ھر سنی ھستیم میتونیم مالحظھ کنیم . درستھ کھ ما پوشونده ایم این حس کم داشتن رو ، حس ناقص بودن رو بعضی موقع ھا با بدست آوردن چیزھای بیرونی. ولی بعدا

ما وجود داره متوجھ شدیم کھ این بسیار توخالی بوده ولی ھنوز اون حس ناقص بودن و کم داشتن در. درستھ کھ چیز تازه ای بدست اومد، یھ ھفتھ ، ده روز ، بیست روز پوشوندیم اون حالت رو . ولی اون حالت در زیر ھست و بھ ما فشار میاره کھ دوباره برگردیم بیرون. چی گیرمون میاد و شاید با

ست داده رو بوسیلھ این ھم ھویت شدن با اونھا حس موفقیت و حس رستگاری کنیم و اون شادی از د خوشی کھ از چیز بیرونی میگیریم . جایگزین کنیم.

اما یک اشکال دیگھ ای ھم پیش میاد وقتی ما با وضعیت ھای گذران بیرونی زندگیمون ھم ھویت میشیم.

اگر با وضعیت ھای زندگیمون یکی بشیم و حس وجود داشتن براساس اونا بکنیم ، وقتی اینھا میخوان برن ، طبیعی ھم ھست کھ از بین برن ، ما بھ اینھا می چسبیم . نمی خوایم بذاریم اینھا از بین از بین

برن و حالت طبیعی خودشونو طی کنن. و در نتیچھ دچار درد میشیم. دچار رنج میشیم. بنابراین تمام ون ھست .رنجھای ما در اثر چسبیدن بھ وضعیت ھای گذران و ھم ھویت شدن با اونھا بوسیلھ فکرم

این یک تعریفیست از خواب فکر. پس خواب فکر یعنی اینکھ فکر خوراک میخواد . برای آنکھ احساس "من" بودن بکنھ . احساس بکنھ کھ با وضعیت ھای گذران زندگی یکی شده و مسئلھ ایجاد

می کنھ بھ مسائل خودش ، بچسبھ و احساس ترس بکنھ. ترس وجود ما رو فرا بگیره . و بنابراین بینیم کھ انعکاس درونمون در بیرون ، یعنی اون چیزی کھ درست کردیم در بیرونمون ، ھمش

انعکاس ترس درون مونھ. و این رنجی کھ ایجاد می کنیم در اثر چسبیدن بھ اون چیزی کھ داره از بین میره و طبیعی ھم ھست کھ از بین بره ، احساس رنج بھ ما دست میده . احساس در بھ ما دست

میده .

19

Page 20: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

ای تو در کشتی تن رفتھ بخواب آب را دیدی نگر در آب آب

میگھ، ای کھ در کشتی تن ، بطور ساده، ای کھ در الگوھای فکریت بخواب رفتھ ای ، تو آب را دیده

ای نگر در آب آّب . میگھ این ھوشیاری فکرتو دیدی حاال نگاه کن بھ آب آب . اون چیزی کھ این یاد . بھ اون نگاه کن . این ھمون حضوره . این ھمون اصل ماست . این ھمون ھوشیاری از اون م

دریاست کھ بھ این ذھن ما ھوشیاری میده . و درستھ کھ ما وقتی فکر می کنیم تا حدودی جھان رو می فھمیم . میتونیم کارھامون رو اداره کنیم . میتونیم خونھ مونو پیدا بکنیم . میتونیم کاسبی مونو

. میتونیم ھدف بذاریم . ولی باید ھواس مون جمع باشھ این ھوشیاری یھ چیز جزئی شده است . بکنیم قطعھ قطعھ شده است . این کل حقیقت نیست . بھ ھمین دلیل ما نباید فکر ھامونو جدی بگیریم. میگھ

تو اینو می بینی . این ھوشیاری فکری رو ، حاال بنگر اون آبی کھ بھ این آب میده .

شش کف ھا ز دریا روز و شبجو کف ھمی بینی و دریا نی عجب

! میگھ تعجب میکنھ چطور ما کف ھا رو می بینیم ولی دریا رو نمی بینیم ما چو کشتی ھا بھم برمی زنیم تیره چشمیم و در آب روشنیم

ی میشیم میگھ ما دائما ستیزه می کنیم. چجوری ستیزه می کنیم؟ بوسیلھ ذھنمون . در ذھنمون یھ چیز

. دوباره یھ چیز دیگھ در ذھنمون بوجود میاریم ، با اون می جنگیم . مثل اینکھ دوتا کشتی در روی آب بھمدیگھ بر میزنن . دوتا الگوی فکری با ھم دیگھ میجنگن . ولی ھواسشون نیست کھ دو الگوی

با ھم فکری در آب شفاف ھوش زندگی ھستن . و اصال اینا ھمون کف ھستن . کف ھا دارنمیجنگن. این امواج کوچیک دارن میجنگن کھ ھمیشھ ھم درحال گذر ھستن. تیره چشمیم و در آب

/ روشنیم .ما در آب روشنیم یا چشممون تیره ست ؟ برای اینکھ با چشم کف داریم بھ جھان نگاه می کنیم

آب را آبیست کو می راندش روح را روحیست کو می خوانش

ن تو حس میکنی ، این ھوشیاری جرئی رو کھ در فکرت حس می کنی ، یھ آب میگھ این آبی کھ اال

کلی دیگھ ایست کھ اینو بھ جلو می رانھ . روح را روحیست کو می خوانش . این زندگی کھ حس می کنیم در خواب فکر ، این زندگی ناقص ، این زندگی پر دردسر ، این زندگی محدود، توام با محدود

ش، بدون فضا داری ، حواست باشھ این از روحی میاد کھ این روح محدود شده بینی ، بدون پذیراین یک روح بزرگھ . اینو داره می خونھ بطرف خودش . درست این ھمون حالتیست کھ ھمیشھ .

20

Page 21: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

داریم میگیم . بھ محض اینکھ شما فکر ھایی کھ ھمین االن میکنید تماشا بکنید ، شما اون روحی کھ ه بودید ، اون ھوشیاری ، اون آبی کھ سرمایھ گذاری کردین در الگوھای سرمایھ گذاری کرد

فکریتون، اونو بیرون می کشید و خودتون از خودتون آگاه میشین و فکر رو ھم تماشا میکنین. بھ محض اینکھ ما ھوشیاری رو از فکر بکشیم بیرون، یک حس "من ھستم" میکنین کھ این "من ھستم"

ین ھستم" و " آن ھستم" . من دکترم ، من مھندسم ، من کاسبم . یھ حس" من ورای، و قبل از "من ا ھستم " رو تمام وجود کھ ھوشیاریست کھ خودش از خودش آگاھھ .

بنابراین حضور عبارت از اینھ کھ ھوش از خودش آگاه میشھ . زندگی از خودش آگاه میشھ . دریا ، بھتر می بینھ و دیگھ با کف ھا ھم ھویت نمیشھ . و دریا بودنشو می بینھ . اون موقع کف ھا رو ھم

از دید کف دنیا رو نمی بینھ . مثل کشتیھا ما دیگھ بھ ھم بر نمی زنیم، ستیزه نمی کنیم . پایان ستیزه است اون موقع. یک مثالی بزنیم. شما صدا رو کھ می شنوید ، ما با صدا آشنائی داریم . شما االن

اگر از شما سوال کنم سکوت چیھ؟ آیا شما تا حاال تمرکز کردین ، توجھ صدا ھا رو می شنوید. حاالکردین کھ سکوت چیھ؟ شما ممکنھ بگین سکوت ھمون غیبت صداست. وقتی صدا نیست سکوت

ھست . حاال سوال میگھ سکوت چیھ؟ ما سکوت رو نمی شناسیم چیھ. وقتی صدا تولید میشھ سکوت شھ. وقتی صدا نیست سکوت ھم نیست . البتھ شما ممکنھ بگین کھ ھم ھمینجاست ، بالفاصلھ تولید می

بلھ وقتی صدا نیست من سکوت رو حس می کنم . ولی اگر در واقع سکوتی رو کھ شما حس می کنید ، یعنی صدا کمتر شده ، ھنوز صدا وجود داره . حاال منظور من از این چیھ؟

دا از سکوت متولد میشھ و تا زمانی کھ وجود داره شما اگھ دقت کنید وقتی یھ صدایی تولید میشھ ، ص، سکوت اینو بغل کرده و با خودش ھمراه داره و یواش یواش صدا مستھلک میشھ و توی سکوت

فرو میره . بنظر میاد صدا از سکوت متولد میشھ و تا زمانی کھ ھست با سکوت ، سکوت رو دربر می بلعھگرفتھ و با خودش ھمراه داره و یواش یواش اینو

اوال نگاه کنید بھ خاصیتی کھ سکوت در این زمینھ از خودش نشون میده . اوال ھر صدایی رو کھ شما بخواین تولید کنید ، انواع و اقسامش ھمھ تولید میشن . یعنی بھ محض اینکھ شما شروع می کنید

لید کنید از سکوت می بھ صدا تولید کردن ، صدا رو میشنوید . بنابراین ھر صدائی رو کھ بخواین توتونھ متولد بشھ. یعنی بھ محض اینکھ صدا تولید میشھ ، سکوت جا باز میکنھ . برای اینکھ اون

صدارو دربر بگیره . و ھر صدایی رو دربر گرفتھ و بعدا اینو می بلعھ و توی خودش می بره. بنظر کوت اونارو در بغل گرفتھ و میاد تمام صداھا از سکوت متولد میشن و تا زمانی کھ وجود دارن ، س

بعضا اونا رو می بلعھ و با خودش می بره .

اگھ دقت کنید کاری کھ سکوت می کنھ یک پذیرشھ . ھر صدایی تولید میکنھ، جا باز میکنھ و سکوت بیشتر میشھ و صدا وجود داره . و ھر صدایی ھم کھ تولید میشھ از بین میره و نمی مونھ . آیا شده

21

Page 22: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

از یھ صدای خاصی خوشش بیاد و بھ اون صدا بچسبھ و بگھ من نمیذارم فرو بره و سکوت تابحال بمیره؟ ھیچ صدایی نمیتونھ باقی بمونھ . ھر صدایی کھ تولید میشھ ، بالفاصلھ می میره . وضعیت ھای زندگی ما ھم ھمینھ . ھر چیزی کھ اتفاق می افتھ ھمین االن ، ھمین لحظھ میمیره . باقی نمی

برید نگاه کنید کھ ذھن ما چجوری خودشو بھ این مسائل و این پدیده ھا می چسبونھ و اینارو مونھ . زنده نگھ میداره.

ھر چیزی کھ االن اتفاق میافتھ ، در این لحظھ از بین میره . نمی مونھ . ولی بھ نظر ما گذشتھ بسیار از گذشتھ االن زنده نیست . بسیار عینی ست . بنظرمون میاد کھ اصال گذشتھ زنده ست. ھیچ چیزی

فقط "این لحظھ" وجود داره . زندگی ما فقط در این لحظھ داره اتفاق میافتھ . غیر این لحظھ ھیج چیزی در دستمون نیست . این کار ذھن ماست کھ بھ گذشتھ چسبیده. درست مثل اینکھ سکوت صدا

بدش بیاد بھش بچسبھ. شما ببینید یا از بعضیا رو تولید کنھ و از بعضیا خوشش بیاد بھش بچسبھ وچجوری ما چیزھارو در خودمون تولید کردیم و بھ اونا چسبیده ایم . ھمینطور کھ سکوت صداھا رو

رھا میکنھ ، یعنی تولید میکنھ، بعد نگھ میداره، دوباره اینھا رو می بلعھ ، ما اجازه میدیدم دریای ظھ بوجود بیاره ، دوباره اجازه بدیم اینھا بمیرن و وجود ما این پدیده ھای زندگی ما رو در این لح

برای آینده نمونن .

ز تو ھر ھدیھ کھ بردم بھ خیال تو سپردم کھ خیال شکرینت سر و سیمای تو دارد

این لحظھ ، زندگی، ھر ھدیھ ای کھ بھ تو میده ، تو رھا میکنی دوباره بھ خیال اون ، کھ دلھ . خودتو وقتی کائنات بوجود اومده ، این از یھ جایی شروع شده. البتھ این یھ فرضیھ بھ اون نمی چسبونی .

علمیست . از یھ جایی شروع شده بنام "بیگ بنگ" یعنی انفجار بزرگ . بعبارتی دیگھ تمام کائنات ، اون چیزی کھ ما می بینیم در جھان وجود داره ، در اثر یک انفجاری بوده کھ این انفجار اسمش

نگ" یعنی انفجار یزرگ. "بنگ" یعنی انفجار . و عجیبھ کھ این "بیگ بنگ" از حجم ھست "بیگ ب صفر

، بسیار بسیار کوچیک. حجم صفر شروع شده است. و ھمینطور کھ میدونید با تلسکوپ ھای معمولی ) . صد 100000000000حدود صد بیلیون کھکشان کشف شده است. صد، نھ تا صفر جلوش (

لسکوپ ھایی کھ االن وجود داره کشف شده. ھر کھکشان بیلیونھا ستاره داره . بیلیون کھکشان با ت کھکشان ما ، کھکشان شیریست .

بخشیدن این لحظھ بسیار بسیار مھمتر از بخشیدن گذشتھ است. برای اینکھ اگر این لحظھ رو نبخشیم، آینده ببخشیم. این درد در ما تمام نکنیم ، مجبوریم یھ مقدار زیادی درد ایجاد کنیم و این درد رو در

جاگیر خواھد شد و خواھد موند. راجع بھ این موضوع بعدا بیشتر صحبت خواھیم کرد . چیزی کھ امروز شاید بتونیم بھ خاطر داشتھ باشیم ، این خاصیت پذیرش و انبساط در ماست. انبساط در

ون سکوت کھ وقتی صدا بوجود دریاست . بھ محض اینکھ یھ چیزی رو می پذیریم ، بالفاصلھ شبیھ ا

22

Page 23: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

میاد ، سکوت گسترش پیدا میکنھ و این صدا رو دربر میگیره بھ محض اینکھ شما یھ چیز جدیدی رو ھمین لحظھ می پذیرید ، گسترش پیدا می کنید. نگران نباشیم کھ یھ چیزی رو می پیذیریم و بھ ما

ما میتونیم بزرگتر بشیم.فشار میاره ، نمی تونیم. نھ . پذیرش ما رو منبسط میکنھ و

اونجایی کھ ما زندگی می کنیم و زمین اونجاست ، کھکشان شیریست. کھکشان ما کھکشان شیریست کھ میلیونھا ستاره در کھکشان ما وجود داره کھ شبھا شما میتونین حتی بدون دوربین اینھا رو ببینین.

مینطور کھ میدونین در کره زمین میلیونھا نوع یکی از این ستاره ھا کره زمینھ کھ ما روش ھستیم . ھجانور و گیاه زندگی می کنن کھ یکی از این باشنده ھایی کھ کره زمین رو اشغال کرده انسان ھست.

کھ وجود داره چقدر کوچیکھ . تماشای چنین شگفتی بھ ما اوال ببینیم کھ انسان در مقیاس اون چیزیکنیم. و "من" نباشیم و کوچیکی خودمونو ببینیم . این یھ مطلب. این بینش رو میده کھ "من دار" فکر ن

و یھ مطلب دیگھ مولوی میدونین چجوری اشاره می کنھ ؟ میگھ کھ :

بصورت کمترم از نیم ذره ز روی عشق از عالم فزونم

یکی قطره کھ ھم قطره ست و دریا من این اشکال ھا را آزمونم

است نمی گویم من این ، این گفت عشق23

Page 24: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

درین نکتھ من از ال یعلمونممیگھ کھ : درستھ کھ بسیار بسیار کوچیکم . ھمینطور کھ می بینید جسھ انسان در قیاس با اون چیزی

داره ، بسیار بسیار ریزه . میگھ کھ از نیم ذره ھم کوچیکم . ولی از روی عشق از عالم nکھ وجویکی قطره کھ ھم قطره ست و دریا / من یا ھست.بزرگترم . میگھ کھ یھ قطره ست ، در عین حال در

این اشکال ھا را آزمونم / من این شکلھا رو بھ خودم میگیرم. یعنی یھ لحظھ قطره میشم یھ لحظھ دریا. دریایی میشم کھ ھم قطره رو می بینھ ، ھم دریا بودنشو حس میکنھ. میگھ من اینو نمیگم ، اینو

ادانان ھستم . وقتی من دریا میشم ، من دیگھ چیزی نمیدونم . عشق میگھ . در این ماجرا من جزو ناینو نمیتونم تفسیر کنم . درست ھم ھست. وقتی عشق بھ ما دست میده ، ما از عالم ، از کھکشان بھ

این عظمت بزرگتر میشیم. برای اینکھ از ھمون انرژی ھستیم . ما انسانھا میتونیم اون انرژی کھ ب را آبیست کو میراندش / روح را روحیست کو می خواندش / اگر ما این کھکشان رو می رانھ ، آ

روح رو از سرمایھ گذاری در فکرھامون ، از من ھامون بیرون بکشیم ، دریا باشیم ، من خودمونو ببینیم ، می تونیم از ھمون انرژی برخوردار بشیم کھ کھکشان رو میرانھ و از عالم افزون تر بشیم .

ر بسیار سبب شگفتیھ اینھ کھ در این کائنات کھ گفتم ، تازه فقط ما توانستھ ایم با این چیزی کھ بسیاتلسکوپھا صد بیلیون تای اونا رو کشف کنیم ، عمق فضاست . تمام این شگفتی ، این کائنات در یھ

چیزی ھست بنام فضا ، فضا چیھ؟ خالء. خالیست ، ھیچی توش نیست . تمام این شگفتی و عظمت در الء ست . در یھ چیز تھی ست . اون چیزی کھ بھ این عظمت توانائی بودن میده ، یھ جیز تھی ست. خ

% درون انسان تھی ست. خالء است . 99/99خیلی عجیبھ کھ درون انسان ھم تھی ست. میگن خالیست . و این جامد بودن تن انسان یک توھمھ . وقتی انسان رو با میکروسکوپ ھای بسیار دقیق

یم کنند ، تقسیم کنند ، بھ ذره ذره ذره اینقدر بھ کوچیکترین ذره انسان برسند ، می بینند ھمش تقسخالیست . یعنی فاصلھ بین الکترونھا و ھستھ خالیست .اصال خود ھستھ اتم اینقدر کھ خالء ھست ،

نگ جسم مادی نیست . وقتی تقسیم می کنند انسان رو آخر سر می رسند بھ یھ چیزی کھ مثل آھموسیقی ست . پس انسان بھ کوچیکترین ذره اش برسند ، وقتی می رسند می بینند یک آھنگ موسیقی ست . اصال مادی بودن بدن ھم یھ چیز توھمیست . منتھا با چشم سر اینو نمیشھ فھمید و حس ھای ما

بسیار بسیار ضعیف ھستند.

در خودش جا داده و این میگن از "بیگ حاال این سوال پیش میاد کھ ، این فضائی کھ این عظمت رو بنگ" شروع شده ، یعنی از یھ انفجار بزرگ شروع شده ، آیا این فضای الیتناھی قبال بوده ؟ خدا اینو

ساختھ بوده تا این کرات سماوی رو خلق کنھ و در جای خودش جا بده؟ این سوال رو شما ھم از ل بوده و خدا بعدا بعد از "بیگ بنگ" برده ھر کره خودتون بکنید . آیا فکر می کنید این فضا از او

سر جای خودش قرار داده؟ جوابش چی ھست؟ ای رو سرجای خودش قرار داده ؟ ھر کھکشانی رواز اول فضا بوده ؟ جوابش اینھ کھ نھ از اول نبوده . بھ محض اینکھ کره ای بوجود اومده بنظر فضا

ش جا داده . پس مھمترین خاصیت فضا کھ این عظمت ھم گسترش پیدا کرده و این کره رو در خودرو در خودش جا داده ، پذیرشھ. پذیرش و انبساط . این خاصیت در ما ھم ھست . بھ محض اینکھ

می پذیریم ، بزرگتر میشیم.

24

Page 25: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

درستھ این جواب شما بھ این سوال کھ فضا از اول نبوده و گسترش پیدا کرده و این کرات رو در چرا فضا بوسیلھ خدا خلق نشده ؟ برای اینکھ فضا چیزی نیست کھ خلق بشھ . بھ خودش جا داده .

محض اینکھ یھ کره جدید بوجود میاد ، بنظر میاد فضا ھم اونجاست. حاال ھمونطور کھ گفتم فضا رو خدا خلق میکنھ تا این کره رو در خودش جا بده؟ البتھ کھ نھ . فضا چیز نیست . فضا تھی ست.

ی پذیریم ، می بینیم کھ جا باز شد . بنابراین دفعھ بعد وقتی با یھ عقیده ای شما برخورد ھمینکھ ما ممی کنید ، این عقیده رو بپذیرید . (گفتم پذیرفتن موافقت نیست) . بھ محض اینکھ می پذیرید می بینین

ازه میده کھ ھمینطور کھ فضا گسترش پیدا میکنھ ، ما ھم فضای درونمون گسترش پیدا می کنھ و اج اون شخص یا اون عقیده اونجا باشھ. اینو می تونیم در زندگی روزمره مون بکار ببریم .

گنج حضور 3متن برنامھ شماره

۱۳۹۵مولوی، دیوان شمس، غزل شماره

مطرب عشق ابدم زخمھ عشرت بزنم ریش طرب شانھ کنم سبلت غم را بکنم

تا ھمھ جان ناز شود چونک طرب ساز شود خم باز شود گل ز سرش دور کنم تا سر

ام ام عاشق آتشکده چونک خلیلی بده عاشق جان و خردم دشمن نقش وثنم

وقت بھارست و عمل جفتی خورشید و حمل جوش کند خون دلم آب شود برف تنم

ای ای از چھ گدازان شده ای مھ تابان شده گفت گرفتار دلم عاشق روی حسنم

دمعشق کسی می کشدم گوش کشان می بر تیر بال می رسدم زان ھمھ تن چون مجنم

گر چھ در این شور و شرم غرقھ بحر شکرم گر چھ اسیر سفرم تازه بھ بوی وطنم

ام ام جفت جمالی بده یار وصالی بده فلسفھ برخواند قضا داد جدایی بھ فنم

تا کھ رگی در تن من جنبد من سوی وطن باشم پران و دوان ای شھ شیرین ذقنم

آن بوی خوشش وان طلب گوش کششدم بھ دم آب روان کرد مرا ساقی سرو و سمنم

ھمره یعقوب شدم فتنھ آن خوب شدم ھدیھ فرستد بھ کرم یوسف جان پیرھنم

الحق جانا چھ خوشی قوس وفا را تو کشی

25

Page 26: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

در دو جھان دیده بود ھیچ کسی چون تو صنم بر بر او بربزنم گر چھ برابر نزنم

شیشھ شکنم شیشھ بر آن سنگ زنم بنده پیل بھ خرطوم جفا قاصد کعبھ شده است

من چو ابابیل حقم یاور ھر کرگدنم ام ام رستم ھر میمنھ صیقل ھر آینھ

ام انجم ھر انجمنم قوت ھر گرسنھ معنی ھر قد و خدم سایھ لطف احدم

کعبھ ھر نیک و بدم دایھ باغ و چمنم آتش بدخوی بود سوزش ھر کوی بود

د خوب ختنمچونک نکوروی بود باش گر تو بدین کژ نگری کاسھ زنی کوزه خوری

سایھ عدل صمدم جز کھ مناسب نتنم وقت شد ای شاه شھان سرور خوبان جھان

کھ بھ کرم شرح کنی آنک نگوید دھنم

مطرب عشق ابدم زخمھ عشرت بزنم ریش طرب شانھ کنم سبلت غم را بکنم

تا ھمھ جان ناز شود چونک طرب ساز شود باز شود گل ز سرش دور کنمتا سر خم

ام ام عاشق آتشکده چونک خلیلی بده عاشق جان و خردم دشمن نقش وثنم

اگر شما تابحال از خودتون سوال کردین ، من کی ھستم؟ و چی ھستم ؟ مولوی در این چند خط شعر ینو کامل بھ این سوال جواب میده. بنابراین میگھ : من شادی ھستم . و میگھ من شادی عشق ھستم. و ا

میکنھ و میگھ من شادی عشق ابدی ھستم . شادی عشق ابدی یعنی چی؟ کلمھ ابدی و ابدیت رو ما میخواھیم بفھمیم و ذھنمون میبره ما رو دوباره بھ آینده و میگھ کھ ابدی ، یعنی بینھایت آینده . یعنی تا

آخر من شادی عشق ابدی خواھم بود .

26

Page 27: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

ت خداییست کھ اگر ما بھ این دوتا صفت بتونیم پی ببریم ، می تونیم ولی ابدیت و بینھایت دوتا صفذات خودمونم بفھمیم. بفھمیم ما چی ھستیم. ابدیت یعنی بینھایت "این لحظھ" یعنی آگاھی بھ اینکھ

زندگی در این لحظھ است و این لحظھ بینھایت ادامھ داره . یعنی اینکھ فضاییست کھ تمام وجود ما لق میشھ و این ھمیشھ ادامھ داره ، پس ھمیشھ "این لحظھ" است . ھمیشھ حالھ . بوجود میاد و خ

آینده و گذشتھ نبوده. پس ابدیت یعنی آگاھی بھ "این زندگی در حالھ . و ھمیشھ ھم در حال بوده و درلحظھ" و اینکھ زندگی ھمیشھ در این لحظھ است و زندگی ھمیشھ زنده است و اینکھ ما میگیم مرگ و

گی علی االصول باید بگیم مرگ و تولد. زندگی عکس نداره. زندگی ھمیشھ در این لحظھ زنده زندست . و ھمیشھ خلق میکنھ و ما زندگی ھستیم . ذات وجودمون مرگ نمی شناسھ و اون چیزی کھ میمیره در واقع پوستھ است و اون عکس تولده . بنابراین نباید بگیم زندگی و مرگ . و مرگ رو

دگی بدونیم.عکس زن

بعضی از ما در این تصور ھستیم کھ وقتی میمیریم زندگی تمام میشھ . ولی اگر بھ این معنا توجھ کنیم کھ زندگی زنده ست و ھمیشھ در این لحظھ ست و ھمیشھ می آفرینھ و مرگ نمی شناسھ ، ما

ھمیشھ حالھ . ما ذات خودمونو شناختھ ایم. پس ابدیت یعنی بینھایت حال ، بینھایت این لحظھ . ھمینقدر میتونیم بفھمیم کھ ھمیشھ حالھ و زندگی ھمیشھ در این لحظھ می آفرینھ و ما ھم زندگی ھستیم

و مرگ نمی شناسیم و ھمیشھ زنده ھستیم. پس مولوی میگھ : مطرب عشق ابدم / یعنی شادی عشق ما ادامھ داره. بنابراین ساز این لحظھ ھستم کھ ھمیشھ ادامھ داره. شادی عشق این لحظھ ھستم کھ دائ

زندگی میزنم. یعنی ھمیشھ زندگی میکنم . مرده گی نمیکنم . غصھ رو نمی شناسم . درد نمی شناسم . استرس رو نمی شناسم. با ذات من کھ زندگیست سازگاری نداره .

ا میتونین آیا شما ھر کاری کھ میکنین ، این شادی عشق دائمی از شما بھ اون کار میریزه ؟ آیا شمشادی را با ھر کی برخورد میکنین بھش ارمغان کنین؟ آیا کارھایی کھ شما میکنین، بھ شادی عشق ،

بھ شادی عشق این لحظھ کھ ھمیشھ با شماست و ھمیشھ زنده ھست ، باھاش عجین میشھ و رنگ و الن شما بوی عشق میگیره؟ رنگ و بوی شادی میگیره؟ رنگ و بوی آرامش میگیره؟ آیا خودتون ا

آرام ھستید؟ اگر شما آرام نیستید ، آرام باشید. شاد باشید . برای اینکھ ھر چھ شادتر میشید ، ھر چھ آرامتر میشید ، ھر چھ بھ اندرون تون نزدیکتر میشید ، بھ ذات خودتون نزدیکتر میشین .

شونھ میکنم . بھ در قسمت دوم میگھ : ریش طرب شانھ کنم سبلت غم را بکنم / یعنی ریش شادی رو ھر طرف کھ نگاه میکنم ، بھ ھر کاری دست میزنم ، ھمش شادی رو درش جستجو میکنم. ھمش

آرامش رو ، ھمش ھوشیاری رو ، عقل و خرد رو می پراکنم و غصھ رو بی اعتبار میکنم. سبلت غم از مردی را کندن ، سبیل غم را کندن ، قدیما سبیل نشانھ مردی بود و یعنی غصھ رو ، غم رو

میگم تو وجود نداری و میاندازم. بنیادش رو می کنم. بی اعتبارش میکنم. رسواش میکنم . یعنیخودتو بھ من تحمیل کرده ای. و بھ محض اینکھ ما بھ اون آگاھی این لحظھ ، بھ وحدت عشق ، بھ

ن میده و محض اینکھ با اون یک زندگی کھ این لحظھ تمام جھان رو خلق میکنھ و بھش انرژی بود

27

Page 28: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

نمایان شدن میده ، با اون یھ زندگی یکی بشیم ، یھ دفعھ متوجھ میشیم کھ این شادی در وجود ما بوده و این شادی از اعماق ما میجوشھ و الزم نیست ما از فرمھای بیرونی این شادی رو جستجو کنیم. این

نھ کنم سبلت غم را آرامش در وجود ما ھست . مطرب عشق ابدم زخمھ عشرت بزنم / ریش طرب شا بکنم .

پس کار ما اینھ کھ بھ شادی درونمون دست پیدا بکنیم. کار ما اینھ کھ غصھ ھای قبلی مونو حل کنیم ، گذشتھ رو رھا کنیم . این لحظھ رو ببخشیم. گذشتھ رو ببخشیم. ببخشیم ، نھ اینکھ این یھ چیز عقیده

د بودن غصھ ھامون کھ از گذشتھ میاد . از کینھ ای باشھ ، یھ چیز باوری باشھ ، اصال بھ بی بنیاھایی کھ ما رو تنگ دربر گرفتھ ، اونارو ببخشیم. ببخشیم یعنی بھ بی بنیاد بودن اونھا پی ببریم ،

شناسایی کنیم و بھ ذات خودمون نزدیک بشیم.

ل . زندگی شما این لحظھ رو چنان بپذیر ، مثل اینکھ این لحظھ رو خودت انتخاب کرده بودی از قبھر لحظھ ، ھر جور گشوده میشھ تو اونو اونطور بطور کامل بپذیر. تمام صحبت من مربوط بھ این

لحظھ است. زندگی در این لحظھ ست . صحبت آینده و گذشتھ رو نمی کنم. علت اینکھ من این حرف ت در تماس واقع رو میزنم اینھ کھ شما وقتی این لحظھ رو بطور کامل می پذیرید ، شما با ھستی خود

میشی .

شما از جا کنده نمیشین . گاھی اوقات عکس العمل و ھیجانات ما چنان ما رو از جا میکنھ ، درست مثل این گیاھای با ریشھ کوتاه رو چجور شما از زمین میتونین بردارین بکنین . ھیجانات ما کھ گاھی

ما در ھستی ست . ریشھ ما در ھستی اوقات ترس، خشم ما رو ھمینطور از زمینمون میکنھ . زمین ست . بنابراین شما بھ محض اینکھ حس کنید کھ مطرب عشق ابدم ، یعنی ریشھ در ھستی دارید . این شادی از اعماق ھستی بھ شما میاد و زندگی میده این شادی رو. شما این حس رو بکنید یھ ھیجان کم

ن بکنھ.سطحی مثل خشم ، مثل ترس نمیتونھ شما رو از زمینتو

بخشیدن این لحظھ شبیھ اینھ کھ ما فضای ھستی ایم. این لحظھ فضائیست ، اگھ دقت بکنید وقتی میگم این لحظھ فضائیست ، این لحظھ از بعد زمان ھست . فضا از بعد مکان ھست . و وقتی میگیم این

قی میمونین. لحظھ فضائیست کھ زندگی شما در اون اتفاق میافتھ شما ھمون آگاھی این لحظھ بابنابراین ھر چیزی کھ در این لحظھ در شما اتفاق میافتھ ، رھا میکنید بره . و بھش نمی چسبید.

میتونید ازش لذت ببرین. اتفاقا ما از فرمھای زندگی ، از وضعیتھای زندگی موقعی میتونیم لذت کامل ن ، اون چیزھایی کھ در زندگی ببریم ، بھره کامل ببریم کھ بھ اونھا نچسبیم. ھمینطور از متعلقاتمو

بدست آورده ایم ، میخواھیم ازش برخورداری کامل پیدا کنیم ، اون موقع میتونیم این برخورداری رو حس کنیم کھ بھ اونا نچسبیم و خودمونو از اونا جدا کنیم.

28

Page 29: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

یھ حس پس بنابراین شما آگاھی این لحظھ ھمیشھ باقی میمونید تا طرب و شادی این لحظھ رو کھ ابد کنید و زندگی بکنید در این لحظھ، زنده باشید و مردگی نکنید . بعد میگھ :

تا ھمھ جان ناز شود چون کھ طرب ساز شود / تا سر خم باز شود گل ز سرش دور کنم /

این جان غصھ دارمون باید نرم بشھ لطیف بشھ و این جان غصھ دار کھ ھمون "من" موھومی ما رو نیم اون ھستیم . و ھمیشھ در گذشتھ و آینده ھستیم و اگر حس کنیم در این لحظھ ساختھ و ما فکر میک

کھ ما فقط آگاھی این لحظھ ھستیم ، اون چیزھایی کھ اتفاق میافتھ ، در ما اتفاق میافتھ ولی جزء ما کری رو نیست و ما باید رھا کنیم اینا برند ، بھ اونا نچسبیم تا از اونا برخوردار بشیم و اگر این من ف

رھا کنیم جانمون لطیف میشھ. تا ھمھ جان ناز شود / و در اینصورت طرب ، ساز میشھ . این شادی کھ در اعماق وجود ما ھست ، می جوشھ میاد باال و برای اینکھ سر خم شراب درونمون باز بشھ ،

باید این گل رو کھ سر خم رو گرفتھ ، باید دور کنیم.

حرفھا رو کھ من میزنم سر خم شراب درون مون رو کھ ما رو در اون االن احتمال داره کھ اینمست میکنھ و ما این مستی خدایی رو حس کنیم و این غصھ ھا رو رھا کنیم ، گل گرفتھ است. حاال

این گل رو باید کی بیرون کنھ ؟ کی بکشھ کنار از سر خم ما ؟ فقط شخص شما میتونید کنار بکشید .

29

Page 30: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

م خودشو ، خودش میتونھ کنار بزنھ. دیگران نمی تونن . شما نمی تونید بھ ھر کسی فقط گل سر خمعلم یا بھ گروه یا بھ کس دیگھ متکی باشین کھ بیاد گل رو از سر خم شراب شما کنار بزنھ. خود ما

باید دست بکار بشیم تا خودمون کوشش نکنیم سر خم بستھ خواھد موند.

. اگر می بینین یک کینھ ای رو میخوایم کھ از گذشتھ شروع ولی وقتی کھ رھا کردیم حتی بھ رنج شده ببخشیم می بینیم کھ انگار یھ قسمتی از وجود ما رو می کنن . بعضیھا میگن ما روی این کینھ

زحمت کشیده ایم ، وقت گذاشتھ ایم، رنجیده ایم ، کلی صحبت کرده ایم . حیفھ کھ ما این کینھ رو کنیم چی میمونھ ؟ اینھمھ زحمت ما چی میشھ؟ ولی دقت کنید تا زمانی فراموش کنیم . اگر فراموش

کھ این گل رو رھا نکنید ، این کینھ رو ، این رنجش رو رھا نکنیم سر خم شراب ما باز نخواھد شد.

یک احساسی در ما بوجود میاد . در واقع ما درون خودمونو آلوده میکنیم و این آلودگی رو بھ محیط و ھر کسی رو می بینیم بجای اینکھ شادی عشق رو بھش بدیم ، این آلودگی رو بھش می پراکنیم

میدیم و نھ تنھا روح خودمونو آلوده می کنیم و روح کسانی رو کھ باھاشون برخورد میکنیم آلوده می کنیم بلکھ کل روح بشری رو آلوده میکنیم . بنابراین ما مسئول ھستیم شخصا کھ غصھ ھای قبلی

ل کنیم ، رھا کنیم بره و دم در درونمون وایسیم و نذاریم غصھ جدید بیاد. غم جدید بیاد.مونمو ح

اگر ما شادی عشق ابدی ھستیم باید درونمونو از آلودگی حفظ کنیم . و مسئولیت حفاظت و پاکی درون شما فقط دست خود شماست. شما نمی تونید از دیگران انتظار داشتھ باشید فالن حرف رو نزنن

، فالن کار رو نکنن تا من نرنجم. این امکان پذیر نیست. تنھا کسی کھ ما میتونیم کنترل کنیم فقط خودمون ھستیم. ما کتنرلی روی ھیچکس نمی تونیم داشتھ باشیم. فقط درون خودمونو خودمون می

دمون کھ تونیم کنترل کنیم و مسئولیتش فقط با ماست. بنابراین مسئولیت تمیز نگھ داشتن درون خو سبب آلودگی بیرون ھم نشھ خودمون ھستیم.

ما مسئول ھستیم کھ گذشتھ رو ببخشیم . یعنی این شناسایی رو پیدا کنیم کھ گذشتھ ھر چھ اتفاق افتاده و ما رو رنجونده و کینھ رو در ما جای گیر کرده ، این تمام شده و گذشتھ ای کھ خودشو بھ ما

وجو نداره. تمام شده .بصورت عینی وانمود میکنھ ، اصال

انسان دارای چھار بعد است . یکی بعد فیزیکی داریم کھ ھمین جسم ما ھست . یکی بعد فکری داریم کھ ذھن ما ھست ، کھ برای ما فکر میکنھ. یکی بعد ھیجانی داریم کھ انعکاس فکرھامون در جسم ما

انھا کھ شما میشناسد . و یک ھست کھ بصورت ھیجان ظاھر میشھ ، مثل خشم ، ترس و سایر ھیجبعد معنوی داریم کھ در واقع گفتیم ھمھ چیز از اون بعد معنوی میاد بیرون . ما در واقع میخوایم از بعد معنوی بشیم کھ میتونیم اون سھ تا بعد دیگھ مونو تماشا بکنیم و اداره بکنیم . الزم نیست کوشش

30

Page 31: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

کنیم از گم شدن در اون سھ تا بعد ، اون چیزی کھ از کنیم برای اداره کردن. اگر ما خودمونو منفصل این انفصال حاصل خواھد شد ، اون حضور ، اون حضور خدایی ، اون ھوشیاری و اون آگاھی کھ

ما ھستیم ، اون آرامش و شادی ابدی کھ ما ھستیم ، اون ھمھ چیمون رو سامان میده. یعنی فکر جای پیدا میکنھ . ھیجانات ما وضعیت مناسب خودشو پیدا میکنھ خودشو پیدا میکنھ . جسم سالمتی خودشو

.

ھمینطور کھ میدونید ھیجان در یک موجود زنده سالم عمر بسیار بسیار کوتاھی باید داشتھ باشھ. یعنی اگر در شما یک ھیجان خشم ، حاال ھر ھیجانی میخواین اسم ببرین مثل رنجش ، مثل ترس، این باید

سھ دقیقھ ، پنج دقیقھ طول بکشھ . نھ اینکھ مثال یھ ساعت ، یا یھ سال ، یا بیست یھ دقیقھ، دو دقیقھ ،سال . شما ممکنھ رنجش ھایی داشتھ باشین کھ بیست سالھ اینارو با خودتون حمل میکنید . این طبیعی

نبوده . درست مثل اینکھ سنگ کوچولویی روی اقیانوس وجود می اندازن و چندتا دایره بوجود میاد. بعد اقیانوس میاد بھ حالت اولیھ خودش . سطح اقیانوس شما ھم باید اینطوری باشھ .

وقتی باصطالح تکون میدن این آب رو ، وقتی ما ھیجان پیدا میکنیم ، حواسمون باید باشھ طبیعی کھ ترین حالت اینھ کھ ما بحالت اولیھ برگردیم. و ھرچھ زودتر برگردیم سالم تریم. تحقیق نشون میده

بعضی موقع ھا این اردکھا با ھم دعوا میکنن. شاید سر قلمرو. میگھ اینجا مال منھ اونجا مال توست . اینا دعواشون میشھ . دعوا ھم نھ اینکھ یھ ساعت طول بکشھ . ممکنھ نیم دقیقھ ، بیست ثانیھ طول

م میزنن و این نشانگر میکشھ . و بعد از اینکھ از ھم جدا میشن دیده شده است کھ اینھا پرھاشونو بھاینھ کھ من ھر چی کھ ھیجان منفی دارم میریزم. و بعد از اینکھ پرپر میزنن و خودشنو تکون میدن و

این ھیجان منفی رو میریزن ، دوباره بھ ھمون صورت زیبا و آرام شروع میکنن روی آب رفتن. ؟دیگھ از اون خشم قبلی خبری نیست. ببینید شما این کار رو می کنید

آیا شما می رنجید ، بالفاصلھ این رنجش ھمونجا بخشیده میشھ ، تمام میشھ یا اینو با خودتون حمل میکنید؟ آیا خشمگین میشین یا در گذشتھ شده اید ، این قضیھ برای شما تمام شده است؟ یا این خشمھا

ن اینھا معادل کنار رو با خودتون حمل میکنید؟ اگر حمل میکنید ھرچھ زودتر آنھا رو بریزین. ریختزدن باصطالح گلی ست کھ سر خم ما رو گرفتھ است. این بھ نفع ماست کھ بھ بی بنیاد بودن گذشتھ

ھرچھ زودتر پی ببریم .

در ما اون خرد و عقل وجود داره کھ تشخیص بده کھ بصرف ما نیست کھ ما این خشمھا و این کینھ میکنھ . فکر ما را خراب میکنھ . دائما یھ ھیجان ھا رو با خودمون حمل بکنیم. جسم ما را خراب

منفی در ما وجود داره. شما نگاه کنید ، وقتی شما این لحظھ رو شناسایی نمیکنید ، یعنی میرید بھ گذشتھ و آینده ، مرتب با این لحظھ می جنگین. یعنی ما با این لحظھ دائما می جنگیم. اگر نمی

ظھ حاضر بودیم و از زندگی کامل ، از اون شادی و اون آرامش جنگیدیم با این لحظھ ، در این لح

31

Page 32: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

برخوردار بودیم کھ از اعماق وجود ما میاد و مجانی ھم ھست. خدا بھ ما ارزونی داشتھ . منتھا ما ازش استفاده نمیکنیم و مرتب میریم بھ گذشتھ و آینده .

. شما اگر این لحظھ قضاوت ستیزه با این لحظھ و جنگ با این لحظھ در سطح ذھن یک قضاوتھ میکنین راجع بھ یھ جیزی در واقع دارین خودتونو می بندین. در واقع گل سر خم رو محکم می کنین

. ھر قضاوتی در این لحظھ با خود یا بیخود سبب یک ھیجان منفی میشھ در ما و این ھیجان منفی قویت میکنھ. علت اینکھ نفس ما با دوباره وجود فکری رو تقویت می کنھ . این وجود موھوم ما رو ت

این لحظھ ستیزه میکنھ میخواد خودشو محکم بکنھ . میخواد احساس من بودن بکنھ . دنبال ھویت میگرده . علت اینکھ ما مرتب قضاوت می کنیم لحظھ بھ لحظھ ، ھر چیزی رو کھ می بینیم قضاوت

ر یک ھیجان منفی در خودمون در می کنیم و یک اسمی روش میذاریم با این قضاوت و با این کاسطح ھیجان بوجود میاریم ، در واقع وجود موھوم ما کھ ما اشتباھا اونو بجای ھمین شادی لحظھ ،

ھمین طرب عشق ابدی گرفتھ ایم ، اون خودشو محکم میکنھ، پوستھ اش رو محکم میکنھ کھ این جدایی از دیگران رو جاگیرتر میکنھ .

اساس جدائیست . اگھ بخوایم نفس رو با یک کلمھ تعریف کنیم ، اون کلمھ (نھ) میدونین، نفس ما براست . ما ھر لحظھ در واقع بھ لحظھ میگیم (نھ) . چجوری میگیم ؟ با یھ قضاوت . کھ این قضاوت وقتی میخوره بھ وجود جسمی ما ، بھ ارگانسیم ما یھ ھیجان در ما بوجود میاره. معموال این ھیجان

32

Page 33: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

. اگھ دقت کنید ما یک سطح نارضایتی دائما با خودمون حمل میکنیم. علت این سطح ثابت منفی ست و متغیر، نارضایتی ھی میره باال میاد پایین . برای اینکھ لحظھ بھ لحظھ ما قضاوت میکنیم. اگر

لحظھ بھ لحظھ بھ قضاوت نمی نشستیم این سطح ھیجان بوجود نمی اومد در ما.

یم بھ چیزھایی کھ تا بتونیم این ھیجان منفی را کھ مرتب ما رو اذیت میکنھ حل گاھی اوقات می گریزکنیم. مثال یھ دفعھ می بینیم کھ احتیاج بھ سیگار کشیدن داریم یا احتیاج بھ چیزی داریم. بعضیھا با پناه

، بردن بھ مواد مخدر یا مشروبات الکلی یا حتی چیزیھایی شبیھ خوردن ، زیاد خوردن ، بھ خریدمشغولیت بھ یھ جیزی میخوان این سطح نارضایتی دائمی را کھ با خودشون حمل میکنن ، کاھش بدن

، آرام کنن ، یھ تسکین بھش بدن. ھواسشون نیست کھ لحظھ بھ لحظھ در قضاوت نشستن ما رو بھ اون حال میرسونھ. و ما مرتب داریم اینکار رو میکنیم.

پذیرید ، اون شادی عشق ابدی رو ھمین االن میتونید در شما اگر این لحظھ رو بدون قضاوت بپذیرفتن این لحظھ ، اونطور کھ ھست در خودتون ببینید. ھمینکھ در خودتون دیدید در بغل دستی تون ھم میتونید ببینید. و میتونین ببینید کھ بغل دستی تون یک (جانھ) نشستھ اونجا . فقط پرده پندار نیست

وتھای شما نیست کھ روی یکی بچسبونی کھ پھلوی شما نشستھ و بگین کھ این . فقط این مجموع قضاآدم اینھ و من این آدمو شناختم و خالصش اینھ کھ من میگم . و این خالصھ مجموعھ قضاوتھاییست

کھ شما پشت سر ھم نقل میکنید و فکر میکنید اون شخص رو شناختید.

ون شادی عشق رو میتونیم در دیگران ھم بیدار اگر ما در خودمون شادی عشق رو حس کنیم ، ابکنیم. ما میتونیم از درون اونھا بھترینو بیرون بیاریم و بھشون نشون بدیم . توجھ کنید وقتی ما

قضاوت ھا مونو ، برچسب ھا مونو بعنوان شناخت یکی بھ اون معرفی میکنیم ، بدترین رو از اون ستیزه میکنن برای اینھ کھ ما با اونھا سر ستیزه داریم . اگر بیرون میاریم . علت اینکھ دیگران با ما

ما اون ھستی درونمونو ، اگر اون شادی عشق رو در درونمون پیدا کرده بودیم ، در دیگران ھم اونو میدیدیم . دیگھ (خود) ایجاد نمیکردیم.

شروعش میکنیم و وقتی علت پیوستگی و ادامھ دار بودن نفسھا در اثر ستیزه است . ستیزه ای کھ ما یھ نفر یھ چیزی میگھ ما فورا یھ قطب ایجاد میکنیم ، یھ جیزی بھش برمیگردونیم . یعنی واکنش

نشون میدیم . اون واکنش دوباره ھمون چیز رو براش دیوار میکنھ . در این موقع ، در اون بجای ده . یعنی فضای الیتناھی این اینکھ اون فضای الیتناھی بشیم کھ ھمھ چی رو میتونھ توی خودش جا ب

لحظھ بشیم کھ اگھ کسی چیزی بھ ما میگھ رھا کنیم در اون گم بشھ ، ما یھ قطب میشیم ، یھ نقطھ میشیم و یھ واکنشی برمیگردونیم و این واکنش سبب میشھ کھ قطب اون تقویت بشھ . و این ستیزه

س ما بھ ھدفش رسیده است .ادامھ داره تا ھر دوی ما احساس زیبایی کامل بکنیم . و نف

33

Page 34: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

نفس ما براساس جدایی زندگی میکنھ. نفس ما عکس عشقھ . البتھ عشق عکس نداره . برای اینکھ زندگی عکس نداره ، شادی عکس نداره . عکس نداره یعنی درش قطب نداره. پس بنابراین میگھ کھ

زه . میخوام آتش زیادی ھای منو : چون کھ خلیلی بدم عاشق آتشکده ام / میگھ میخوام زیادی ھام بریبسوزونھ . اون چیزی کھ من نیستم رو بسوزونھ . اونیکھ من قالبیھ ، من موھومیھ ، اونو بسوزونھ.

مثل خلیلم من . شما اگر االن ھم اینھا رو نسوزونید و بھ شادی اصلیتون نرسید ، یھ روزی وقتی یم لخت خواھد کرد. اون موقع خواھیم دید مرگ فرا میرسد ، مرگ ما رو از اون چیزی کھ ما نیست

کھ سر ما کاله رفتھ ! ما اون چیزی کھ نبودیم، بوده ایم . اون چیزی کھ اصال وجود نداشتھ بوده ایم . ما بھ یھ چیز موھومی دل بستھ بودیم .

. مرگ ما رو از چی لخت میکنھ؟ ھمین پوستھ خارجی مونو میمیرانھ و تمام باورھامون از بین میرهھیچ باوری رو ما نمیتونیم با خودمون ببریم. بنابراین ھر باوری داریم ما ، چیز سطحی ست . نباید

براساس باورھامون احساس خود بودن بکنیم . ھمین خود اصلی ما ، ذات ما ، ھمین شادی عشق ونھ.ابدی ھست . پس بنابر این میگھ من اجازه میدیم کھ آتش اینھا رو ، زیادی ھای منو بسوز

شما ھم اجازه بدین زیادی ھای شما رو ، غصھ ھای شما رو ، کینھ ھای شما رو و اون چیزی کھ بنظر میاد ھست ولی نیست ، اون بوسیلھ شادی عشق ، گاھی اوقات با رنج ، گاھی اوقات با سوختن

، رھا بکنید ، اگر شما یھ کینھ ای رو نمیتونید رھا کنید و فکر میکنید قسمتی از وجودتون شده استولو اینکھ یھ ذره عذاب بکشید. ھمینکھ رھا کردین میبینین کھ از نبودن اون ، از خالء اون ، وقتی کھ

اون رفت ، از جایی کھ اون بوده زندگی برمیخیزه . بھ محض اینکھ این کار رو بکنید ، یعنی ھر ض اینکھ باز بشھ شما چیزی پیذیرفتنی ھست االن بپذیرین اون سرچشمھ درش باز میشھ. بھ مح

جریان زندگی رو از وجودتون میفھمید . اصال میبینین کھ انگار یھ چیزی ، یھ آرامشی ، یھ شادیی ، یھ نیروی عجیب و غریبی کھ بھ شما زندگی میده از فرق سرتون وارد میشھ و در تمام بدنتون جاری

میشھ و زندگی رو اجازه میدین در شما زندگی بکنھ.

قاومت میکنیم در مقابل زندگی و نمیذاریم زندگی در ما زندگی بکنھ . بلکھ یک زندگی ما االن مفکری داریم . یھ چیز منجمدی داریم . ھمینطور کھ میدونید ، حتی پوستھ ذھنی ما سفت شده . ما

ن نمیتونیم بپذیریم . چرا؟ پوستھ ذھنی را سفت کرده ایم کھ این جدایی را حس کنیم و پوستھ روانی ماسفت شده . تن مون سفت شده . تن مون اجازه نمیده این انرژی زندگی طلوع کنھ . دردھایی کھ ما

حس میکنیم و زیاد این روزھا راجع بھش نوشتن ، علت این ھست کھ ما این لحظھ رو نمی پذیریم و با این لحظھ می جنگیم.

حیلھ کرد انسان و حیلھ اش دام بود / ام بود /آنکھ جان پنداشت خون آش

34

Page 35: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

میگھ انسان فکر کرد . یعنی فکر (من دار) کرد . یعنی اون فکر نبود کھ در خدمت ھستی باشھ . و اگھ مذھبیش بگیم ، در خدمت خدا باشھ . حیلھ کرد ، زرنگی کرد . با فکر خودش عجین شد و با فکر

رست کرد. ما خودش یھ (من) زرنگ درست کرد. یھ (من) حقھ باز درست کرد . یھ (من) اصال د میخوایم (من) رو از بین ببره .

حیلھ کرد انسان و حیلھ اش دام بود / آنکھ جان پنداشت خون آشام بود /

در ببست و دزد اندر خانھ بود / حیلھ فرعون از این افسانھ بود /

رده ایم میگھ ما فکر میکنیم (من) درست نمیکنیم و در رو میبندیم . ولی اونی کھ در اون تو درست ک

بوسیلھ فکرمون کھ جان ماست و مثل جان ازش محافظت میکنیم و نمیذاریم کسی بھش دسترسی پیدا کنھ ، اون خودش خون ما رو میمکھ . اون خون آشام کھ حیلھ کرده و حیلھ اش دام بود / آنکھ جان

ی پنداری ولی پنداشت خون آشام بود / اونی کھ جان می پنداری ، این الگو ھای فکری رو کھ جان مکسی باھاش مخالفت میکنی بھش میپری ، این تو نیستی اصال . اینو باید رھا کنی بره . این ھمون

خون آشامھ . این یھ قسمتی از وجود ما شده . وجود فکری شده و ما باید اونو رھا کنیم بره.

ده ولی دزد در خانھ قایم در ببست و دزد اندر خانھ بود / میگھ در رو بست ، انگار یھ کسی در رو ببنشده باشھ . خب معلومھ کھ وقتی میاد میخوابھ خب میاد سراغش . یھ جایی قایم شده در خونھ . حیلھ

فرعون از این افسانھ بود . فرعون داستانش خیلی شبیھ داستان (من) ماست . کھ اون ھمین (من) ما رو میمکھ و ما در رو بستھ ایم ماست کھ ھمینطور کھ میدونید داستان (من) توھمی ماست کھ خون

و در اون ازش خیلی محافظت میکنیم. با تضاد با این لحظھ با ستیزه با این لحظھ ، خون آشام و دزد قایم شده در خانھ است .

35

Page 36: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

تا ھمھ جان ناز شود چون کھ طرب ساز شود / تا سر خم باز شود گل ز سرش دور کنم /

، من زیادی ھامو میذارم آتیش بسوزونھ و چیزی از اون نمونھ . پس میگھ چون من ھم خلیل ھستم

من پس عاشق آتشکده ام . عاشق چیزھایی ھستم کھ میتونھ زیادی ھامونو بسوزونھ . عاشق جان و خردم دشمن نقش و وثنم /

وثن یعنی بت ، نقش وثن یعنی نقش بت ، صورت بت . پس اگر عاشق جان و خردم ، اگر جان رو یا خرد کھ میتونھ زندگی ما رو ، حتی زندگی رم ، اگر خرد رو دوست دارم ، جان و خرددوست دا

فیزیکی مونو ، زندگی بیرون مونو سامان بده از دورن ما میاد. خرد از فکرھای شرطی شده قبل یا ری ما الگوھای فکری ما کھ تابحال یاد گرفتھ ایم ، از اونجا نمیاد خرد . اون کھنھ شده . الگو ھای فک

کھنھ ست . پوسیده ست . نباید روی اونا اصرا بکنیم . ھر کسی عاشق خرده باید این لحظھ رو بپذیره . اگھ این لحظھ رو بپذیره ، این لحظھ ما رو از قضاوت و از واکنش رھا میکنھ. وقتی واکنش نشدیم

ا می جوشھ میاد.در این صورت با ھستی مون در پیوند ھستیم. در این صورت جان و خرد از اونج

این لحظھ این منبع خرد برای ما میسره . این لحظھ از ما جدایی ناپذیره. ما نمیتونیم خدا رو از خودمون جدا کنیم . خدا ھمیشھ با ماست. ھستی ھمیشھ با ماست . اون منبع و سرچشمھ خرد ھمیشھ با

از رگ گردن بما نزدیکتره ، یعنی ماست. ما اگھ بخواھیم ھم نمیتونیم از اون جدا بشیم . اینکھ میگننکنھ خود ماست کھ ما اون رو کھ ما ھستیم ، با یھ چیز موھومی ، با فرعون و یھ (من) و یھ سری

الگوی پوسیده ذھنی کھ از گذشتھ با خودمون داریم ، از این و اونم جمع کرده ایم و مال خودمون رفتھ ایم.کرده ایم و فکر میکنیم ما اون ھستیم با اون عوضی گ

پس عاشق جان و خردم / ھر کسی کھ عاشق جان و خرده ، این لحظھ با جانش در تماسھ . کسی کھ این لحظھ با جانش در تماسھ، شادی عشق ابدی ھم ھست . یعنی این وحدت رو با اون یھ زندگی کھ

رو . برای جھان رو بحرکت در میاره، در پیونده . یعنی اونو حس میکنھ االن. یعنی ھمون ھستیاینھ ما اینو حس کنیم ، میتونیم خودمونو جدا کنیم . میتونیم تماشا کنیم فکرھامونو . اولین تمرین شاید

این باشھ کھ فکرھامونو ببینیم . ببینید چھ فکری میکنید ؟ چھ قضاوتی میکنید االن؟ راجع بھ کی ون و این قضاوت ذھن و ببینیم. قضاوت می کنید؟ راجع بھ چی قضاوت میکنید ؟ خودمونو بکشیم بیر

ذھن یھ چیز جدا از آگاھی این لحظھ ست .

یادتونھ گفتم ما از سر نزول کنیم بیایم تمام بدنو اشغال کنیم و در تمام بدن زندگی کنیم ؟ شما ھمیشھ ھر اتفاقی ھم کھ در بیرون میافتھ ، یھ مقدار از توجھ تونو در بدن نگھ دارید. نذارید کل توجھ تون

بره بیرون . یعنی ھر اتفاقی میافتھ در بیرون ھنوز یھ مقدار از توجھ مون در درون ھست کھ نتونن این اتفاقات ما رو از ریشھ بکنن و بیاندازن دور. شما نتونین دوباره ریشھ بگیرین . ما میخوایم

ھمیشھ یھ مقدار از توجھ مونو ، ریشھ مونو در درونمون نگھ داریم.

36

Page 37: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

گر ما این کار رو نکنیم ، بدون داشتن بنیاد محکم با زندگی برخورد میکنیم و شکست دقت کنین ، اخواھیم خورد . یعنی چی؟ اگھ شما یھ مھندس ساختمان بیارین و این مھندس ساختمانی برای شما

بخواد بسازه و این مھندس ساختمان ھیچ کاری بھ زیربنا نداشتھ باشھ ، زمینو نکنھ ، فقط ھمھ بیرون ساختمان باشھ ، بھ در پنجره باشھ ، درش اینطوری باشھ ، پنجره اش اونطوری ھواسش بھ

بنیاد ساختمان ، زیربنای ساختمان باشھ ، سقفش اونطوری باشھ ، ولی کاری بھ ریشھ ساختمان ونداشتھ باشھ ، شما بھ این مھندس چی میگین؟ میگین خب این ساختمان سرپا نخواھد ایستاد . در اولین

اد یا طوفان این ساختمان بھم میریزه.بما ھم ھمینطور ھستیم . ما ھم مثل مھندسی ھستیم کھ ھمھ حواس مون بھ بیرون ساختمانھ . بھ

قسمتھای فوقانی ساختمانھ . کاری بھ ریشھ ندایم. ما باید بھ درون برگردیم و در اون ریشھ مونو ی میافتھ ، ما رو از ریشھ در نیاره. بنابراین ھر برقرار بکنیم ، ریشھ بدوونیم . وقتی اتفاق بیرون

اتفاقی میافتھ ما یھ مقدار از توجھ مونو در درون نگھ خواھیم داشت.

گنج حضور 4متن برنامھ شماره

۷۵۸مولوی، دیوان شمس، غزل شماره

دل من کار تو دارد گل و گلنار تو دارد چھ نکوبخت درختی کھ بر و بار تو دارد

خ فلک را چھ کند عالم شک راچھ کند چر چو بر آن چرخ معانی مھش انوار تو دارد

بھ خدا دیو مالمت برھد روز قیامت اگر او مھر تو دارد اگر اقرار تو دارد

بھ خدا حور و فرشتھ بھ دو صد نور سرشتھ نبرد سر نبرد جان اگر انکار تو دارد

تو کیی آنک ز خاکی تو و من سازی و گویی مت من کھ کس اسرار تو داردنھ چنان ساخت

ز بالھای معظم نخورد غم نخورد غم دل منصور حالجی کھ سر دار تو دارد

چو ملک کوفت دمامھ بنھ ای عقل عمامھ تو مپندار کھ آن مھ غم دستار تو دارد

بمر ای خواجھ زمانی مگشا ھیچ دکانی تو مپندار کھ روزی ھمھ بازار تو دارد

نعمت و دادی تو از آن روز کھ زادی ھدف نھ کلید در روزی دل طرار تو دارد

بن ھر بیخ و گیاھی خورد از رزق الھی ھمھ وسواس و عقیلھ دل بیمار تو دارد

37

Page 38: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

طمع روزی جان کن سوی فردوس کشان کن کھ ز ھر برگ و نباتش شکر انبار تو دارد

نھ کدوی سر ھر کس می راوق تو دارد ردخار تو دا نھ ھر آن دست کھ خارد گل بی

چو کدو پاک بشوید ز کدو باده بروید کھ سر و سینھ پاکان می از آثار تو دارد

ھا ھا کھ غبارست زبان خمش ای بلبل جان ھا نظر یار تو دارد کھ دل و جان سخن

بنما شمس حقایق تو ز تبریز مشارق کھ مھ و شمس و عطارد غم دیدار تو دارد

از دیو مالمت حرف میزنھ. از کسی کھ فکرھای مولوی در این غزل از عالم شک حرف میزنھ .خودشو جدی گرفتھ و دکان باز کرده و تصورش بر اینھ کھ تمام روزی رو دکان اون داره . و بھ این ترتیب بھ مالمت خودش و مالمت دیگران می پردازه . اما این دنیای شک چیزی کھ در واقع عکسش

؟ چرا از اون یھ چیزی متولد میشھ بنام دیو مالمت کھ یقینھ ، چی ھست کھ ما در اون زندگی میکنیمکارش ایجاد غصھ ، ایجاد درد و عذاب برای خود ما و دیگرانھ . تمام صحبت من متمرکز بھ یھ نقطھ

کوچیک ھست. و اون (این لحظھ) ھست.

با شک معال. چیھ ببینیم ھم رو شک عالم لحظھ این در خودمون زندگی بھ شدن آگاه با میخواھیم ما کھ ذھنی یعنی ، کھ ی)دار من( ذھن. مونھ می خواب شبیھ میکنیم زندگی آن در ما ممکنھ کھ دنیایی

من میگھ مثال. نمیگھ راست ما بھ ، میکنیم زندگی االن ان در ما و میشھ ایجاد) دار من( تفکر با آرامش دنبال من گھمی. میاره بوجود مشکل کھ میکنھ کارھایی عمل در ولی ، ھستم شادی دنبال داشتن دوست و عشق دنبال من میگھ. ریزه می بھم رو آرامش کھ میکنھ کاری عمل در ولی ، ھستم .بشھ متنفر دیگران از ھم خودش. میکنھ ایجاد تنفر عمل در ولی ، ھستم

مھ میگھ من میخوام زندگی برای خودم و دیگران درست کنم . برای خانواده ام درست کنم. اصال اینھزحمت میکشم برای اینکھ زندگیم بھتر بشھ ، زنده تر بشم ، خوشی بھ دیگران برسونم ، ولی ھمھ

اینھا رو دروغ میگھ . برای اینکھ در عمل می بینیم کھ نھ تنھا زندگی درست نمیکنھ ، نھ تنھا عدالت جاد کنم ، میگیم درست نمیکنھ بلکھ اصال اونارو نمی فھمھ . وقتی یھ کسی میگھ من میخوام شادی ای

این کاری کھ میکنی ، این اصال شادی درست نمیکنھ ، بلکھ غصھ درست میکنھ دردسر درست

38

Page 39: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

میکنھ ، متوجھ نمیشھ. و تقصیری ھم نداره. بنظر خودش داره شادی درست میکنھ . این چجور اب ایجاد خوابیھ کھ ما ھستیم؟ کھ میگیم ما دنبال راستی ھستیم. راست ھم میگیم. ولی در عمل عذ

میکنیم. ھم برای خودمون ، ھم برای دیگران . این ھمون خوابیست کھ من راجع بھش صحبت میکنم و کوشش میکنم در قالب غزل ھای مولوی و حافظ اینو جستجو کنم ، حتما در قالب اشعار بھتر بیان

میشھ ، ساده تر بیان میشھ ، در قالب اشعار توضیح بدم.

خوابی مگو کھ این خواب نیست . مولوی میگھ یعنی در روز روشن کھ پس وقتی میگھ : روز درداری فکر میکنی و بھ خودت قول زندگی میدی ، دنبال زندگی ھستی ، دنبال شادی ھستی ، در

خواب ھستی . ھمین دلیلھ کھ داری بجای دادگری ظلم میکنی بھ خودت و دیگران . پس در وحلھ اول محروم میکنی ولی متوجھ نمیشی. این چجور خوابیھ کھ ما متوجھ بھ خودت . خودت رو از شادی

در آن زندگی میکنیم . (باز نمیشیم . ما مگر خودمونو دوست نداریم ؟ این ذھن (من دار) ما ، کھ ماھم من توضیح میدم علت اینکھ ما درون ذھن زندگی میکنیم ، تقصیر ما نیست اصال) این نا آگاھی ،

ن خواب بودن کھ میگیم ما دنبال شادی ھستیم و در عمل ناشادی و غم درست این بی اطالعی ، ایمیکنیم اصال تقصیر ما نیست . ما ناآگاھانھ این کار رو میکنیم . میخواھیم از این خواب بیدار بشیم.

این فقط من و شما نیستیم ، بلکھ تمام بشر بھ این عارضھ گرفتاره. و امروزه بشر از این خواب غفلت ار میشھ و ھیچ بشری نمیخواد بھ خودش ظلم کنھ ، بھ دیگران ھم ظلم کنھ و در ظاھر بھ خودش بید

بگھ کھ من دارم دادگری میکنم . ھم بھ خودم خوبی میکنم ھم بھ دیگران . ولی در عمل نتیجھ این باشھ کھ دائما غصھ و درد داشتھ باشھ . ھم خودش و ھم دوروبرش .

میگھ :پس ببینین چجوری میگھ ، دل من کار تو دارد گل و گلنار تو دارد/

چھ نکو بخت درختی کھ بر و بار تو دارد/آیا میتونیم ما درختی باشیم کھ زندگی و ھستی رو میگیره ، وصل بھ ھستیھ ، وصل بھ زندگیھ ،

زندگی ازش جاریھ در این لحظھ و بار زندگی میده و بار ھستی رو میده ،محل ورود و نشرونمای یزدیھ؟ آیا ما میتونیم اجازه بدیم در این لحظھ ھستی در ما کارکنھ و بار خودش رو بده و ما دخالت ا

نکنیم؟ خرابش نکنیم؟

دل من کار تو دارد گل و گلنار تو دارد/حتما دیدین شما ، انار گل بسیار بسیار زیبائی میده . میگھ درخت من میخواد گل انار تو رو بده ، و

ه . قصھ ای رو برای شما نقل میکنم. دو تا بوتھ کوچیک پرتغال در یھ گلفروشی بودن . بار تو رو بدبرای فروش گذاشتھ بودن . این دوتا درخت کوچولو در دوتا گلدان جدا با ھمدیگھ درگوشی صحبت

میکردن . یکی میگفت من میخوام بزرگترین و گنده ترین درخت دنیا بشم. اون یکی میگفت من خودمو بدم . من میخوام بھترین پرتغال خودمو بدم ، شیرین ترین پرتغال خودمو بدم . و میخوام گل

در ضمن میگفت کھ من میخوام ھر چقدر از من پرتغال میکنن و میخورن باز ھم زیادتر بشھ. ولی

39

Page 40: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

این یکی میگفت نھ من بھ پرتغال دادن کاری ندارم . من فقط میخوام بزرگترین و گنده ترین درخت ا بشم.دنی

ھمینجا دقت کنین این دو تا پرتغال ظاھرا آرزوشون ھر دو خوبھ . میگھ من میخوام بزرگترین درخت دنیا بشم . ولی از ھمین اول نگاه کنین کھ آرزوھاشون باھم دیگھ خیلی فرق داره. اونی کھ

بذاره. میخواد میخواد بزرگترین درخت دنیا بشھ ، زندگیشو میخواد براساس مقایسھ با درختای دیگھ از ھر درختی کھ میبینھ جلو بزنھ . کاری ھم با پرتغال دادن و پرتغال بودن نداره ، میخواد درخت

بشھ . ولی اون اولی میگھ کھ من درخت پرتغالم ، میخوام پرتغالھای شیرین بدم و پرتغال خودمم نھ چقدر میتونھ نیروی ھستی میخوام بدم و زندگیشو براساس توجھ بھ درون میخواد بکنھ . میخواد ببی

رو بگیره و بدون دخالت خودش تبدیل بھ اون چیزی کھ میتونھ بکنھ و اون بشھ کھ ، میتونھ بشھ . و در این راه حداکثر کوشش رو بکنھ . بنابراین میگھ من میخوام زیباترین و خوشبو ترین گلم رو بدم .

م. در ضمن کرم ھستی و کرم خدایی رو ھم در بھترین پرتغالم رو بدم ، شیرین ترین پرتغالم رو بد نظر داره . میگھ ھر چقدر از من پرتغال میکنن و میخورن باز ھم زیادتر بشھ.

خالصھ در ھمون لحظھ ای کھ اینا درگوشی صحبت میکردن ،(البتھ این قصھ ست) یھ فرشتھ ای از ھ کھ شما ھر دو بھ آرزوتون اون حوالی رد میشد و نجوای اینارو می شنوه و بھ ھردوی اینا میگ

خواھید رسید. پس از چند روز اون درخت پرتغالی کھ میخواست گنده ترین درخت دنیا بشھ ، بوسیلھ صاحب یھ باغی خریده میشھ و اون شخص یھ باغ بزرگ داشت و میاره این درخت پرتغال کوچولو

نھ بھ درخت بزرگی شدن و رو میکاره وسط باغش. این پرتغال ھمینطور کھ آرزو داشت شروع میکھی رشد میکنھ . و حتی شبھا کھ بقیھ درختھا می خوابیدن ، از خواب اونا استفاده میکرد و ھی گنده

میشد و بزرگ میشد. و وقتی بزرگ میشد ، سایھ اش بقیھ درختھا رو نمیذاشت رشد کنن . بقیھ میشد و میزد ریشھ ھای اونارو درختھا را در زیرش گرفت . از اون زیر ھم ریشھ ھاش ھی گنده تر

خراب میکرد .

یواش یواش اینقدر بزرگ شد این درخت کھ اوال پرتغال بودن و پرتغال بودنشو یادش رفت و بزرگترین درخت باغ شد. و ھمھ باغ رو سایھ افکند و ھمھ درختھا خشک شدن و موند ھمین یدونھ

ھ ، ھمھ باغ یعنی من .درخت و بھ خودش میگفت اصال من نباشم این باغ نمیش

از اونور اون یکی گلدان رو ، اون یکی بوتھ رو یھ شخصی برد و میخواست بکاره تو زمین ، یھ دفعھ دچار طوفان و سیل شد و سیل این بوتھ را برداشت و در کنار دریا برد و زیر گل ھا مدفون شد.

از زیر اون گل و الی رشد کرد وقتی مدفون شد ، دو سھ روز گذشت ، ھوا آفتابی شد آفتاب زد و

40

Page 41: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

اومد باال و شروع کرد ھمینطور کھ آرزوش بود ، قشنگ ترین و بھترین گلشو دادن و ھمین کھ بوی بسیار بسیار متروکی بود ھمھ ، خار بود ، خوش گل این بوتھ اون دره رو فرا گرفت اون دره ھم دره

قیھ اون خارھا و علفھای ھرز این بو رو علفھای ھرز بود . ھمینکھ این بو در اونجا پخش شد ، بشنیدن ، این بوی عشق رو شنیدن ، شروع کردن بھ بیدار شدن و اونھا ھم گفتن کھ ما ھم میخوایم بھترین خودمون بشیم و شروع کردن بھ بوی خودشونو دادن و یواش یواش این بوتھ رشد کرد و

رد بشن و این دره متروک بود دیدن یھ شروع کرد بھ پرتغال دادن و مردمی کھ از اونجا اومدن درخت بسیار بسیار زیبا ، با گلھای زیبا و پرتغال شیرین اونجا ھست و ھر چی ھم میکندن این

پرتغالش بیشتر میشد.

تعبیر آرزوش ھمین بود و آرزوش برآورده شده بود . یواش یواش این دره متروک و خشک شروع مسکن کردن و اونجا رو آباد کردن و آباد شد و این پرتغال ھم شد بھ اباد شدن . مردم اومدن اونجا

بھترین گلش رو میداد و بھترین رشد خودشو میکرد و تماشا میکرد چجوری این دره بواسطھ بوی خوش عشق داره آباد میشھ .

تعبیر آرزوش ھمین بود و آرزوش برآورده شده بود . یواش یواش این دره متروک و خشک شروع اباد شدن . مردم اومدن اونجا مسکن کردن و اونجا رو آباد کردن و آباد شد و این پرتغال ھم شد بھ

بھترین گلش رو میداد و بھترین رشد خودشو میکرد و تماشا میکرد چجوری این دره بواسطھ بوی خوش عشق داره آباد میشھ .

غیر از یھ درخت دیگھ پس، از قضیھ اون درخت بزرگ بشنوین . صاحب باغ دید باغ خشک شده ،ھیچی دیگھ نیست و اون درخت پرتغال ھم میوه نمیده و پرتغال بودنش رو یادش رفتھ و فقط میخواد گنده بشھ ، دیگھ این باغ از بین رفتھ و این درخت ھم کھ دیگھ بدرد نمیخوره بھ چند نفر کھ از اون

ست کنن اطراف باغھای دیگھ ، بھ حوالی رد میشدن و دنبال چوب می گشتن کھ بسوزونن و نرده دراونا گفت بیاین این درخت رو ببرین و اون مقدار کھ میخواین بسوزونین ، بقیھ رو ھم نرده کنین دور

باغھای دیگھ بچینین.

41

Page 42: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

این قصھ برای بچھ ھا نوشتھ شده ولی قصھ ایست بسیار با معنی و بھ ما میگھ کھ ما میتونیم گل بھترین میوه خودمونو بدیم و این موقعیست کھ اجازه بدیم کھ نیروی ھستی خودمونو بدیم . ما میتونیم

از ما و از طریق ما خودشو بیان بکنھ و ما بوسیلھ این فکرھای (من دار) خودمون در کار ھستی دخالت نکنیم.

اینجا تعریف کردیم، گفتیم ھستی اون یھ زندگیست کھ بھ تمام جھان نیروی زندگی میده و در تمام جودات عالم ھر چیزی کھ نمایان میشھ ، درش ھست . پس یک زندگی در جھان وجود داره کھ در مو

تمام موجودات جھان کار میکنھ و بھ اونھا نیروی زندگی میده . و اون بھ ما ھم میخواد نیروی زندگی ن پیدا بکنھ و بده . و اگر این لحظھ در مقابل اون نیرو نھ ایستیم ، اجازه بدیم این انرژی در ما جریا

خودشو بوسیلھ ما بیام بکنھ ، اظھار بکنھ ، ما ھم شبیھ اون درخت پرتغال کوچیک میشیم کھ میخواد بھترین گل خودشو بده . دیگھ کاری بھ دیگران نداره. حواسش بھ بیرون نیست . فکرھای خودشو

جدی نمیگیره . دیو مالمت نیست . و از عالم شک میرھیم .

42

Page 43: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

لوی میگھ کھ :پس بنابراین مو دل من کار تو دارد گل و گلنار تو دارد /

چھ نکو بخت درختی کھ بر و بار تو دارد / چھ کند چرخ فلک را چھ کند عالم شک را / کھ بر آن چرخ معانی مھ اش انوار تو دارد /

ما میشھ آیا ماه ما، نور اون خورشید رو بگیره و ھمون نور رو منعکس کنھ ؟ در اون چرخی کھبارھا صحبت کردیم . آز آسمانی صحبت میکنھ کھ از این آسمان برینھ . گفتیم بھ محض اینکھ این لحظھ رو بطور کامل بپذیریم ، در درونمون اون فراوانی یا اون بزرگی و اون جاداری ھستی رو

ھیم کرد. ما حس میکنیم و تمام فکرھای علم در اون میتونھ جا بگیره . بنابراین دیگھ ما مالمت نخوا دکان فکری خودمونو کھ درش ھر روز زندگی میکنیم جدی نخواھیم گرفت.

مالمت کردن یعنی اینکھ ما یک سری توھم ھا رو ، یک سری فکرھای من ساختھ رو یھ سری فکرھایی کھ بوسیلھ اونا ، ما، ھم من دروغین و ھم یھ من توھمی میسازیم ، اونھارو جدی میگیریم و

ا قضاوت میکنیم در این لحظھ. بعبارتی دیگھ ما در یھ توھم گیر کرده ایم ، در عالم براساس اونھشک گیر کرده ایم. از این عالم شک یھ منی درست میشھ کھ مولوی در این غزل اسم اونو میذاره دیو

مالمت. میگھ دیو مالمت در این لحظھ میتونھ برھھ . توجھ بھ این موضوع بکنیم کھ این ھستی ، ایننیروی خداییست کھ بھ ما اندیشھ میده ، نیروی بودن میده . اگر این اقرار رو بکنھ ، اگر این زندگی رو در درونش حس بکنھ ، در این لحظھ میتونھ از این منیت ، از این من توھمی کھ در اثر چرخش

در فکر درست میشھ ، برھھ .

یک زندگیست کھ بیرون ما و درون ما رو داشتیم راجع بھ ھستی صحبت میکردیم. گفتیم ھستی اون احاطھ کرده . این، اون یھ زندگی ، تمام درون ما با اون آغشتھ شده . ما اگر بخواھیم ھم نمیتونیم

خودمونو از زندگی جدا کنیم . ھمیشھ حاضره . ما میتونیم در این لحظھ اونو حس کنیم. اگر ماھیی بود بپرسھ آب چیھ؟ ھر چی بھش میگفتیم کھ آب کھ در آب شناوره ذھن انسان رو داشت ممکن

ھمونیھ کھ توش شناوره ، نمی تونست بفھمھ. ما ھم درست ھمین حالت رو داریم . ما در دریای ، ھوش ، دریای زندگی شناوریم . غوطھ وریم، آغشتھ ایم.

میگن کھ این جسمی کھ ، این بدنی کھ بصورت جسم جامد ما می بینیم ، دانشمندان فیزیک بھ ما درصش خالیھ و اون چیزی کھ بقیھ اش کھ خیلی جزئیھ اون 99.99تقریبا صد در صدش خالیھ. یعنی

ھم چیزی شبھ نت موسیقی ست . پس بنابراین جامد بودن این جسم ما کھ فکر میکنیم بصورت یک کھ جسم شبیھ سنگ ، گوشت و ھر جیزی تجسم میکنیم ، این یک توھمھ . و این توھم اساسی ست

ذھن ما ایجاد میکنھ . ذھن ما گفتم یھ توھم ایجاد میکنھ و اون توھمیھ کھ ما غیر از این بدنمون و فرمھای فکریمون چیز دیگھ نیستم و این بدن رو ھم بعنوان یک جسم جدا ایجاد میکنھ تا این موضوع

بخوبی میدونیم کھ این بدن را ثابت بکنھ بھ ما . ولی ما امروزه با توجھ بھ تحقیقات علمی فھمیده ایم و

43

Page 44: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

، توش تقریبا خالیھ . فاصلھ بین ذرات از ھمدیگھ بقدری زیاده کھ شما میتونین وقتی اون ور رو ھم نگاه بکنین ، میتونید اصال خالی ببینید. فقط ذراتی اینجا واونجا ھست کھ این ذرات رو گفتن آخرسر

.وقتی تقسیم میکنن میرسند بھ یک ارتعاش، نت موسیقی

پس بنابراین ما غیر از ھستی و اون یک زندگی ، چیز دیگھ نیستیم. و این توھم ذھن ماست . اونجوری کھ ما فکر میکنیم و حس میکنیم ما رو جدا از ھمھ کی و ھمھ چیز معرفی میکنھ. و ما یھ

منی احساس میکنیم کھ جدا از ھمھ چیز ھست و این من آسیب پذیر ھست . بنابراین ترس ھیجاناساسی ست کھ ما رو دوباره میکنھ زیر ھمھ این چیزھایی کھ این کار ھا رو کھ ما میکنیم ، ترس رو میشھ دید. حتی در دیو مالمت ھم ھمینطور . در واقع مالمت یعنی اینکھ کسی یھ کاری رو انجام داده

ا از قبل میدونیم با یا خودمون یھ کاری رو انجام دادیم حاال دیگھ بھ اون تصمیم یا الگوی ذھنی کھ ماون نمیخونھ ، منتھا من و اون الگوی فکری یکی شدیم ، ھمجنس شدیم ، ھم ھویت شدیم ، قسمتی از

وجود ما شده .

بنابراین کسی وقتی اینو زیر پا میذاره ، مثل اینکھ داریم میبینیم ھمکار کارمندمون کار رو بصورت چھار پنج بار بھش گفتھ ایم کھ این کا ر رو اینطوری دیگھ ای انجام داده کھ اون صورت غلطھ و ما

انجام نمیدن ، ولی اون شخص بازم اون کار رو طور دیگھ ای انجام داده . ما بالفاصلھ میترسیم، منتھا ترسمونو نمی بینیم ، خشم مونو می بینیم و شروع میکنیم بھ ایجاد ھیجانی بنام خشم ، کھ این

ھ : تو خوب نیستی . من خوب ھستم و تبدیل میشیم بھ یک فرم ذھنی خشم ھمراه است با اظھاراتی کو ھیجانی . و این فرم ذھنی ھیجانی شدن یا جسم شدن ما رو از ھستی مون جدا میکنھ و ارتباط رو قطع میکنھ و از اینجا بھ بعد دیگھ ما از خرد بدور ھستیم. ھر چی میگیم ھمون چیزھای یاد گرفتھ

ھم بدرد نمیخورن.قبلی ماست کھ اونھا

بھ ھمین دلیل ھست کھ ما ھزار بار تصمیم میگیریم کھ خشمگین نشیم ، ولی باز ھم خشمگین میشیم. ھزار بار بھ خودمون قول میدیم کھ اگر ایندفعھ اشتباه کردم ، دیگھ آخرین دفعمھ ، خودمو مالمت

ھم کرد و یواش خواھم گفت، نخواھم کرد . واگر کس دیگھ ای ھم اشتباه کرد من اونو مالمت نخواولی در عمل وقتی برخورد میکنیم با این قضیھ میبینیم کھ خشم اونجاست و ما قبل از اینکھ بھ

و حرفھامونو زده ایم و از این بھ بعد ھم خودمون فرصت بدیم و مسئلھ رو ببینیم، خشمگین شده ایمکھ ما در ھمون خواب توھم ذھن ناراحتیم کھ چرا دوباره قول مونو شکستیم ولی حواسمون نیست

ھستیم و اون خواب رو ، خواب توھم ذھنی عبارت از اینھ کھ ما این الگوی ذھنی رو یھ قسمتی از وجودمون کرده ایم اشتباھا. و اگر کسی این کار رو و این الگوی ذھنی رو کھ جزو وجود ما شده،

ر میکنیم کھ دست ما رو بریده و ما اینو وجود توھمی ما ، فکری ما رو زیر پا گذاشتھ . حاال ما فک اتوماتیک بدون تحلیل و بدون اینکھ فرصت پیدا کنیم قضیھ رو ببینیم ، این واکنش رو نشون میدیم.

44

Page 45: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

و چاره کار اینھ کھ ما نقاشی بشیم کھ ھم نقاشی میکنیم ، ھم از خودمون آگاھیم . این یھ تعریف دیگھ تونو از ماجرا بیرون میکشید و دیگھ آغشتھ در اون ماجرا ایست از حضور . یعنی ضمن اینکھ خود

نیستین و ماجرا رو از دور نگاه میکنید. این حالت گفتیم یعنی ھمون مالحظھ و مشاھده فکرھامون، ھمون توھم مون . بھ محض اینکھ فکرھامونو و اون موضوع رو ما تماشا بکنیم ، این ھوشیاری از

جدا شده و ما شدیمھوشیاری و اون موضوع رو دیگھ نگاه میکنیم . آغشتھ شدن بھ اون موضوع دیگھ تماما نمیتونھ ما را ببلعھ و بنابراین ما از دیو مالمت می رھیم. و وقتی مولوی میگھ : بمر ای خواجھ زمانی مگشا ھیچ دکانی / میگھ یھ لحظھ بمیر نسبت بھ اون من توھمیت ، اونی کھ االن درست کردی

اونیکھ الگوھای گذشتھ است نسبت بھ اون بمیر نسبت بھ گذشتھ بمیر . نھ اینکھ راس با فکر کردنت ، راستی بمیر.

میگھ : بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید /

در این عشق چو مردید ھمھ روح پذیرید /یعنی قبل از اینکھ راس راستی بمیریم ، نسبت بھ الگوھای فکریمون ، نسبت بھ من توھمی مون

یریم ، تا زنده بشیم . در چی بمیریم ؟ در ھمیھ عشق بمیریم . و این ھمون بھ وحدت رسیدنھ . ساده بمترین این کار تماشا کردن و مالحظھ و نظارت بر فکرھامون و توھم ھائیست کھ برای ما میسازه .

نقش نمیتونھ ما اونا نقاشی ھائیست کھ ساختھ میشھ و اگر ما ھم نقش رو ببینیم و ھم خودمونو ، دیگھ رو ببلعھ.

پس بنابراین ما نمی پنداریم کھ فقط ، روزی بازار ما داره و اگھ کسی مطابق میل و فکرھای ما رفتار نکنھ بیچاره از گرسنگی خواھد مرد.

بمر ای خواجھ زمانی مگشا ھیچ دکانی / نھ کیلد در روزی دل طرار تو دارد /دل دزد تو داشتھ باشھ . دل ما دزده . ھمین دل فکری ما دزده اینطوری نیست کھ کلید در روزی رو

، برای اینکھ زندگی رو ، شادی رو ، آرامش و عشق رو از ما ھر لحظھ میدزده و تبدیل میکنھ بھ دیو مالمت .

گنج حضور 5متن برنامھ شماره

۱۳۳۵مولوی، دیوان شمس، غزل شماره

دلبانگ زدم نیم شبان کیست در این خانھ گفت منم کز رخ من شد مھ و خورشید خجل

گفت کھ این خانھ دل پر ھمھ نقشست چرا

45

Page 46: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

گفتم این عکس تو است ای رخ تو رشک چگل گفت کھ این نقش دگر چیست پر از خون جگر

گفتم این نقش من خستھ دل و پای بھ گل بستم من گردن جان بردم پیشش بھ نشان

مجرم عشق است مکن مجرم خود را تو بحل داد سر رشتھ بھ من رشتھ پرفتنھ و فن

گفت بکش تا بکشم ھم بکش و ھم مگسل تافت از آن خرگھ جان صورت ترکم بھ از آن

دست ببردم سوی او دست مرا زد کھ بھل گفتم تو ھمچو فالن ترش شدی گفت بدان

من ترش مصلحتم نی ترش کینھ و غل ھر کی درآید کھ منم بر سر شاخش بزنم

بود ای حیوان نیست اغل کاین حرم عشق ھست صالح دل و دین صورت آن ترک یقین چشم فرومال و ببین صورت دل صورت دل

دوستان عزیز و محترم از اینکھ با این صفحھ آموزش کاربردی عرفان و اشعاربزرگان فرھنگ ایی میکنید ایران زمین ھمراه شده اید و با اظھار نظرھای دلگرم کننده و انتقادھای سازنده ما راھنم

بسیاربسیار تشکر و قدردانی میکنم. خواھشمندم در مورد طریقھ نوشتھ ھا کھ درست ھمان کلماتی است کھ با بیان شیوا و بدون اضافاتی کھ معموال در نطقھای زنده پیش میآید ، و توسط جناب شھبازی

نوشتھ شود کھ البتھ زیبایی گفتار ایشان عزیز کھ حساب شده بیان میشود ترجیح داده شد با ھمانقدری از نظر تایپ مشکل است ولی با خواندن ، صدا و چھره مھربان ایشان نیز تداعی میشود ،

درصورتی کھ بیانی جھت بھبود این صفحھ کھ متعلق بھ ھمھ دوستداران و عاشقان این راه است مد ار بسیار راھگشا بصوردت نظرتان بود دریغ نفرمایید. واقعا حیف است سخنانی بھ این شیوایی و بسی

مکتوب ثبت نگردد. درضمن درصورت مفید بودن برای شما لطفا بھ دوستان و آشنایان خود نیز معرفی نمایید تا ھریک از ما بقول جناب شھبازی بتوانیم چراغی باشیم کھ ھم راه خود را در ظلمات

جھل و ناآگاھی باز شناسیم و ھم دیگران را نیز نور ببخشیم.

ر نظرھایی کھ من از شما گرفتھ ام ، بنظر میاد کھ ھر جلسھ من باید یھ خالصھ ای از اینکھ گنج اظھاحضور چیھ؟ و چرا ما باید بھ گنج حضور برسیم ؟ آیا این یک اضطرار ھست ؟ یا یک امر الزمی

یح ھست ؟ یا ما اینو از روی خوش آمدن و باصطالح شکم سیری داریم انجام میدیم ؟ بنابراین توضمختصری ھر جلسھ من الزم میدونم کھ در این مورد بدم تا ببینیم کھ ما چی ھستیم؟ و بھ کجا میخوایم برسم؟ و این گنج حضور رو برای چی مطرح میکنیم؟ ھمینطور کھ گفتیم ، از وقتی کھ ما خودمونو

یگھ ما اعتیاد گونھ شناختھ ایم ، خودمونو در یک تفکر بی وقفھ ، بی امان پیدا کرده ایم . بعبارتی دفکر میکنیم و با این فکر اعتیاد گونھ و بی امان یک (من) تصویری و یک (خود) ذھنی ایجاد میکنیم.

46

Page 47: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

کھ این خود ذھنی ھمش از تصویره ، ھمش ار فکره ، و واقعی نیست. و خود واقعی ما نیست. این چون فرم داره فقط میتونھ در گذشتھ من ذھنی وقتی می اندیشھ (من) اندیشھ، و گذشتھ و آینده اندیشھ ،

و آینده باشھ ، این لحظھ رو کامال ، باصطالح صرف نظر میکنھ ازش و برای اینکھ (این لحظھ) دشمنشھ ، اگھ بخواد در این لحظھ باشھ دیگھ باید نباشھ.

یک من تصویری کھ ما اسمش رو گذاشتیم ذھن (من اندیش) یا من تصنعی ، من تقلیدی ، من ساختھشده ای فکر، من شبھی ، کھ اصال وجود خارجی نداره . ولی ما ھر لحظھ با فکر بی وقفھ و بی امان اونو ایجاد میکنیم. این من تصویری بازیھایی داره کھ این بازیھا درستھ کھ برای اون بازیھ ولی برای

ما رو دور میکنھ و ما ما بسیار جدیست . برای اینکھ با من اندیشی و گذشتھ و آینده اندیشی از زندگیرو در منجالب غصھ و درگیری با مسائل میاندازه . مسائلی کھ اصال وجود خارجی نداره و غصھ ای کھ اصال نباید باشھ و بی اساسھ. اثرش در جسم ما جدیست ، جسم ما رو خراب میکنھ ، احساس

، حتی زندگی مادی ما را و ما رو بد میکنھ ، ما واکنشھایی نشان میدیم ، کھ زندگی بیرونی ما رازندگی مالی ما را خراب میکنھ . ولی ما اون ذھن من اندیشو یا من ذھنی رو دوست داریم و عاشقش

ھستیم و نمیخوایم راه بکنیم.

در مقابل این من تقلبی و مصنوعی و تحمیلی ، ما، یھ حالت دیگھ ای میشناسیم کھ بھ اون صورت حالت حضوره. حالت حضور ، حالتیست کھ این ذھن من اندیش خاموش میتونیم باشیم و اون حالت ،

میشھ یا پیرو و در خدمت یھ چیز بزرگتری میشھ کھ اون خود زندگیست ، خود ھوشیاریست ، ھستسیت . اسمشو شما میتونین خدا بذارین. این (من) حل میشھ و ذھن خالق ما در خدمت اون نیروی

ا دلمون بخواد میتونیم فکر بکنیم ، و فکر خالق بکنیم و بھ خرد بزرگتر قرار میگیره و ھر موقع مدرونمون دسترسی پیدا بکنیم و ھر موقع نخواھیم ، میتونیم فکر نکنیم . فکرو خاموش بکنیم . در

نتیجھ فکر بصورت یک ابزار حل کردن مسائل ما ، مسائل بیرونی ما در میاد. نھ یک آفت جسم و جان ما.

حالت حضور زندگی از طریق ما، خودش از خودش آگاه میشھ . ضمن اینکھ ما پس بنابراین درازفکرھامون آگاه میشیم ، از اون ھم آگاه ھستیم. بنابراین دو جور آگاھی بوجود میاد. یکی اینکھ ما

فکرھامونو کامال می بینیم ، نقشھا مونو می بینیم ، رفتارمونو می بینیم . یکی دیگھ اینکھ اون عنصر نام و بی اسم کھ شاید تا حاال بارھا تجربھ کرده ایم ولی فکر، رو شو پوشونده است و گفتھ است بی

این اشتباه بوده ، این چیزی کھ دیده اید خواب بوده ، اصال ولش کن . برای اینکھ مرگشو دیده در حظھ زنده می اونجا . یعنی ھر لحظھ ای کھ ما در این لحظھ زنده باشیم ، ھر دفعھ ای کھ در این ل

شیم ، اون من تقلبی و مصنوعی احساس خطر میکنھ . احساس میکنھ کھ باید از بین بره. و نمیخواد از بین بره. برای اینکھ در ما ریشھ دوونده و مقاومت میکنھ و روی اون ھستی رو کھ از ما جدایی

پذیر نیست می پوشونھ.

47

Page 48: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

بارھا در گذشتھ راجع بھش صحبت کردیم . و اما اینکھ اینکار اضطراره و یک نیاز فوری ھست ،چند مورد دوباره من توضیح میدم کھ ببینیم کھ آیا توجھ بھ این من ذھنی و خالصی از آن یک نیازه ؟

یا نھ، نیاز نیست؟ وقتی بھ آمار نگاه میکنیم ، فقط در قرن بیستم ، در عرض صد سال بشر توانستھ کت برسونھ و این کشتن صد میلیون نفر عالوه بر زندانی است صد میلیون از افراد خود رو بھال

کردن یا شکنجھ کردن یا تجاوز روحی و جسمی و ذھنی بوده است ، بھ ھمنوعان خودش اعمال کرده است. چرا بشر این کار رو کرده است؟

کھ مرتکب من و شما ممکنھ بگیم کھ ما کھ اونجا نبودیم ، اونا آدمای بدی بودند. خب ، آیا اون عاملی این موضوع شده است ، االن وجود نداره ؟ امروز می بینیم ، کشتن انسانھا، تجاوز بھ حقوق انسانھا ،

تجاوز ذھنی ، تجاوز ذھنی یعنی اینکھ من بھ یکی بگم کھ فکر من درستھ ، فکر تو غلطھ . این قط من ھستم کھ تجاوز ذھنیست و تجاوز روحیست . یعنی اینکھ بگن تو ارزش انسانی نداری . ف

ارزش انسانی دارم . و این توھین و این تحقیر رو اعمال بکنم و بھ ثبوت برسانم و تجاوز جسمی کھ فراوان دیده میشھ در سطح جھان و تجاوزھای مالی و اقتصادی ، ھمھ اینھا گسترده است در جھان.

نھ در یک کشور ، در سطح جھان.

وضوع رو ممکنھ کھ با ستیزه کردن این موضوع ، این البتھ ما الزم نیست محکوم کنیم این مموضوع رو در جای خودش بصورت تثبیت شده نگھ داریم . توجھ باید بکنیم کھ ما باید در سطح علت باید کار کنیم نھ در سطح معلول. ما باید با گرسنگی بجنگیم نھ با گرسنھ . و بنابراین ھمھ ما

ھا ممکنھ از خود ما ھم سر بزنھ. اون عملی کھ باعث شده دچار یھ عارضھ ای ھستیم کھ ھمون چیزاین اتفاقات صورت بگیره و ھنوزم داره صورت میگیره ، در ذھن من و شماست و میخواھیم این

عامل را بشناسیم و عوض کنیم بھ یھ حالت دیگھ ای کھ حالت ھوشیاری بزرگتریست ، حالت حضوره ، حالت دسترسی بھ خرد درون ماست.

این کشت و کشتارھا و تجاوزات خیلی عجیبھ ، بھ این اسم ، بھ این نام و بھ این علت صورت امامیگیره کھ ما میخواھیم آدمھا را بکشیم تا جامعھ ای درست کنیم کھ آدمھا را نکشیم! ما بھ حق و

جاوز حقوق مردم تجاوز می کنیم تا بھ جامعھ ای برسیم کھ در اون جامعھ بھ حق و حقوق انسانھا تنشھ! ما االن شکنجھ می کنیم تا بھ یھ جامعھ ای برسیم کھ در اون جامعھ دیگھ شکنجھ نکنیم! ولی می بینیم کھ این موضوع بسیار بسیار خنده داره. ھمین االن شما میتونید با منطق بھ خودتون ثابت کنید کھ

ا با اینکار در واقع میگوید کھ این کار امکان نداره. ولی ذھن ما میگوید این کار امکان داره. ذھن م ھنوز اون خوب بھتر و اون خوب عالی تر در آینده است.

ما ھمچین الگوی ذھنی رو داریم کھ ھنوز چیز بھتر در آینده ست. این لحظھ مھم نیست . من از شما ت یھ سوال میکنم ، آیا شما این لحظھ رو بصورت پلکان درست نکرده اید؟ این لحظھ کھ تنھا چیزیس

48

Page 49: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

کھ دارین بصورت فردی ، ھمین لحظھ بصورت یھ وسیلھ برای یھ ھدفی در آینده برای شما تبدیل نشده است؟ این لحظھ برای شما معنی ذاتی و حقیقی بخاطر خودش داره؟ آیا شما از این لحظھ ، کھ

در آینده ھمین االن ھست بھره مندین؟ یا این لحظھ رو تبدیل بھ وسیلھ ای کرده اید برای یھ موضوعی و این کار رو مرتب تکرار میکنین ؟

من و شما بھ وسیلھ قرار دادن لحظھ و تبدیل بھ وسیلھ کردن این لحظھ برای یک چیزی در آینده خو گرفتھ ایم. اصال میخوایم از این موضوع خالص بشیم . این موضوع اسمش زندگی در زمان

م در آینده زندگی کنیم. ما دوست داریم ھویت روانشناختی یا زمان روانیست. یعنی ما دوست داریمونو از گذشتھ بگیریم و رستگاری و موفقیت و شادی مونو در آینده جستجو کنیم . چیزی توھمھ ،

ھمچین چیزی بوجود نخواھد اومد. ما در آینده نمیتونیم بھ زندگی برسیم.

ھست . مریضی نھ مثل امروزه ثابت شده است زمان روانشناختی یک مریضی ھست ، یک عارضھمرض سل. پس یھ یک عارضھ روانیست . اینکھ ما خو گرفتھ ایم زندگی را در آینده جستجو کنیم و معتقد باشیم ھنوز خوب بھتر و عالی تر در آینده است ، این یک ابتالست و ما رو از زندگی محروم

رو بکشیم. و معصومانھ ھم اینکار میکنھ. و بخاطر یک ایده ای کھ در سر ماست ، ما میتونیم انسانھا رو بکنیم و ندونیم کھ داریم اینکار رو میکنیم. و ھر کسی رو ھم کھ انتخاب کنیم ، بذاریم کھ بگیم

شما جامعھ بھتری درست کن ، اون ھم دوباره دچار این عارضھ بشھ و بره بھ زمان روانی و فکر ش ذاتی نداره.کنھ کھ ھنوز خوب بھتر در آینده است و این لحظھ ارز

بنابراین در این لحظھ ھمھ کار میشھ کرد برای یک خوب بھتر در آینده. ولی خوب بھتر ، خوب عالی تر در آینده یک ایده است در سر ما ، ھیچ حقیقت خارجی نداره. تاریخ اینو نشون داده و

بیدار میشھ. امروزه بشر داره از خواب این غفلت ، خواب مادیگری ، خواب فکر ، خواب زمان وقتی میگم زمان یعنی آینده و گذشتھ و این در مقابل این لحظھ است کھ این لحظھ زمان نیست . در سطح فردی اثرات این من ذھنی دروغین در زندگی ما بسیار بسیارمشھوده . مثال نگاه کنید بھ ما ،

ت عجیبی از این کار میبریم. ببینید کھ چقدر ما بھ غیبت کردن و بد مردم رو گفتن عالقمندیم و چھ لذبا وجود اینکھ بد مردم رو گفتن وقتی کھ اونا اونجا نیستن در تمام مذاھب مذموم شناختھ شده ، با این وصف ما بی وقفھ بھ بدگویی و عیب جویی مردم مشغولیم. چرا اینکار ور میکنیم؟ با اینکار این من

بزرگ بودن میکنھ. با اینکار سطح خارجی مصنوعی و تقلبی ما احساس من بودن میکنھ ، احساسخودشو مشخص میکنھ و جدایی رو جا میاندازه ، میگھ کھ من بھتر از تو ھستم یا بھتر از اون ھستم

، ولو کھ این بدگوئیھا ھیچکدوم حقیقت نداشتھ باشھ.

شم اونھا ببینید ما عیب بینی و عیب جویی و بیرون آوردن عیب از مردم و نشان دادن و کردن تو چعادت کرده ایم . ما مثال در فرھنگ مون نداریم تحسین و تصحیح . ما داریم نقد و تصحیح. ما فکر

49

Page 50: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

میکنیم با مثال زیر ذره بین قرار دادن یھ نفر یا یھ مقالھ یا یھ کار یا یھ اثر ھنری و بیرون کشیدن نیم اون آدم رو تصحیح کنیم. ولی ایرادھای اون و گفتن اینکھ این کار تو این ایرادھا رو داره ، میتو

در تجربھ شخصی، شما مالحظھ کرده اید کھ با اینکار نمیتونید اون آدم یا اون کار رو عوض بکنید.

بھ نظر میاد کھ تحسین و تغییر بھتر کار میکنھ . من در تجربھ شخصی خودم نتونستم یھ نفر رو با آدم و کوفتن بھ کلھ اش ، اون آدم رو تغییر بدم . عیب جویی و نقد دقیق و بیرون آوردن عیبھای اون

حداقل در زندگی من یا در چیزھایی کھ من خونده ام ، اونجاھا نبوده است. ھمچین توصیھ ای نشده است و در مورد من ھم مصداق نداشتھ است. در مورد شخص من ھم ھمینطور بوده . ھر موقع

دم ، مالمت کردم ، این سبب تغییر در من نشده است. عیبھای خودمو دیدم و خودمو مورد نقد قرار دا بلکھ اون عادت بد فیکس شده، تثبیت شده و بدتر شده است.

شما بھ خودتون دوباره نگاه کنین ، ببینید بعضی موقع ھا چقدر میل بھ ایجاد اوقات تلخی دارید. ھمھ ا رو کھ االن یھ اوقات چی درستھ ولی یک اصراری در درون ، یھ چیزی در درون ھی ھل میده م

تلخی راه بیاندازیم و یھ ساعتھ دنبال بھانھ میگردیم اینکار بکنیم . شما ببینید ھر ده روز یھ بار ، پونزده روز یھ بار در خانواده ھایی کھ دیگھ پنج شیش سال از عمرش گذشتھ ، ده سال گذشتھ و این

ھر ھی آشتی ، و میل ما بھ ایجاد اوقات روابط بصورت ھی باال و پایین ، ھی قھر ھی آشتی، ھی قتلخی شدیده و ببینید چھ لذت عجیب از این کار ما میبریم. چرا ما اینکار رو میکنیم؟ از خودتون

سوال کنید ، میل بھ ایجاد اوقات تلخی برای چیھ در ما؟

رح میکنھ . وقتی ما اینکار رو میکنیم ، اون من دروغین باز ھم خودشو برتر می بینھ . خودشو مطمیخواد بگھ کھ من ھستم و من باید باشم . من برتر ھستم . من ھستم کھ تصمیم میگیرم . ھی من من من، برای اینکھ مطمئن نیست ازش . من دروغین ریشھ در ما نداره . ریشھ عمیق در ما نداره . در

شما ببینید ما چقدر بھ ھواست . بنابراین ھی با مطرح کردن خودش ، میخواد احساس من بودن بکنھ . تایید مردم احتیاج داریم . بھ انحاء مختلف میخواھیم ما رو تایید کنن. میخواھیم یھ چیزی رو بھ اونا

نشون بدیم . مثال خونھ مونو ، ماشین مونو ، سواد مونو یا ھر چیزی کھ داریم . میگن کھ شما کنید . براساس اون ما رو تایید کنید و بیشتر تایید کنید و تکرا

چرا ما نیاز باید بھ تایید مردم داشتھ باشیم؟ برای اینکھ اون من دروغین از خودش مطمئن نیست . اگر ما ریشھ در اعماق وجودمون داشتیم ، دیگھ بھ تایید مردم چھ نیازی داشتیم؟ پس می بینیم کھ ما

ه مند بشیم . برای اینکھ اضطرار داریم ، باید با شاید عجلھ برای اینکھ از زندگی فردی مون بھربرای خود و دیگران ایجاد رنج نکنیم ، ما از اون حالت من دروغین و زندگی در ذھنمون جدا بشیم و

بھ حالت حضور ، حالتی کھ زندگی ھستیم و دیگھ من دروغین وجود نداره و ذھن ما کھ عامل و بیاد . ابزار فکر کننده ماست و تشخیص دھنده ماست ، در خدمت خرد ما در

50

Page 51: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

و مولوی میگھ : بت شکن بودست اصل اصل ما /

چون خلیل حق و جملھ انبیاء /

بنابراین اصل اصل ما بت شکنھ و این بت من ذھنی رو میتونھ بشکنھ ، میتونھ بشناسھ ، میتونھ در خودش حل کنھ و این مژده ایست بھ ما کھ ما براحتی میتونیم از دست این ذھن من اندیش خالص

. بشیم

جسم ما روپوش ما شد در جھان / ما چو در دریا زیر این کھ در نھان /

اینکھ ما یعنی ھمان جسم فکری ما ، اون پرده فکری روپوش ما شده است. ھمینطور کھ می بینید مثل چیز دیگھ ای ھستیم . نھ این من فکری، نھ این روپوش.

جسم ما روپوش ما شد در جھان / یر این کھ در نھان /ما چو در دریا ز

زیر این کاه فکری ، زیر این پرده ما چون دریا در نھان ھستیم. زندگی از ما جدا نیست و ما نمی

تونیم زندگی رو از خودمون جدا بکنیم.

کھ کھ باشد کھ بپوشد روی آب / طین چھ باشد کھ بپوشد آشکار /

وشونھ ؟ و گل چیھ ؟ یعنی گل نمی تونھ یعنی کاه کیھ بیاد روی دریا رو بپوشون، روی آب رو بپروی آفتاب رو بپوشونھ. میگھ اگر روی نور، شما خاک بریزید ، نور میاد باالی خاک قرار میگیره

و نمیتونیم ما روی نور رو با خاک بپوشونیم. و خاکتوسری بودن رو نمی پذیره. بنابراین اصل د پذیرفت.ماست. غصھ دار بودن رو، در محدودیت بودن رو نخواھ

بانگ زدم نیم شبان کیست درین خانھ دل / گفت منم کز رخ من شد مھ و خورشید خجل /

میگھ نیم شبان بانگ زدم کھ در خانھ دل من یھ سروصدا میاد . این کیھ ؟ نیم شبان میتونھ ھمون . برای ساعت دوازده شب بشھ یا میتونھ تاریکی فکر ما بشھ . ما ھمیشھ در خواب فکر یا شب ھستیم

اینکھ اونطور کھ ھست نمی بینیم. بنابراین ھر کدوم از ما ھمین حاال اگر در خواب فکر ھستیم ، سروصدایی در درون ما ممکنھ بشنویم و صدا بکنیم کھ این کیھ در خانھ دل ما؟ خانھ دل ما یا خانھ

ھ دل ما سروصدا دل یعنی خانھ عشق ، این جھان . و این صدا رو ما میشنویم کھ کیھ کھ در خانمیکنھ؟ گفت منم کز رخ من شد مھ و خورشید خجل / گفت این من ھستم . من کسی ھستم کھ ماه و

خورشید زیبایی شون رو از من میگیرن.

51

Page 52: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

و سوال کرد کھ : گفت کھ این خانھ دل پر ھمھ نقش است چرا /

گفتم این عکس توست وی رخ تو رشک چگل /چرا اینھمھ پر نقشھ؟ گفتم ھمھ این نقشھا عکس توست. ای کسی کھ رخ میگھ کھ پرسید کھ این جھان

اش مورد رشک زیباھای چگلیست. ھمونطور کھ میدونید زیبارویان چگلی مشھور بودن . بعد یک سوال خاصی کرد .

/ گفت این نقش دگر چیست پر از خون جگر

/ گفتم این نقش من خستھ دل و پای بھ گلو غصھ گیر کرده ، این صورت و نقشی کھ غصھ داره و خاک توسره و محدوده گفت این چیزی کھ ت

و ھمھ اش تو آتش غم می سوزه ، این نقش مال کیھ؟ گفتم : گفتم این نقش من خستھ دل و پای بھ گل / من گفتم با کمال شرمندگی این نقش من دل زخمی پای بھ گلھ. پای بھ گلھ یعنی پای ھوشیاری ما کھ

شیم در گل فکر ھا و وقتی گسترشش میدیم ، در پای دنیا ، در گل دنیا گیره . پای من در ھوشیاری باگل دنیا گیره. در تمام اون چیزھایی کھ در ذھنم وجود داره و من اونھا شدم ، در اونھا گیر کرده ام.

. برای ھمینھ کھ خستھ دل ھستم

بعد میگھ من تسلیم شدم : بھ نشان /بستم من گردن جان بردم پیشش

مجرم عشق است مکن مجرم خود را تو بھل /بعد من گردن این جان فکریمو بستم و گفتم کھ من تسلیم شدم . بردم پیشش بھ نشان ، گفتم این جان من ھر کار میخوای بکن و این مجرم عشقھ ، میخواست عشق بورزه و بیراھھ رفتھ است . از راه

کن مجرم خود را تو بھل /عشق منحرف شده است . مجرم عشق است میعنی ببخش مجرم خود رو . این حالت ، حالت پذیرش بی قید و شرط این لحظھ است. اگر ما بھ اینجا

برسیم ، یعنی این لحظھ رو بدون قید و شرط ، بدون تامل، این لحظھ رو ، فقط این لحظھ رو می لحظھ ، بھ جان این لحظھ ، بھ زیبایی پذیریم . بھ محض اینکھ این لحظھ رو بپذیریم ، ما بھ خرد این

این لحظھ دست پیدا می کنیم.

داد سر رشتھ بھ من رشتھ پر فتنھ و فن / گفت بکش تا بکشم ھم بکش و ھم مگسل /

اون موقع بود کھ این سر رشتھ ظریف رو داد بھ دست من و گفت کھ این رشتھ ، و اینو بکش تا من ان بکش کھ این رشتھ پاره نشھ . خب ، آیا ما رشتھ وقتی بکشم. ولی چنان بکش کھ مگسلی . چن

دستمون میاد چنان میکشیم کھ این تماس رو ، ارتباط رو نگھ میداریم . این رشتھ ظریفھ . این حالت حضور ، حالت ذمختی نیست . حالت ظریفھ و خیلی نرمش و لطافت میخواد کھ آدم این نو بودن رو

52

Page 53: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

وزی ، یعنی سر رشتھ رو بھ ما دادن این رشتھ را چنان نکشیم کھ حفظ کنھ. و اگر پیش اومد یھ ر یدفعھ پاره بشھ و بمونیم دوباره تنھا و احساس تنھایی بکنیم و تماس مونو از خدا و زندگی قطع بکنیم

/ بگیر دامن لطفش کھ ناگھان بگریزد

/ ولی مکش تو چو تیرش کھ از کمان بگریزد / ھا کھ بسازدچھ نقشھا کھ ببازد چھ حیلھ

/ بھ نقش حاضر باشد براه جان بگریزدپس میگھ تو فقط دامن لطفشو بگیر . ھستی فقط لطف داره . حاال تو دامن لطفشو بگیر. لطف یھ چیز

بی فرمھ و دامن لطف اگھ میخوای پیدا کنی باید خیلی ظریف باشی کھ دامن لطف معشوق رو د / ولی مکش یعنی دامن لطفشم گرفتی مکش مثل تیر ، بگیری. بگیر دامن لطفش کھ ناگھان بگریز

خشن نباش کھ ناگھان بگریزد. حاال چجوری میگریزه ؟

چھ نقشھا کھ ببازد چھ حیلھ ھا کھ بسازد / بھ نقش حاضر باشد براه جان بگریزد /

سبی میگھ ھزارتا نقش می بازه ، ھزار جور حیلھ می سازه . و در نقش حاضره و بھ نقش اگر تو بچاز نقش میگریزه و اون چیزی کھ دست تو می مونھ ھمین صورتھ. شاید ھم این اتفاق برای ما افتاده

و در غزل قبلی ھم مولوی ھمون مطلب رو ارائھ میکنھ.

نھ پیک تیزرو اندر وجود مرغ گمان است / یقین بدان کھ یقین وار از گمان بگریزد /صحبتش رو میکنم ، این حضور ، این دامن لطف . فکر میگھ این پیک تیزرو ، این چیزی کھ من

نکنی کھ در وجود فکراتھ . نھ این چیزی کھ تو تجسم میکنی در ذھنت . از اون تو میتونی اینو پیدا کنی .

نھ پیک تیزرو اندر وجود مرغ گمان است / یقین بدان کھ یقین وار از گمان بگریزد /

یقین میریزه . مثل اون از گمان میگریزه . بنابراین از درون یعنی مطمئن باش چطوره کھ از گمان فکر نمی تونی دامن معشوق رو پیدا بکنی.

/ تا از آن خرگھ جان صورت پر خنده از آن

53

Page 54: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

/ دست بردم سوی او دست مرا زد کھ بھل

اینو پس میگھ از این خرگاه جان تابید و یک نقش زیبارویی از آن پیدا شد و من دستمو بردم کھبگیرم و زد رو دست من کھ اینو ولش کن . درست ھمین حالت پیش اومده برای ما ھم . در زندگی

چیزھایی پیش اومده و ما فکر کردیم اینا خیلی چیزای خوبین . بنابراین گرفتیم اینھا رو و چسبیدیم بھ رم زد رو دست من و اینھا و براساس اینھا من درست کردیم. ولی میگھ وقتی من دست بردم اونو بگی

من دردم اومد. گفت کھ اینو نگیر ولش کن. تو این نیستی . اصل تو این نیست . نچسب ، براساس این .من درست نکن. و من دردم اومد

چقدر ما دردمون میاد و رھا نمیکنیم . ھستی بصورتھای مختلف دست ما رو میزنھ و میگھ این تو میاد ولی رھا نمیکنیم . دست بردم سوی او دست مرا زد کھ بھل نیستی و اینو رھا کن. و ما دردمون

/ بھل یعنی رھا کن ، ول کن .

گفتم تو مثل فالنی ترش شدی گفت بدان / من ترش مصلحتم نی ترش کینھ و غل /

گفتم تو مثل بقیھ مردم بد اخالقی ، ترش رو ھستی ، حاال ما اومدیم یھ چیزی رو بگیریم ، میزنی رو کھ دردمون بیاد میگی کھ اینو ولش کن. ما خیلی خوشمون اومده از این و ما میخوایم بھ این دست ما

بچسبیم ، ما میخوایم براساس این من بودن و خود بودن درست کنیم. حاال تو میگی اینو ولش کن ؟ تو یست ھم خیلی بد اخالقی ، مثل بقیھ مردم ھستی . گفت من ترش مصلحت ھستم . این بھ صالح تو ن

کھ بھش بچسبی و براساس اون من درست کنی. من بد اخالق کینھ و و زیرکی نیستم .

/ گفتم تو مثل فالن ترش شدی گفت بدان / من ترش مصلحتم نی ترش کینھ و غل

/ ھر کھ درآید کھ منم بر سر شاخش بزنم / کین حرم عشق بود ای حیوان نیست اغل

یره و بچسبھ ، براساس اونھا من درست کنھ و بگھ من ھستم ، میگھ کھ ھر کسی کھ این چیزخا رو گ .من میزنم سر شاخش

/ ھر کھ درآید کھ منم بر سر شاخش بزنم / کین حرم عشق بود ای حیوان نیست اغل

یعنی ھر کی بگھ من ھستم ، بالفاصلھ ضربھ میخوره . اینجا جای عشقھ ، این حرم عشقھ . اینجا و بزھا نیست . اینجا جای حیوان نیست. بنابراین بنظر میاد وقتی ما بھ یھ جای نگھداری گوسفند ھا

54

Page 55: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

چیزی می چسبیم و براساس اون من درست میکنیم . این ھوشیاری ما بھ سطح بسیار بسیار پایینی نزول میکنھ کھ مولوی ھمچو حرف خشنی را میزنھ. کین حرم عشق بود ای حیوان نیست اغل / اغل

رو نگھ میداشتند جاییست کھ گوسفندان

در این جھان جای عشقھ . وقتی عشق باشھ، وحدت باشھ ، اون زندگی باشھ ، دیگھ من بودن وجود نداره . وقتی براساس اون من فکری احساس من بودن می کنیم ، عشق وجود نداره . پس برمیگرده

بھ معشوقش میگھ : ھر کھ درآید کھ منم بر سر شاخش بزنم /

بود ای حیوان نیست اغل /کین حرم عشق ھست صالح دل و دین صورت آن ترک یقین / چشم فرو مال و ببین صورت دل صورت دل /

مولوی میگھ چشتو پاک کن . چشم فرو مال و ببین . یعنی دوباره ببین. ھی چشتو پاک کن و دوباره قط یھ مشت اوصاف ببین . چی رو دوباره ببین ؟ صورت دل رو . ھر کسی کھ پھلوت نشستھ . این ف

ذھنی نیست . توصیفھا و تعریفھای ذھنی نیست . این یھ انسانھ ، ھستی داره ، زندگی داره . تو ھم زندگی داری ، فقط یھ مشت توصیف نیستی .

بنابراین میگھ : صالح دل و دین ، معنیش دوست و رفیقش صالح الدینھ . میگھ صالح الدین کھ بمن نیرو میده ، این صورت اون دلھ. این ھمون بھ نقش درآمده اینقدر بمن عشق میده اینقدر

زندگیست. باید زندگی رو درش ببینیم . بنابراین صالح الدین یا ھرکسی کھ پھلوی شماست ، این صورت دلھ . فقط اگر ما جسم می بینیم و یھ مشت توصیف و اوصاف ذھن می بینیم ، باید چشممونو

فر بمالیم. دوباره ببینیم . باز آمد آب جان در جوی ما / ماز آمد شاه ما در کوی ما / نعره مستان خوش می آیدم / تا ابد جانا چنین می بایدم /

گنج حضور 6متن برنامھ شماره ۷۷۱مولوی، دیوان شمس، غزل شماره

ھلھ عاشقان بکوشید کھ چو جسم و جان نماند

دلتان بھ چرخ پرد چو بدن گران نماند بھ آب حکمت ز غبارھا بشوییددل و جان

ھلھ تا دو چشم حسرت سوی خاکدان نماند نھ کھ ھر چھ در جھانست نھ کھ عشق جان آنست

55

Page 56: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

جز عشق ھر چھ بینی ھمھ جاودان نماند عدم تو ھمچو مشرق اجل تو ھمچو مغرب

سوی آسمان دیگر کھ بھ آسمان نماند ره آسمان درونست پر عشق را بجنبان

غم نردبان نماند پر عشق چون قوی شد ست تو مبین جھان ز بیرون کھ جھان درون دیده

چو دو دیده را ببستی ز جھان جھان نماند ھا دل تو مثال بامست و حواس ناودان

خور کھ چو ناودان نماند تو ز بام آب می تو ز لوح دل فروخوان بھ تمامی این غزل را

منگر تو در زبانم کھ لب و زبان نماند ن و نفس و سخن چو تیرشتن آدمی کما

چو برفت تیر و ترکش عمل کمان نماند

در قبل گفتیم کھ ما یک وضعیت زندگی داریم و یک زندگی داریم . وضعیت زندگی ما با زندگیمون فرق داره . وضعیت یا موقعیت زندگی ما مثل روابط مون با دیگران ، مثل وضع تجارت ما ، مثل

سالمتی ما ، ھمھ اینھا وضعیتھای زندگی ھستند. کھ اصوال اینا حتی وضع شخصی ما مثل بدن ما ،چیزھای ذھنی ھستن. ولی انرژی ما چیز ذھنی نیست و در این لحظھ ھست و حقیقی ھست . درحالی کھ اینا چیزھای ذھنی ھستن و در زمان ھستن. و وقتی میگیم زمان در این بحث یعنی زمان گذشتھ و

ما یھ گذشتھ و آینده دارن . در حالی کھ زندگی ما ھمین لحظھ زنده آینده. پس وضعیتھای زندگی ھست. و وضعیتھای زندگی ما ممکن است پر از مسئلھ باشند ، ناقص باشند . در حالتی کھ زندگی ما در این لحظھ تام تمام ھست و اگر ما زندگی رو ببینیم و زندگی رو زندگی کنیم در این لحظھ ، ھیچ

نداریم کھ بطور کامل از این زندگی کھ در این لحظھ ھست بھره مند بشیم. چیز دیگھ ای الزم

در ضمن وقتی میگیم زمان ، و زمان گذشتھ و آینده . دو جور زمان اشاره کردیم در گذشتھ ، یکی زمان حقیقی بود . یکی زمان روانی یا روانشناختی . زمان حقیقی زمانیست کھ شما باھاش آشنا

ساعت ده و نیم صبح اینجا قرار داریم ، یا با یکی قرار میذاریم یھ جایی مالقات بکنیم ھستید . مثال ما. یا تاریخ. اینا زمانھای حقیقی ھستن . بعبارتی دیگھ ، زمانی کھ ما درش کارھامونو انجام میدیم و

نشناختی حقیقتا در اون زمان ھستیم ، این زمان حقیقی ھست .اما یھ زمان دیگھ ھست بنام زمان رواکھ حقیقی نیست . ما اینو بطور روانی ایجاد میکنیم . مثال اگر ما یھ ھدفی در آینده بذاریم و برای این ھدف برنامھ ریزی کنیم ، این ھدف گذاشتن و برنامھ ریزی کردن و رفتن در آینده این ھدف رو پیش

ن ھدف اینقدر مھم بشھ بینی کردن و تجسم کردن در ذھنتون، این زمان حقیقی ھست. ولی اگر ایبراتون کھ باھاش یکی بشین و برین در اونجا زندگی کنید ، دیگھ بھ زمان حال برنگردین ، این میشھ زمان روانشناختی یا زمان روانی کھ حقیقی نیست. ھنوز اون نیومده. بنابراین اگر ما در اونجا زندگی

ستیم . این نوع زمان زمان حقیقی نیست . یا میکنیم و حس میکنیم کھ در اونجا ھستیم ، ما در توھم ھ

56

Page 57: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

اگر شما یھ جایی در گذشتھ ھنوز زندگی میکنین و یا اونجا گیر کردین نمیتونین برگردین بھ این لحظھ، مرتب میرین بھ گذشتھ چھ بخاطر رنجشی کھ دارین یا مثال یھ مرحلھ از زندگیمون بسیار

ریم ھی برگردیم اونجا و اونجا بمونیم ، این زمان بسیار خوب بوده ، لذت بخش بوده و ما دوست دا زمان حقیقی نیست و زمان روانشناختی ست .

پس بنابراین وضعیتھای زندگی کھ بیشتر ما رو اذیت میکنن در ، یا مربوط بھ زمان روانی ھستن . زنده بشیم کاری کھ ما میخوایم بکنیم اینھ کھ از زمان روانشناختی خودمون جمع کنیم و در این لحظھ

. اینا چیزھایی بود کھ قبال گفتھ بودیم. اما قبال گفتیم تعداد زیادی کھکشان وجو داره (و یکی از دوستان بھ من یادآوری کردن کھ چھارصد بیلیون کھکشان وجود داره البتھ قبال من گفتم صد بیلیون

لبتھ . روزبروز بعلت پیشرفت کھ مربوط بھ آمار سال نود و نھ بود کھ مربوط بھ چھار سال پیش بود اامور فضایی کشفیات بیشتری میشھ ) این کھکشانھا ھر کدوم بیلیونھا ستاره دارن و تمام این عظمت و خلقت در چیزی قرار گرفتھ بنام فضا . پس این فضا ھست کھ بھ این عظمت توانایی بودن میده ،

حاال ممکنھ شما بپرسین کھ خوب این وجود داشتن و نمایان شدن میده ولی خود این فضا خالیست .چھ ربطی بھ ما داره؟ ربطش و شاید یکی از بزرگترین معجزه ھا این است کھ این فضای الیتناھی

کھ در بیرون وجود داره و این خلقت رو در خودش جا داده ، در درون ما ھم ھست. و ما میتویم این کنیم.فضای بینھایت رو و عمق بینھایت رو در درونمون حس

اگھ یادتون باشھ گفتیم خاصیت مھم فضای بیرون کھ این عظمت رو در خودش جا داده اینھ کھ می پذیره و گسترش پیدا میکنھ . وقتی یھ کره جدید خلق میشھ ، فضا بالفاصلھ می بینیم کھ اونجاست .

قتی کھ ما این فضا رو کسی خلق نمیکنھ . خودش خودبخود ظاھر میشھ این فضا. درست ھمینطور ویھ چیزی رو ھمین لحظھ ، یا این لحظھ رو بطور کامل و بدون قید و شرط ، بدون تامل بپذبریم ، بھ

این فضا دسترسی پیدا میکنیم . اگھ میخواھین شما میتونید امتحان کنید. یھ چیزی رو در این لحظھ ده . بلکھ ھمش راجع بھ (دقت منین ھمھ صحبتھای ما مربوط بھ این لحظھ ھست . نھ گذشتھ ، نھ آین

این لحظھ صحبت می کنیم . چرا کھ ما فقط این لحظھ رو داریم و زندگی ھم ھمیشھ در این لحظھ است.

ھیچ موقع نبوده کھ ما در این لحظھ نبوده ایم . ھر چی برای ما اتفاق افتاده ، ھمیشھ در این لحظھ . بلکھ در این لحظھ اتفاق افتاده . در واقع بوده. ھیچ موقع چیزی برای ما در گذشتھ اتفاق نافتاده

چیزھای گذشتھ ، این لحظھ ھای قبل بوده . چیزی در آینده اتفاق نمی افتھ بلکھ در این لحظھ اتفاق خواھد افتاد . اگر چیزی رو ھم در آینده منتظرش ھستید ، وقتی اتفاق میافتھ ، این لحظھ خواھد بود .

حظھ دور نیستیم. پس این لحظھ فضایست کھ ھمھ زندگی ما گشوده بنابراین ما ھیچ موقع از این ل میشھ و خلق میشھ و ما ھیچ موقع از این لحظھ دور نیستیم.

57

Page 58: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

و بنابراین اگر این لحظھ رو بطور کامل و بدون قید و شرط بپذیریم ، بھ یھ فضای الیتناھی درون فکر یا بی ذھنیست. بھ محض اینکھ دست پیدا میکنیم کھ این فضا ، ھمون فضای غیبت ذھن یا غیبت

ھر چیزی رو در این لحظھ بطور کامل و بدون قید و شرط بپذیریم ، منظورم اینھ کھ بدون قضاوت، بدون تفکر ، برای اینکھ اگر بخوایم ، بھ محض اینکھ بخوایم قضاوت کنیم ، بالفاصلھ میریم توی

تم بگم کھ الزم نیست ما کتاب بخونیم یا بھ ذھن. کھ این مطلب رو من باز خواھم کرد . فقط میخواسکالس بریم . پذیرش کامل این لحظھ ما رو بھ اون فضای الیتناھی کھ مربوط بھ حالت بودن طبیعی

ماست و عشق و آرامش و شادی ھم از اون فضای الیتناھی بلند میشھ و در وجود ما پراکنده میشھ و ا بکنیم .بھ وجود ما اثر میذاره میتونیم دسترسی پید

پس در اینجا یھ نتیجھ عملی میگیریم کھ ھر موقع ما می پذیریم ، گسترده میشیم. ھر موقع مقاومت می کنیم ، می جنگیم، ستیزه می کنیم ، جمع میشیم، محدود میشیم و یھ چیز ذھنی میشیم . یھ فرم

گھ :ذھنی میشیم. مولوی از این آسمان ، از این فضای الیتناھی حرف میزنھ . می

عدم تو ھمچو مشرق عجل تو ھمچو مغرب / سوی آسمان دیگر کھ بھ آسمان نماند /

ره آسمان درون است پر عشق را بجنبان / پر عشق چون قوی شد غم نردبام نماند /

میگھ فنا شدن تو یا فنا شدن این وجود موھوم کھ ما بھش چسبیده ایم شبیھ مشرقھ . عدم تو ھمچو مغرب / مشرق یعنی آفتاب درحال طلوعھ. یھ آسمان الیتناھی ھم ھست . و ما مشرق عجل تو ھمچو

میتونیم طلوع کنیم در اون آسمان الیتناھی درون.

عدم تو ھمچو مشرق عجل تو ھمچو مغرب / سوی آسمان دیگر کھ بھ آسمان نماند /

نھ این آسمان ، آسمان دیگھ ای کھ بھ آسمان شبیھ نیست. پر عشق را بجنبان / ره آسمان درون است

پر عشق چون قوی شد غم نردبام نماند /میگھ این آسمانی کھ من صحبت میکنم ، آسمان درونیست . آسمان بیرونی نیست . پس بنابراین پر عشق را تکان بده. اگر پر عشق تو قوی بشھ ، دیگھ الزم نیست فکر نردبان بکنی . برای اینکھ ما

یگیم خب ما چجوری بھ این فضا دسترسی پیدا بکنیم؟ حتما باید کتاب م االن فکر نردبان میکنیم .بخونیم ، حتما باید کالس بریم ، حتما باید خیلی فکر کنیم ، فکرمون باید روشن بشھ. ھیچکدوم از اینا الزم نیست . شما با پذیرش کامل این لحظھ در اون آسمان ھستین. مثال ما برای راه رفتن الزم نیست

نیم، کوشش کنیم . اونم حالت طبیعی ماست . الزم نیست خیلی در این فکر باشیم کھ خب کھ سعی کحاال ما این معضل رو چجوری حل کنیم بھ این آسمان دست پیدا کنیم؟ ھیچ کاری نباید بکنید . اون

حالت طبیعی بشره . بشر سالم و کامل.

58

Page 59: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

مون بھ دنیا نمونده باشھ. ھمون اما مولوی وقتی از این آسمان صحبت میکنھ کھ ما چشم حسرت اولش میگھ :

ھلھ عاشقان بکوشید کھ چو جسم و جان نماند

دلتان بھ چرخ پرد چو بدن گران نماند دل و جان بھ آب حکمت ز غبارھا بشویید ھلھ تا دو چشم حسرت سوی خاکدان نماند

نھ کھ ھر چھ در جھانست نھ کھ عشق جان آنست اودان نماندجز عشق ھر چھ بینی ھمھ ج

پس می بینین کھ شرط دسترسی بھ این آسمان اینھ کھ چشم حسرت مون بھ خاکدان نمونھ . میگھ بکوشید . ھمھ ما عاشقان ھستیم . میگھ ھلھ عاشقان بکوشید کھ چو جسم و جان نماند / وقتی کھ جسم

مون بھ عرش می و جان سفت مون نمونھ ، فکری مون نمونھ ، وقتی این وجود موھوم مون نمونھ دلپره . البتھ بھ عرش می پره ، نھ اینکھ بھ این آسمان می پره . باز ھم برمیگرده بھ اون فضا و آسمان

درون.

مثل بدن گرون نمی مونھ . ما بدن مون گرونھ. چرا بدن مون گرونھ؟ برای اینکھ با فکرمون بھ دنیا یید / آب حکمت ھمون دین ماست ، ھمون چسبیده ایم . میگھ : دل و جان بھ آب حکمت ز غبارھا بشو

خرد ماست ، زندگی ماست کھ از اون فضا و از اون دریا میاد. میگھ این دل و جان تونو با آب حکمت بشویید تا : ھلھ تا دو چشم حسرت سوی خاکدان نماند / این دو چشم حسرت ما ھمش تو

ماست. ھر چی کھ وضعیت چیزھای وضعیتھای زندگی ماست. ھمش تو متعلقات ماست ، روابطزندگیھ ، ھر چی کھ موقعیت زندگیھ . نھ زندگی ، بلکھ بھ اونا چسبیده ایم . میگھ : ھلھ تا دو چشم

حسرت سوی خاکدان نماند /

نھ کھ ھر چھ در جھانست نھ کھ عشق جان آنست / جز عشق ھر چھ بینی ھمھ جاودان نماند /

بعد میگھ :

و ھمچو مغرب /عدم تو ھمچو مشرق عجل ت

سوی آسمان دیگر کھ بھ آسمان نماند / ره آسمان درون است پر عشق را بجنبان /

پر عشق چون قوی شد غم نردبام نماند /اما برای اینکھ بھ این فضا برسیم پس می بینیم کھ یکدفعھ صرف نظر از اینکھ ھر چیز ذھنی بھ اونا

ھ کھ بجنگ ، ستیزه کن با این لحظھ ، بجای اون میگھ ، ھر چی قضاوتھای ذھنی ما ھمین االن میگما ھر چی کھ جلو مونھ این لحظھ اینو بطور کامل می پذیریم . بھ محض اینکھ می پذیریم این فضای بینھایت رو ما باھاش روبرو میشیم و درش قرار میگیریم . و میبینیم کھ درست ھمونطور کھ فضای

59

Page 60: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

، در فضای درون ما ھمھ عقاید دنیا ، ھمھ مردمان دنیا ، خالی، تمام این کھکشان رو در بر گرفتھ ھمھ وضعیتھای دنیا ، در آسمان اونجا میتونن جا بگیرن.

شما ممکنھ بگین من ذھنن کھ اینارو قبول ندارم . ھیچ اشکالی نداره . شما ذھنن میتونید با اینا تم، شما میتونید فضا ایجاد کنید . مخالفت کنید ، ولی پذیرش غیر از موافقتھ . ھمونطور کھ قبال گف

برای اینکھ ھمھ چی در اون جا بگیره . حاال این کار چھ فایده داره ؟ شما اگھ این کار رو بکنید ھمیشھ با زندگی ، ھمیشھ با ھستی تون در ارتباطین . بھ محض اینکھ می جنگیم و تضاد ایجاد میکنیم

دا میشیم ، مجبوریم ھمون فکرھای گذشتھ رو ، ما از ھستی مون جدا میشیم و از خرد ورزی ج تکرار بکنیم و دچار غم و اندوه بشیم.

باز ھم برمیگردیم بھ خودمون و نگاه میکنیم کھ ما اصال چی ھستیم؟ فیلسوفان انسان رو از چھار بعد د در ما ، تشکیل شده میدانند . یعنی بیشتر فیلسوفان معتقدند کھ ما چھار بعد داریم و دیدن این چھار بع

با یھ ذره توجھ بسیار بسیار بدیھیست. اولین بعدی کھ بدیھیست ، بعد فیزیکی ماست . یعنی بدن ماست. این بدنی کھ میتونھ سالم باشھ ، میتونھ مریض بشھ . ظاھرا تولد پیدا میکنھ و میمیره و ما

نید این سالھا کتابھای خوب میشناسیم این بعد فیزیکی مونو. بعد فیزیکی مون ھمینطور کھ خوب میدوزیادی نوشتھ شده کھ این بعد فیزیکی چیھ؟ و چجوری میشھ ازش نگھداری کرد؟ و بنابراین من زیاد

بھ این موضوع نمی پردازم.

اما فقط بھ سوالی کھ مطرح میشھ کھ شاید بھ گنج حضور کمک کنھ جواب بدم. کھ ما مثل یک فرشتھ وایسیم و اجازه ندیم کھ ھمھ چی وارد این بعد فیزیکی بشھ . نگھبان باید جلو در این بعد فیزیکی

چیزھایی کھ میخوریم، فکرھا و استرس ھایی کھ رو ما اثر میذارن . مثال پرسیده میشھ کھ بھ نظر شما مواد مخدر و مشروبات الکلی در مورد گنج حضور اثر داره؟ یعنی اثر مثبت داره؟ البتھ کھ نھ .

ی یا مواد مجاز یا غیر مجاز مصرف میکنھ ، ممکن است یھ خورده از ھر کسی کھ مشروب الکلشالق فکر رھایی پیدا بکنھ . ولی توجھ کنین کھ در جھت عکس میره. ما ھزینھ می پردازیم برای

این کار ، ھزینھ اش ھم اینھ کھ ھوشیاری ما کم میشھ و معنی اش اینھ کھ ما بسوی ھوشیاری نباتی ردیم . ما راه بھ جلو داریم. ما باید از ھوشیاری فکر فراتر بریم. ما میخوایم از میریم ، بھ عقب برمیگ

ذھن مون دوباره زاییده بشیم و از ھوشیاری محدودی کھ فکر برای ما بوجود آورده ، خالص بشیم و بھ یک ھوشیاری بزرگتری برسیم . نھ اینکھ دوباره بھ عقب برگردیم بھ ھوشیاری گیاھی برسیم! یا

یاری حیوانی برسیم ! ما نمیتونیم بھ عقب برگردیم . رو بھ جلو داریم. این چیزھا نھ تنھا جسم ما ھوشرو خراب میکنھ ، در اون مسیر ھم بھ ھیچ وجھ بھ ما کمک نمیکنھ کھ ھیچی ، سنگی ست بزرگ

در جلو پای مون .

60

Page 61: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

ما دائما فکر می کنین . اما بعد دیگھ بعد فکری ماست. بعد فکری یا ذھنی رو شما می شناسین . ششما ابزاری دارین بنام فکر کھ باھاش خوب آشنا ھستید. و فکر میکنین کھ برای حل مشکل ، ھر مشکلی در زندگی باید از فکر استفاده کنید. ھمین حاال دارید فکر میکنید! وقتی این نوشتھ ھا رو

ر ذھنتون اینارو می سنجید ، تجزیھ و میخونید ، دارید فکر میکنید کھ این صحبتھا چھ معنی میده؟ و د تحلیل میکنید. این بعد فکری ماست.

و بعد دیگر بعد ھیجان ھست . بعد ھیجان یعنی تکان دادن و از حالت طبیعی خارج کردن یھ چیزی معنی میده . یعنی ھیجان بھ این معنی ھست کھ وقتی ما فکر میکنیم ، فکر ما در جسم ما یک اثری

ش و عکس العمل ، یا انعکاس این فکر در بدن یھ چیزی ایجاد میکنھ کھ ما اسمشو میذاره و واکنمیذاریم ھیجان. ھیجان درست مثل این کھ سطح آب، شما یھ سنگ کوچولو بیاندازین ، سطح آب تغییر

میکنھ ولی بالفاصلھ بھ حالت اول برمیگرده. در یک موجود زنده بسیار سالم ھیجان باید مدت ھ باشھ. یعنی پس از یھ مدت کوتاھی بحالت اول برگرده.کوتاھی داشت

پس بنابراین اگر در ما ھیجاناتی وجود داره کھ ، مخصوصا ھیجانھای منفی سالھا در سیستم ما جای گیر شده و ھنوز از بین نمیره ، این حالت طبیعی نیست. پس واکنش جسم ما در مقابل فکر ما یھ

شما خوب می شناسید . مثا ھیجان ترس، مثل خشم ، مثل دل چیزسیت بنام ھیجان. ھیجانھا رومردگی . اینھا ھمھ ھیجانھایی ھستن کھ ما می شناسیم. ھمونطور کھ گفتن ، ھیجان نتیجھ انعکاس

فکر در بدن ھست.

یھ بعد دیگھ ای داریم ما کھ اون بعد معنوی ماست. پس تا حاال سھ تا بعد گفتیم ، یکی بعد فیزیکی ، د فکری ، یکی بعد ھیجانی . چھارمین و مھمترین و فراموش شده ترین بعد ما ، بعد معنوی یکی بع

ماست. بعد معنوی ما بعدیست کھ بھ اون سھ تا بعد در واقع زندگی میده و توانایی وجود داشتن میده . بعد معنوی ما مربوط است بھ اون یک زندگی ، اون یک ناچیز بی اسم و بی فرم کھ بھ ھمھ چی

زندگی میده ، بھ ھمھ چی بودن میده ، از جملھ ما. کھ اسمشو گذاشتھ ایم ھستی. ھستی ، پس بنابراین اون یک زندگیست کھ در ھمھ چیز زنده ، در عالم وجود داره . از جملھ در ما . پس بنابراین نھ تنھا

خارج از وجود ما رو پوشونده و پراکنده شده ، بلکھ درون ما ھم از ھمین ھست

داشتیم میگفتیم کھ انسان چھار بعد داره بعد فکری، بعد ھیجانی و بعد جسمی و چھارمین بعدش ، بعد معنوی انسان ھست . اگر دقت کنید اون سھ تا بعد اول، بعد فیزیکی، بعد فکری و بعد ھیجانی خیلی

اون فکر در ما بھم شبیھ اند و روی ھم اثر مستقیم دارند. مثال وقتی ما فکر میکنیم ، متناسب باھیجان بوجود میاد. بھ محض اینکھ ھیجان بوجود میاد ، این ھیجان در جسم ما اثر میذاره . در

سالھای اخیر کتابھای زیادی راجع بھ بیماریھای سایکوسماتیک نوشتھ شده و توضیح داده اند کھ چجوری فکر و ھیجان در فیزیک ما اثر میذاره و ممکنھ کھ مریض کنھ ما رو .

61

Page 62: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

داشتیم میگفتیم کھ انسان چھار بعد داره بعد فکری، بعد ھیجانی و بعد جسمی و چھارمین بعدش ، بعد معنوی انسان ھست . اگر دقت کنید اون سھ تا بعد اول، بعد فیزیکی، بعد فکری و بعد ھیجانی خیلی

اون فکر در ما بھم شبیھ اند و روی ھم اثر مستقیم دارند. مثال وقتی ما فکر میکنیم ، متناسب باھیجان بوجود میاد. بھ محض اینکھ ھیجان بوجود میاد ، این ھیجان در جسم ما اثر میذاره . در

سالھای اخیر کتابھای زیادی راجع بھ بیماریھای سایکوسماتیک نوشتھ شده و توضیح داده اند کھ چجوری فکر و ھیجان در فیزیک ما اثر میذاره و ممکنھ کھ مریض کنھ ما رو .

اما در بحث ما اگر دقت کنید این سھ تا شبیھ بھ ھم اند و روی ھم اثر میذارند . بنابراین عرفا این سھ تا را تقریبا یکی میگیرن و اسمشو گذاشتن (تن) . و قتی میگن آب و گل ، تن ، صورت ، نقش ،

کھ گفتیم بعد معنوی بنابراین ھیچ فرق نمیکنھ کھ از کجا شروع کنیم تقریبا یکیھ در قیاس با اون یکیماست. گفتیم بعد معنوی ما ھستی ماست. ھستی ، اون یک زندگیست کھ بھ ھمھ چی نیروی تحرک و

نیروی بودن و نمایان شدن ، وجود داشتن میده . بھ ما ھم ھمینطور.

اما در اینجا یھ تعریف حضور دستمون میاد. حضور یعنی آگاه شدن ھستی از خودش یا زندگی از بوسیلھ ما. بوسیلھ ما اون یک زندگی کھ بھ ھمھ چیز نیروی بودن میده ، اون بوسیلھ ما خودش

خودش از خودش آگاه میشھ. ھمینطور کھ قبال گفتم این کار فردی نیست و اھمیت کھکشانی داره و نباید ما اینو دست کم بگیریم. پس بھ محض اینکھ ھستی یا زندگی بوسیلھ ما خودش از خودش آگاه

، بالفاصلھ از اون نقش و صورت ھم کھ فکرھای ما باشھ و ھیجانھای ما باشھ یا فرمھای فکری بشھو ھیجانی ما باشھ از اون ھم آگاه میشھ . درست مثل آیینھ ای کھ یک تصویر رو جلوش می بینھ و

خودش ھم از خودش آگاھھ.

ی بینیم.ولی این عنصر بی نام و بی فرم رو کھ بھ ھمھ چی ھستی میده ما نم عقل پنھانست و ظاھر عالمی /

صورت ما موج یا از وی نمی / عقل ھمون عنصر بی فرم رو میگھ ، ھمون دریا رو میگھ

صورت ما اندرین بحر عذاب / میدود چون کاسھ ھا بر روی آب / تا نشد پر بر سر دریا چو طشت /

چونکھ پر شد طشت در وی غرق گشت /ی در ظاھر یھ عالمی وجود داره . و این صورت و نقش ما ، چھ نقشھای میگھ کھ عقل پنھانھ ول

فکری ما ، جسمی ما ، ھیجانی ما ، مثل یھ موجی از وی ھست یا یھ قطره از وی ھست.

62

Page 63: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

عقل پنھانست و ظاھر عالمی / صورت ما موج یا ار وی نمی /

یای شیرین میدود چون صورت ما اندرین بحر عذاب / یعنی ھمین نقشھای فکری ما روی این درکاسھ ھا در روی آب / چھ طور کاسھ رو روی آب بذاریم روی آی میدوه و شناوره ما ھم اونطوری

ھستیم . وقتی ، تا نشد بر سر دریا چو طشت / ما کاسھ پر نشده روی دریای زندگی ھستیم.

حاال کاسھ چونکھ پر شد طشت در وی غرق گشت / ھمینکھ کاسھ پر بشھ در وی غرق میشھ . چجوری پر میشھ؟ وقتی توش آب بریزیم. چجوری آب می ریزیم توی کاسھ فرم مون کھ در دریا

غرق بشھ ؟ کافیھ اون نور توجھ مون ، اون نور تمرکز مون ، اون زندگی کھ در ما ھست ، اون رو ی ما رو روی کاسھ، یعنی فرم ھای فکری مون بتابونیم. این نور درون ماست کھ میتونھ کاسھ فکر

غرق کنھ.

برای ھمین میگفتم قبال کھ شما فقط فکرھاتونو نظاره کنید . یک شاھد ناظر فکرھاتون باشید . بھ محض اینکھ شاھد ناظر یعنی نظاره کننده فکرھامون میشیم ، یک عامل چھارمی در ما بوجود میاد ،

جود ما و زندگی ما . انرژی ما اصال اونجاست ، خودشو بھ ما نشون میده . کھ این فکرھا کھ تمام ورو جذب کرده بودن ول میکنن. درست مثل اینکھ ھوشیاری رو از فرمھای فکری دوباره ادعا میکنیم

و میگیریم و این ھوشیاری ادعا شده و دوباره بدست اومده ، تبدیل بھ حضور میشھ. وقتی تبدیل بھ ودنی بما دست میده کھ دیگھ اون حالت حضور میشھ ، یعنی تبدیل بھ یک آگاھی میشھ . یک حالت ب

فکری نیست.

چو عقلید و چو عقلید ھزاران یکی چیز / پراکنده بھر خانھ چو خورشید روانید /

مثل عقلید و ھزاران جور ولی یھ چیز در ھر خانھ پراکنده مثل یھ خورشید روان ھستید.میگھ کھ بھ آثار عیانید بھ دیدار نھانید /

پدید و نھ پدیدید کھ چون جوھر جانید /شما آثار خودتونو می بینید ولی اون عقل رو ، اون عنصر بی فرم رو کھ بھ شما این انرژی و نیرو

گی رو میده نمی بینید. بنابراین ھم پدیدید ، ھم نھ پدیدید. کھ مثل جوھر جان ھستید.رو میده ، این زند

اون آسمان ، اون فضای بینھایت را ما حس میکنیم و مولوی میگھ : در ین بحر درین بحر ھمھ چیز بگنجد /

مترسید مترسید گریبان مدرانید /باید بترسیم و گریبان خودمونو پاره کنیم کھ من در این فضای الیتناھی درون ھمھ چی می گنجھ . ما ن

چجوری اینو بپذیرم، چجوری اونو بپذیرم. این آسمانیست کھ تمام فکرھا ، تمام عقاید ، تمام شکلھای فیزیکی درش جا میگیره. منظورم آسمان درون است.

63

Page 64: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

ھیجانی و یادمون بیاد دوباره برگردیم بھ اون سھ تا بعدی کھ ما داریم ، بعد فکری و بعد جسمی و بعد کھ ھر ھیجانی زاییده یھ فکره. اگر قرار باشھ ھر فکری یھ ھیجان در ما بوجود بیاره ، حاال کھ ما

گفتیم با فکر ھمجنس شده ایم و باھاش ھم ھویت شده ایم ، اون چھ ھیجانی در ما بوجود میاره؟ شما ما نمی تونیم جلو فکر کردن مونو بگیریم وضعیت فعلی بشر و خودتونو ببینید . ما دائما فکر میکنیم.

. درست مثل یھ آدم معتاد بھ فکر کھ نمی تونھ فکرو نگھداره. فکر در ما اجباریست. امتحان کنید ببینید میتونید پنج دقیقھ ، ده دقیقھ بدون فکر باشید .

یھ باید ما؟ در آورده بوجود ھیجانی چھ این ، بینیم می خودمون در ما رو وضعیت این کھ حاال درونش ما دائما کھ فکر درون چرخیدن و فکر در افتادن شکل این اوال. باشھ آورده بوجود ھیجانی ، ایم بستھ ھمھ برای مونو ذھن در ما کھ درستھ. ایم افتاده درش کھ دامیست یھ مثل درست ، ھستیم

ما در باید خاصی ھیجان یھ دنچرخی دائما فکر دام توی و ھستیم این دام توی کھ کنیم دقت باید ولی ) .درد( گذاشتن فرھنگھا تمام در اسمشو و آورده بوجود البتھ باشھ، آورده بوجود

ما یھ دردی احساس می کنیم . این درد یک ھیجان نپخده و خام ھست . چیزی شبیھ ترس ھست . بھ دگی در ما وجود ترس نزدیک ھست ولی ھمش ترس نیست، یھ حالت جدا افتادگی ، یھ حالت رھا ش

داره. درست مثل اینکھ بچھ رو در یھ جای غریبھ ول کردن بحال خودش و مادرش گذاشتھ رفتھ، االن یھ جای غریبھ تنھا افتاده ، نمیدونھ ، ھیچ جا رو نمی شناسھ ، با ھیکس نمی تونھ ارتباط برقرار

ھ گاھی اوقات اینو ما بصورت شدگسیت ک کنھ . ما یھ ھمچین حالتی داریم ، کھ این حالت ، حالت رھاجدایی حس می کنیم. ما نمی تونیم با کسانی کھ دور و برمون ھستن رابطھ برقرار کنیم. رابطھ ما ، یھ رابطھ فکریست . بیشتر برچسب زدگسیت . ما راجع بھ دیگران میدونیم . با ھر کسی کھ میخوایم

لی ھر چی میخوایم بھ کسی نزدیک بشیم ارتباط برقرار کنیم ، درستھ کھ احساس جدایی می کنیم ومثل اینکھ اون وسط یک چیزی وجود داره کھ نمی ذاره ما بھش نزدیک بشیم . و اون چیزی کھ نمی

ذاره ما بھ آدمھای دیگھ نزدیک بشیم ، اون ھمون پرده پندار ماست. یا پرده فکرھای ماست کھ ما بینین یھ لحظھ نمی تونین فکرو خاموش بکنید. توش بھ تلھ افتادیم ، غرقیم. علتش اینھ کھ شما می

ما بھ محض اینکھ برسیم بھ حالت حضور ، یعنی در ما زندگی خودش از خودش آگاه بشھ ، فکر فروکش پیدا میکنھ . یعنی وقتی اون بعد چھارم در ما دیده بشھ ، ما بتونیم فکر ھامون و ھیجان ھا

می تونھ ما رو بھ خودش بکشھ و وجود ما رو ببلعھ . در مونو نظاره کنیم ، در اینصورت فکر دیگھ ننتیجھ ما چون داریم تماشاش می کنیم . کی تماشاش می کنھ ؟ اون عنصر بی اسم کھ حالت طبیعی ماست . شما نگران اون نباشین من چجوری اونو میارم ؟ کافیھ ابن لحظھ رو بطور کامل بپذیرید.

ونو بطور آشکار ببینید و مواظب باشید . در این حالت فکر از کافیھ فقط فکر ھا تونو و ھیجانات ت

64

Page 65: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

اون یا نفس ما از اون مقام رفیع خودش بھ پایین افکنده میشھ و دیگھ نمی تونھ ما رو بھ خودش بکشھ.

ما بھ محض اینکھ برسیم بھ حالت حضور ، یعنی در ما زندگی خودش از خودش آگاه بشھ ، فکر وقتی اون بعد چھارم در ما دیده بشھ ، ما بتونیم فکر ھامون و ھیجان ھا فروکش پیدا میکنھ . یعنی

مونو نظاره کنیم ، در اینصورت فکر دیگھ نمی تونھ ما رو بھ خودش بکشھ و وجود ما رو ببلعھ . در نتیجھ ما چون داریم تماشاش می کنیم . کی تماشاش می کنھ ؟ اون عنصر بی اسم کھ حالت طبیعی

ران اون نباشین من چجوری اونو میارم ؟ کافیھ ابن لحظھ رو بطور کامل بپذیرید. ماست . شما نگکافیھ فقط فکر ھا تونو و ھیجانات تونو بطور آشکار ببینید و مواظب باشید . در این حالت فکر از

اون یا نفس ما از اون مقام رفیع خودش بھ پایین افکنده میشھ و دیگھ نمی تونھ ما رو بھ خودش بکشھ.

برگردیم دوباره بھ اون حالتی کھ گفتیم یک عنصر دیگھ ای در اون دردی کھ ما احساس می کنیم کھ گفتیم یک ھیجان خام ھست ، یک ھیجان اولیھ است. یعنی ھمونطور کھ افتادن ما در حلقھ و دام فکر

مده و فکر یھ کار خامی بوده و شاید اولین بشر فکر کرده و از فکر کردنش بسیار بسیار خوشش اوکرده این بعد، تنھا بعد ماست و درش گرفتار شده . ما ھم وقتی چشم مونو باز کردیم ، فکر کردیم

جایی کھ باید زندگی کنیم ھمون فکره و غیر از اون چیز دیگھ نمی شناسیم. و این فکر است کھ باید و در بیرون حل میکنھ.مسائل ما رو حل کنھ کھ البتھ دنیای بیرون ما رو حل میکنھ. مشکالت ما ر

عالوه بر حالت ترس کھ ما دائما داریم و حالت رھا شدگی و جدایی و غریبھ گی کھ ما داریم در این جھان ، یک قسمتی از این ھیجان احساس کمبود و کم داشتن داریم ما . ھر چقدر ھم کھ داری مثل

لھ، مثل اینکھ ھیچ وقت کافی نیست اینکھ کمھ! اگر وضعیت و این حالت بشر رو تعریف کنیم با یھ جم. این عبارت (ھیچوقت کافی نیست) در مورد بشر بسیار مصداق داره . ھیچوقت کافی نیست. این از کجا میاد ھیچوقت کافی نیست؟ ھیچ اندازه کافی نیست. این دردیست کھ بعلت افتادن در دام فکر ، در

ع کردم زیاد از این ھیجان و از این کم دیدن و ما ھیجان یست کھ ایجاد شده و ما نمی تونیم با جمکمبود ، حس کمبود، حس حقارت ، حس کوچیک بودن رھا بشیم. با اینکھ تعداد زیادی آدمھا رو تحت سلطھ خودمون در میاریم ، مقدار زیادی پول جمع می کنیم و یھ دو سھ روز فکر می کنیم کھ ظاھرا

از بین رفتھ ولی بعد می بینیم کھ این ھنوز اونجاست و ما مسئلھ حل شده و این کم دیدن و کم بودن بیشتر میخواھیم و درست مثل جیب بی تھ کھ ھرچقدر توش می ریزیم پر نمیشھ.

برای رھایی از این درد کھ علتش بریدن از اون ھوشیاری ، از اون عقل نھان ، از اون ھستی ، از ه ای االن اندیشیده ایم؟ خیلی واضحھ ، بھ خودمون اون یک زندگی بوده ، چھ چاره ای داریم؟ چھ چار

نگاه کنیم ببینیم کھ این راھی کھ در پیش گرفتھ ایم ، این را آیا میتونھ این درد رو حل کنھ یا نھ؟

65

Page 66: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

راھی کھ ما انتخاب کرده ایم باز ھم فکر کردنھ. ما بوسیلھ فکر میخواھیم از دردی کھ فکر ایجاد کھ میخواد دزد رو بگیره ولی رئیس پلیس خودش یس پلیسی ستکرده رھا بشیم! درست مثل رئ

دزده! چطور ممکنھ دزد رو پیدا بکنھ؟ تمام گرفتاری ما اینھ کھ در تلھ فکر افتاده ایم ولی بوسیھ فکر میخواھیم از ھیجانی کھ ، از دردی کھ یک حالت ترس و یھ حالت جدایی و رھا شدگی و یھ حالت کم

ن مون ما میخوایم از این خالص بشیم . کھ البتھ نمی تونیم خالص بشیم. برای بودنھ بوسیلھ فکر کرد ھمینھ کھ خالص نمی شیم.

فکر نمی تونھ ما رو از این مخمصھ رھایی بده . یکی از دالیلی کھ ما اصال مدام فکر میکنیم ، بی اد از این درد خالص وقفھ و نمی تونیم جلو فکر کردن مونو بگیریم اینھ کھ فکر با این حرکتش میخو

بشھ . برای اینکھ اون شادی اصیل رو، کھ اون آرامش اصیل رو کھ مربوط بھ اون دریاست ، مربوط بھ اون زندگیست ، مربوط بھ حضوره وقتی کامال حاضر ھستیم داریم ، یھ موقعی دیده است ،

یادش ھست کھ ھمچین چیزی وجود در ما . ما میخوایم بھ اونجا برسیم .

نیستان تا مرا ببریده اند /کز از نفیرم مرد و زن نالیده اند /

از زمانی کھ ما از اون دریا بریده شدیم و افتاده ایم بھ این فکر و این درد بوجو اومده ، در این درد مرد و زن مینالھ ، ما درد داریم ، میخوایم این درد رو تمام بکنیم . ولی متاسفانھ راه رو خطا رفتھ ایم

ز کسی میخوایم این مسئلھ رو حل کنھ کھ خودش بوجود آورنده مسئلھ ست.و ا

زندانی مرگ اند ھمھ خلق یقین دان / محکوم ترا از تگ زندان نرھاند /

نمی تونھ فکر ما رو ، یھ زندانی نمی تونھ یھ زندانی دیگھ رو خالصی بده . ھر چھ صورت بی وسیلت سازدش /

/ زان وسیلت بحر دور اندازدشیعنی ھر چھ فکر وسیلھ میسازه کھ اون بحر رو بشناسھ از ھمون وسیلت ، از ھمون راه اون دریا اینو دور میاندازه. یعنی بوسیھ فکر نمیتونی بھ اون حضور برسی ، بھ اون شادی برسی ، بھ اون

چھ صورت آرامش برسی . برای اینکھ شما بوسیلھ فکر نمی تونید خدا را بشناسید . برای اینکھ ھر بی وسیلت سازدش /

زان وسیلت بحر دور اندازدش /ھر چی کھ فکر میکنی بوسیلھ این فکر اون دریا رو بشناسی ، بھ اونجا برسی ، بعلت اینکھ فکر

بوجود آورنده این مسئلھ ھست ، باز ھم از ھمون کانال فکر بیرون انداختھ میشی. بوسیلھ ھمون فکر فکر میشھ پرده بین تو و خدا ، تو و ھستی . بیرون انداختھ میشی. ھمون

66

Page 67: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

تو ببند آن چشم خود تسلیم کن / خویشتن بینی در آن شھر کھن /

میگھ اون چشمو ببند ، خودتو تسلیم کن. تسلیم یعنی پذیرش این لحظھ بدون قید و شرط و بی تامل و بدون قضاوت . بدون استفاده از فکر .

/تو ببند آن چشم خود تسلیم کن خویشتن بینی در آن شھر کھن /

شما میخواید اونجا برگردید ، تو اون چشم حسی رو ببند و خودتو تسلیم کن. بپذیر این لحظھ رو، یھ دفعھ خودتو اونچا می بینی. الزم نیست بوسیلھ فکر بخوای پلکان درست کنی یا پلکان فکر کنی. فکر

جیزی رو نشناسھ نمی تونھ بھش بپردازه. بنابراین ما اوال روی شناختھ شده ھا کار میکنھ. فکر یھھر چی کھ در فکر ما میاد ھمھ قبال شناختھ شدن. در بین این شناختھ شده ھا عالجی کھ فکر برای ما

تا حاال کرده اینھ کھ، بره در بیرون از ما و در آینده چیزھایی رو پیدا کنھ و با چسبیدن و بدست شدن با اونھا این دردی کھ بوجود آورده برای ما حل کنھ. آوردن و ھمجنس شدن و ھم ھویت

اینطوری نیست؟ مگھ در زندگی شما اینطوری نبوده؟

ما ھمیشھ فکر کرده ایم کھ اگر فالن چیز رو بدست بیاریم ، بھمان چیز رو تسلط پیدا کنیم یا فالن طوری مسئلھ رو حل کنھ ولی عقیده رو بھ کسی بقبولونیم ، مسئلھ ما حل خواھد شد. فکر میخواد این

دقت کنید ھمینکھ فکر در ذھن ما با چیزھای بیرونی ھم ھویت میشھ ، با اونا ھمجنش میشھ ، می چسبھ بھ اونا ، ما عالوه بر اونکھ مسئلھ مون حل نشده ، بلکھ مسئلھ دیگھ ای پیدا کردیم. این مسئلھ

ذرا کھ فکر بھ اونا چسبیده و بوسیلھ بدست عبارت از اینھ کھ اون چیزھای ناپایدار ، اون چیزھای گآوردن و چسبیدن بھ اونھا میخواد درد ما را حل کنھ ، دوباره چون اونھا در حال گذرا ھستن و غصھ

اونھا رو ھم باید بخوره ، درد ما بدتر زیادتر خواھد شد.

خام رو کھ ما ھم مون پس بنابراین با این کاری کھ در پیش گرفتھ فکر ما نھ تنھا درد اولیھ و اون داریم حل نکرده بلکھ ھی داره بھ اونھا اضافھ میکنھ و ما رو سنگین میکنھ . ما اگھ نگاه کنیم میگھ

کھ شرط اینکھ بھ اون آسمون بریم، باید سنگین نشیم ، باید نچسبیم بھ زمین . با اینکار ، با چسبوندن نکھ بوسیلھ طنابھای نامرئی بھ ھزار چیز در خود بھ چیزھای بیرونی ما سنگین شده ایم. ما مثل ای

بیرون چسبیده ایم و وقتی میخوایم سبک بلند بشیم و اون فضای درون مونو پیدا کنیم ، اونا ھم با ما میان و نمیذارن پرواز بکنیم. بقول مولوی اینھا

گذشت ای خنک آن دل کھ ناگھان / حس و جمال آن مھ نیکو لقا ببرد /

گنج حضور 7ماره متن برنامھ ش

۹۵۶مولوی، مثنوی، دفتر اول، سطر شماره

67

Page 68: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

زاد مردی چاشتگاھی در رسید

در سرا عدل سلیمان در دوید رویش از غم زرد و ھر دو لب کبود پس سلیمان گفت ای خواجھ چھ بود

گفت عزرائیل در من این چنین یک نظر انداخت پر از خشم و کین

هخواھی بخوا گفت ھین اکنون چھ می گفت فرما باد را ای جان پناه تا مرا زینجا بھ ھندستان برد

بوک بنده کان طرف شد جان برد نک ز درویشی گریزانند خلق لقمھٴ حرص و امل زانند خلق ترس درویشی مثال آن ھراس

حرص و کوشش را تو ھندستان شناس باد را فرمود تا او را شتاب

برد سوی قعر ھندستان بر آب دیوان و لقا روز دیگر وقت

پس سلیمان گفت عزرائیل را کان مسلمان را بخشم از بھر آن

بنگریدی تا شد آواره ز خان گفت من از خشم کی کردم نظر

گذر از تعجب دیدمش در ره کھ مرا فرمود حق کامروز ھان

جان او را تو بھندستان ستان از عجب گفتم گر او را صد پرست

او بھ ھندستان شدن دور اندرست و ھمھ کار جھان را ھمچنینت

کن قیاس و چشم بگشا و ببین از کی بگریزیم از خود ای محال

از کی برباییم از حق ای وبال

از کھ بگریزیم از خود؟ ای محال / از کھ بربائیم ؟ از حق ؟ ای وبال /

است سبب ھر رویدادی کھ رخ میده برای ما در این لحظھ ، ما دو انتخاب داریم . این رویداد ممکن یھ ھیجان خاصی در ما بشھ . مثل خشم ، ترس ، رنجش یا ھیجانات شبیھ اینھا کھ ھمھ اینھا رو زیر

68

Page 69: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

یک کلمھ میتونیم طبقھ بندی کنیم بنام درد. حاال ما در مقابل این رویداد دو انتخاب بیشتر نداریم . یک ھنمون بوجود اومده ببخشیم. و انتخاب اینھ کھ رویداد و ھیجان حاصل از اون رو کھ در اثر تفسیر ذ

اجازه بدیم کھ این رویداد ھمینطور کھ بوجود اومده ھمینطور ھم از بین بره و ما بھش نچسبیم. یعنی از رویداد اگر ھم تفسیر میکنیم یاد بگیریم و رویداد رو ببخشیم و فراموش کنیم. این اصولی ترین راه

اینکھ زندگی در این لحظھ ھست و غیر از این لحظھ است. این با حقیقت زندگی مطابقت داره. برای نیست. زندگی در گذشتھ و آینده نیست.

پس ما بھ حقیقت زندگی پی میبریم و مطابق خواست اون عمل میکنیم. االن ھر صحبتی میکنیم بصورت صدا بوجود میاد . این صدا از سکوت بر می خیزه ، دوباره بھ سکوت برمیگرده. ھر

تی بوجود میاد دوباره بھ آغوش ھستی برمیگرده. صدای ما ھم ھمینطور. صدای ما چیزی کھ از ھساز سکوت بلند میشھ، منشاء میگیره و بعد سکوت اینو در آغوش میگیره و پس از یھ مدت کوتاھی بھ

سکوت فرو میره یا سکوت اینو می بلعھ. ھر چیزی کھ بوجود میاد ، بوسیلھ ھستی بوجود میاد و ھم بلعیده میشھ. وجود خود ما ھم یعنی وجود جسمی ما، یھ پدیده بیشتر نیست. منتھا این بوسیلھ ھستی

پدیده ممکنھ ھشتاد سال ، نود سال، صد سال طول بکشھ. از ھیچ بوجود میاد ، بوسیلھ ھیچ بلعیده میشھ. و ھیج اثری ازش نمی مونھ .

این لحظھ اتفاق میافتھ و اتفاق تمام میشھ بنابراین حقیقت زندگی اینھ کھ زندگی در این لحظھ ھست و و چیزی دیگھ برای گذشتھ نمی مونھ. بنابراین راه اصولی اینھ کھ ما رویداد رو اگر تفسیر میکنیم ازش ھر چی کھ بھ دردمون می خوره یاد بگیریم برای آینده ، نھ اینکھ در آینده زندگی کنیم برای

و رویدار رو ببخشیم و فراموش کنیم و باھاش بھ گذشتھ کاربردھای وضعیتھای زندگی مون در آیندهنریم ، بھش نچسبیم. ولی یک انتخاب دیگھ ای ھم وجود داره . فرض کنیم االن یھ رویدادی رخ بده و

ما برنجیم ، خشمگین بشیم . یھ انتخاب دیگھ اینھ کھ ما اصال اینو ول کنیم و اھمیت ندیم و فکر کنیم شیم ، ذوبش نکنیم و بچسبونیم بھ خودمون .تمام شد و رنجش رو نبخ

حاال ممکنھ این سوال پیش میاد کھ اگر ما نبخشیم چی میشھ؟ یھ عده ای میگن نبخشیدن قدرتھ ، فراموش نکردن قدرتھ، و میگن ما نمی بخشیم. فراموشم نمی کنیم. ما کینھ رو بدل میگیریم. وقتی ما

ای ذھنی مون کھ توھمی بیش نیستند ، این خشم رو وقتی خشمگین میشیم بھر دلیلی ، در اثر تفسیرھنمی بخشیم ، این خشم یا انرژی منفی نوسان میکنھ و میچسبھ بھ انرژی منفی کھ در گذشتھ در ما جای گیر شده، از بین نمیره . بنابراین نوسان میکنھ با اون فرکانس یا انرژی مشابھ خودشو پیدا

براین انرژی منفی شروع میکنھ در ما زندگی کردن ، یھ چنین چیزی میکنھ و بھ اون اضافھ میشھ. بنارو میگیم ، نقش درد، با صورت درد. درد پس یھ صورتی داره کھ در ما نمی میره . اگر این لحظھ

رو نبخشیم در ما می مونھ .

ن ما گذشتھ رو پس باید یھ برھھ ای از زمان در آینده دوباره اینو بیاریم و ببخشیم. ولی یھ عده ای میگنمی بخشیم . چی میگن؟ وقتی میگن ما گذشتھ رو نمی بخشیم معنیش چیھ؟ معنیش اینھ کھ ما بھ این

69

Page 70: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

صورت درد کھ یک انرژی منفی ھست و در ما زندگی میکنھ و میخواد اون ھم یھ موجودیھ میخواد ، بصورت یک حوزه زنده بمونھ بھش چسبیده ایم. اون صورت درد یا انرژی منفی کھ ما نمی بینیم

انرژی منفی ھست در ما جای گیر شده و دوتا منشاء داره . یکی ھمھ دردھایی کھ از ابتدای زندگی مون، ما بوجود آورده ایم و اونھا رو نبخشیده ایم . بنابراین این دردھا با ھم جمع شده و یھ انرژی

ال خاموش ھست و بعضی موقع منفی بوجود آورده کھ این انرژی منفی در ما جای گیر شده و معمو ھا در ما بیدار میشھ و دنبال درد میگرده.

پس صورت انرژی درد یا انرژی منفی یک حوزه انرژی منفی ست کھ در اثر دردھای گذشتھ ، گره ھایست کھ در ما بوجود آمده و معموال در خوابھ و تغذیھ اش از درده و رنجھ. وقتی کھ بیدار بشھ

و در اختیار بگیره و ما شروع میکنیم فکرھای منفی کردن و درد بوجود آوردن میتونھ فکرھای ما ربرای اون موجودی کھ در ما وجود داره و ما متوجھ اش نیستیم . وقتی فکر ، ما رو در اختیار گرفت و ما شروع شدیم بھ منفی شدن و خشمگین شدن و دوباره رنجیدن و یا فکرھای دردآلود کردن تغذیھ

می کنیم

حوزه انرژی منفی رو وقتی دیگھ سیر شد و انرژی شو گرفت دوباره میره میخوابھ تا روزی کھ دوباره بیدار بشھ. بنابراین اگر شما یھ وقتی احساس کردین دنبال اوقات تلخی میگردین . دنبال این

صحنھ ای میگردین با کسی دعوا بکنین. دنبال بھانھ میگردین، میخواین اوضاع رو بھم بریزین و یھبوجود بیارین و درد ایجاد کنین ، چھ بسا حوزه انرژی منفی در شما االن داره دنبال اینھ کھ فکر شما

رو در اختیار بگیره.

شاید تنھا راه رویارویی با این انرزی منفی حضور باشھ . حضور آگاھانھ ما یعنی نور وجود ما، دردھای گذشتھ ما بیافتھ ، میتونھ اونھا رو ذوب ھستی ما در این لحظھ اگر روی اون بیافتھ ، روی

کنھ . درست مثل تاریکیست کھ روشنایی از بینش میبره. البتھ این دردھا بعلت ناآگاھی ما بوجود اومده . عدم آگاھی ما از اینکھ درد و رنجش و خشم چیز خوبی نیست . ما نباید بھ اینا بچسبیم. اما

بچگی و چھ در نوجوانی ، چھ ھمین حاال نمی دونستیم کھ خشم چون ما نمی دونستیم ، چھ در موقعاگر این لحظھ بخشیده نشھ و فرو نریزه از ما، ممکنھ در سیستم ما جای گیر بشھ . ما اینا رو روی ھم

جمع کردیم و انباشتھ کردیم و االن در معرض تھدید و حملھ یھ ھمچون حوزه انرژی منفی ممکنھ باشیم.

ھ ما محکوم بھ حملھ یا تھدید یھ ھمچون حوزه انرژی منفی در خودمون باشیم . اینطوری نیست کحضور برای اینھ. حضور عبارت از اینھ کھ اگر این لحظھ من شروع کردم بھ فکر منفی کردن ، خودمو از اون فکر منفی کردن بکشم بیرون، قبل از اینکھ شروع بشھ یا وقتی در حال شروعھ و

م. ھمین نظر آگاھانھ من کافیست. کافی و الزم نیست کھ من کار دیگھ ای من اگاھانھ بھش نظر کن

70

Page 71: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

انجام بدم . گاھی اوقات ذھن ما بما میگھ کھ باید اقدامات خیلی وسیع و طوالنی و ھمھ جانبھ انجام بدی تا این درد رو در خودت از بین ببری. اینطور نیست . تاریکی بوجود میاره ، جھل بوجود میاره

آگاھی ما از عملکرد ما اونو بوجود میاره و روشنایی ما ، آگاھی ما در این لحظھ اونو از بین ، عدم میبره .

ما محکوم بھ چسبیدن یا زندگی کردن با صورت درد، کھ ھمون انرژی منفی جاگیر شده در ما باشھ ن اضافھ نکنیم . نیستیم. پس بنابراین ما از امروز تصمیم میگیریم کھ حداقل بھ دردھای گذشتھ مو

کسی کھ میگھ من گذشتھ رو نمی بخشم و االن ناراحتم بخاطر گذشتھ، این آدم میخواد بگھ کھ گذشتھ مھمتر از حالھ . گذشتھ مھمتر از این لحظھ ست. این عکس حقیقتھ . این ضد حقیقتھ.

م . مثال بگیم گذشتھ اصال وجود نداره. گذشتھ تمام شده و اگر ما ھویت قربانی بھ خودمون بگیریبیست سال پیش فالن کس فالن کار رو واسھ من کرده و اینطور بدی کرده و ظلم کرده و ما بخاطر

این مرتب ناراحتی میکشیم ، این ضد حقیقتھ. برای اینکھ اون دیگھ وجود نداره ، تمام شده و شما اگھ دارین گذشتھ رو در بگین من حاضر نیستم گذشتھ رو ببخشم و ازش یاد بگیرم ، در اینصورت

خودتون زنده نگھ میدارین و با گفتگو و صحبت راجع بھ گذشتھ منفی اونو مرتب تقویت میکنید و در خودتون جای گیر میکنید. ھر دفعھ کھ از گذشتھ منفی صحبت میکنین بھ این و اون ، اون مطلب رو

ھ میکنین. و بیشتر متعھد ، اون درد رو در خودتون جای گیر میکنین و بھ اون انرژی منفی اضافمیشین کھ یھ ھمچین چیزی واقعیت داره و ھمچون موجود منفی باید در من زنده باشھ و زندگی منو

خراب بکنھ.

پس اینکھ ما، یھ رویداد رو این لحظھ نبخشیم ، این یھ جوری دزدیدن از حقھ. برای اینکھ ھر میمیره و ما رھا میکنیم بره و با نظام ھستی رویدادی ، ھمین لحظھ کھ بوجود میاد ، این لحظھ ھم

خودمونو ھماھنگ میکنیم. صورت از بی صورتی آمد برون /

باز شد کھ اناالیھ راجعون /یعنی صورت، ھر نقشی از بی صورتی متولد میشھ . از اون دریای زندگی میاد و بالفاصلھ بھ اون

وی اون بر میگردن. نھ اینکھ جسم ما فقط برمیگرده و زندگی ما ھم ھمینطوره. بنابراین ھمھ بسمیمیره بسوی اون بر میگرده ، ھر چیزی در این لحظھ بوجود میاد دوباره میمیره بسوی اون

برمیگرده. این نظام ھستی ست . تغییر ، نظام ھستی ست و از بین رفتن و بوجود اومدن نظام ھستی دیگھ ای نمیتونیم بکنیم . ما نمیتونیم بھ ست. ما خودمونو با اون فقط ھماھنگ میکنیم . ما کار

رویدادھا بچسبیم و بگیم اینا ھنوز زنده اند . اگر صدایی االن تولید میشھ و بگوش شما میرسھ ، اون صدا دوباره بوسیلھ سکوت بلعیده میشھ .

71

Page 72: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

، اگر سکوت کھ زاینده این صداست بھ یھ صدای خاصی بچسبھ ، بگھ من نمیذارم این بمیره ، سکوتسکوت بودنشو از دست میده و خاصیت زایندگی و خالقیتش رو از دست میده و ما ھم بھ اون

عارضھ دچار شده ایم. یعنی ما سکوتی ھستیم خالق کھ باید صداھای خالق تولید کنیم ولی چون بھ صداھامون چسبیده ایم دیگھ نمیتونیم خلق کنیم ، ھمون صداھای قبلی از ما تولید میشھ.

نقطھ ای از تکامل ما یک اتفاق بسیار بسیار بزرگی رخ داده . در اون نقطھ ھستی در ما یھ در یکچیزی بوجود آورده بنام (ذھن) . ذھن ابزار فکر کننده ماست کھ تفاوت ما و حیوان ھست و بما گفتھ

بھ نتیجھ فکرتون اند شما از این بھ بعد میتونید فکر کنید. ولی نباید بھ حاصل اندیشھ تون بچسبد. نباید بچسبید و از اون ھویت درست کنید ، با اون ھمجنس بشید. خیلی ھم تاکید کردن کھ مبادا این کار رو

فلسفھ مذھبی غرب گفتن شما از نتیجھ درخت دانش نیک و بد بکنید. و گفتن در اصطالح فلسفھ وین کرد و یھ عده چیزھا رو نخورید . یا میوه درخت دانش نیک و بد رو نخورید. یعنی شما فکر خواھ

فکر خواھین کرد خوبھ، یھ عده ای بده در اثر قضاوت تون . حاال کھ یھ عده ای رو تقسیم بندی کردن بھ بد ، یھ عده ای رو خوب ، اونھا رو نخورید. اون قضاوت شماست. قضاوت تونو نخورین و

باھاش ھمجنس نشین . باھاش ھم ھویت نشین . شما اون نیستید.

ی ما گوش نکردیم. یعنی اولین انسانی کھ بوجود اومد کھ فرض کنیم حضرت آدم بوده . و بھش ولگفتن کھ تو ، فکرھایی کرد. مبادا نتیجھ فکرتو بخوری . ولی اون خورد. اون میوه ممنوعھ رو خورد

شون و با اون یکی شد. بعد بھش اومدن گفتن کھ چرا خوردی ؟ گفت اون گفت بخورم. یعنی حوا رو نداد . یعنی (من) رو دیگھ بوجود اورده بود. این جدایی رو فھمیده بود . برای اینکھ فھمیده بود کھ:

شد. فھمیده بود کھ جدایی وجود داره. تا اون موقع من منم ، حوا حواست . و مالمت از اونجا شروعسقوط بھ کجا کرد؟ در جایگاه وحدت و شرف بود ، بزرگی بود ولی یھ دفعھ با این کار سقوط کرد.

بھ اونجایی کھ ما ھم با اون سقوط کردیم . بھ جایی کھ ما با قضاوتھا مون یکی شدیم . ما با دردھا مون یکی شدیم. ھم ھویت شدیم . و بعد بھش گفتن کھ تو دیگھ از شادی دور شدی و تنھا راھی کھ

رسوند عشقھ. اگھ بخوای بھ اون میتونی بھ شادی برسی عشقھ. تنھا چیزی کھ تو را بھ وحدت خواھند جای اولیھ برگردیی باید بوسیلھ عشق بھ اونجا برسی . برای اینکھ االن دیگھ (من) رو درست کردی

. اون ھمون (من) ھنوزم وجود داره و ما اینو بھ ارث برده ایم .

این قصھ از مثنوی ست. میگھ :

72

Page 73: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

زاد مردی چاشتگاھی در رسید /

ر دوید /در سرا عدل سلیمان د

رویش از غم زرد و ھر دو لب کبود / پس سلیمان گفت ای خواجھ چھ بود /

گفت عزرائیل در من اینچنین / یک نظر انداخت پر از خشم و کین /

پس میگھ : زاد مردی چاشتگاھی در رسید / یک آزاد مردی ، یک موجود آزادی در یک وقت صبح یک آزاد مرد در یھ موقع صبح در رسید . صبح یعنی در رسید و دوید در سراپرده عدل سلیمان .

فاصلھ بین روشنائی و تاریکی . موقعیست کھ موجود زنده میتونست ، یا انسان میتونست بھ روشنایی برسھ. ولی این فرصت رو از دست داد.

در سرا عدل سلیمان در دوید / رویش از غم زرد و ھر دو لب کبود /

چھ بود / پس سلیمان گفت ای خواجھمیگھ ترسیده بود. روش از غم زرد شده بود و لباش کبود شده بود . پس سلیمان وقتی این آقا رو دید

73

Page 74: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

گفت کھ : چھ اتفاقی افتاده ؟ چی شده؟ چرا اینقدر ترسیدی؟ اون شخص برگشت گفت : گفت عزرائیل در من اینچنین /

یک نظر انداخت پر از خشم و کین /ا نظر خشم نگاه کرد. پس گفت از چی ترسیدم؟ گفت از مرگ ترسیدم. برای گفت عزرائیل بھ من ب

اینکھ گفت عزرائیل بھ من با نظر خشم کین نگریستھ. گفت ھین اکنون چھ میخواھی بخواه /

گفت فرما باد را ای جان پناه / تا مرا زینجا بھ ھندوستان برد /

رو کھ بنده کان طرف شد جان برد /کھ حاال از من چی میخوای ، بخواه . گفت کھ بھ باد بگو ای پناه جانھا کھ مرا از پس سلیمان گفت

اینجا ببره کجا؟ بھ ھندوستان . باشد کھ بنده تو وقتی بھ اونور رفت ، یعنی بھ ھندوستان رفت جان سالم بدر ببره . برای اینکھ من از مرگ ترسیده ام .

باد بگو ، باد رمز زندگیست . رمز اون چیزیست کھ بھ بعد مولوی حرف خودشو میزنھ. پس میگھ بھ ما نیروی وجود داشتن. نیروی زنده بودن میده، نیروی حرکت میده.

خاک ھمچون آلتی در دست باد / باد را دان عالی و عالی نژاد /

رمز یعنی جسم ما مثل آلتی در دست باد . پس تو باد را عالی و عالی نژاد بدون . باد رمز زندگیست، ھستی ست ، رمز اون چیزیست کھ بھ ما ، بھ خاک ، یعنی وجود خاکی ما ، یا جسمانی ما انرژی میده و بوجود میاره ، ھر لحظھ ھم این کار رو میکنھ. گفت اون ھم چون جوی نو نو میرسد / این

و منو از انرژی بوسیلھ ھمون باد کھ رمز زندگیست در ما دمیده میشھ. پس گفت کھ حاال بھ زندگی بگ اینجا ببره بھ کجا؟ بھ ھندوستان .

ھندوستان در واقع بھ نوعی ھمون ذھن ماست . ھمون جائیست کھ زندگی رو ما درش گم کردیم و از اون ھم باید پیدا بکنیم. و بنابراین اون اولین انسان کھ بوجود اومد و شروع کرد بھ فکر کردن . این

دگی بشھ در ضمن فکر ھم بکنھ . ولی یھ دفعھ اشتباھا با فرصت براش پیش اومده بود کھ خود زنفکرھاش عجین شد . با ابزار اولیھ اش ، با چوب شکاریش عجین شد، ھم ھویت شد. با شکارش ھم ھویت شد . با فکرھاش ھم ھویت شد. با قضاوتھاش ھم ھویت شد. حتی با شکارھای ھمسایھ اش ھم

ر رو من دارم ، این چوب شکار رو من دارم ، ھمسایھ من ھویت شد. یھ دفعھ فکر کرد اگر این شکا از من بھتر داره .

خب امروز ھم درست ھمینھ . انسان از اون مرحلھ خیلی دور نشده است. برای اینکھ ھنوز زندانی ذھنش ھست و باید از ذھنش متولد بشھ. دوباره زاده بشھ. و خودشو پیدا کنھ، یعنی بھ حضور برسھ.

، این انسان این فرصت رو اونجا ، اون آزاد مرد در اون چاشتگاه این فرصت رو از پس بنابراین

74

Page 75: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

دست داد. چرا؟ با چوبش ھم ھویت شد ، ھمجنس شد . یا با ھمسرش ھم ھویت شد ، با بچھ اش ھم ھویت شد و دید اونا دارن از بین میرن ترسید.

ی زندگی بودن، خود زندگی بودن ، درویشی یعنی رندی ، یعنی بی فرم بودن ، لطیف بودن ، یعنھمون فرصتی کھ بھ اون آزاد مرد پیش اومده بود کھ ما باشیم و اینو ما غفلتا از دست داده ایم. میگھ

این مردم از، خلق از درویشی گریزانند . لقمھ حرص و امل زانند خلق / یعنی خلق لقمھ حرص و ھ حرص و انتظارات مون بلعیده شدیم. شما نگاه امل ، امل یعنی آرزو و انتظارات ما . و ما بوسیل

کنید ببینید کھ انتظارات ما و حرص ھای ما چھ بالیی سر ما آوردند ؟ وجود ما رو بلعیده اند.

مادر ھمھ انتظارات شاید این باشھ کھ ما انتظار داریم جھان بیرون گذران ، جھان مرگ و تولد ، ی کھ میگذره ، ھیچگونھ پایداری نداره ، بھ ما شادی بده . جھان سود و زیان ما رو شاد بکنھ . جھان

ولی خب وقتی چیزی میگذره چجوری ما رو میتونھ شاد بکنھ ؟ ببینید ما چھ انتظاراتی داریم . آیا انتظارات شما رو ببینید بلعیده یا نبلعیده ؟ شما انتظار دارید از بچھ تون مطابق میل شما ازدواج بکنھ

یگین بخونھ . رشتھ ای کھ شما میخواین انتخاب کنھ. یا جایی کھ شما میخواین . درسی کھ شما مزندگی کنھ . لباسی کھ شما میخواین بپوشھ . غذایی کھ شما میخواین بخوره . ھمھ این انتظارات ، یا

انتظار ما از خودمون . انتظارات بیجایی کھ ما از خودمون داریم. و انتظاراتی کھ از دوستانمون م . ما را تایید بکنن. حرفھای ما را دربست قبول بکنن.داری

این انتظارات در واقع بخاطر (من) ماست. ما اگھ میخوایم بچھ مون مثال پزشکی بخونھ و حسابداری نخونھ اینو ما بھ حساب دوست داشتن بچھ مون میذاریم . در حالی کھ اگر درست دقت کنید ما در

کنیم. حرص یا امل ھر دو یک جستجوی فکریست. اگھ بخوایم ببینیم اینکار (من) خودمونو جستجو میحرص چیھ ، حرص یک جستجوی فکریست. یعنی جستجو در درون ذھن ماست . جستجوی چی؟

، آدمھ بزرگ جستجوی یھ نوع یزرگ شدن. جستجوی موفقیت . جستجوی حس آدمھ حسابی شدنرج از ما صورت میگیره یعنی بوسیلھ فکرمون شدن . اینکھ این جستجو بوسیلھ ما در فکرمون در خا

جستجو میکنیم در داخل ذھنمون ، منتھا چیزھای بیرونی را تجسم میکنیم و از درون اونھا جستجو میکنیم این حس زندگی رو . فکر میکنیم اگر بچھ مون بجای حسابداری پزشکی بخونھ ما زنده تر

ذھن ما صورت میگیره .میشیم، ما بیشتر میشیم . و این جستجو در داخل

حرص ھم ھمینطوره . حرص یک جستجوی شادی ، موفقیت، بزرگ شدن در درون ذھن ، در چیزھای خارج از ماست. مثال ما فکر میکنیم اگر سھ تا خونھ داریم خونھ چھارمی رو ھم بخریم ،

یا فالن مقام خب این معلومھ کھ بزرگتر میشیم دیگھ. و در اون خونھ چھارمی و در بدست آوردنش اجتماعی یا سیاسی رو بدست بیاریم ، ما در اون حس موفقیت ، حس بھ ثمر رسیدن رو میکنیم. ولی

دقت کنیم کھ این در درون ذھن انجام میشھ . ھر چھ عمیق تر درون ذھن میریم ، مولوی در این

75

Page 76: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

ادی بودن بیشتر قصھ میگھ داریم میریم قعر ھندوستان ، قعر جایی کھ در اونجا فقط جسم ھست. مھست . از جان و از شادی دور شدن است. از عشق دور شدن است . شما توی ذھن نمیتونین بھ

اعماق ذھن برین و خودتونو پیدا بکنین . ما خودمونو در چیزھای مادی بیرون ، منتھا تجسم کرده ایم یز آینده ھست . ما در ذھن مون جستجو میکنیم. این حرصھ . منتھا بقدری حرص و امل ھر دو یھ چ

میگیم اگر اینو در ذھنمون جستجو کنیم و در آینده پیدا کنیم زندگی شروع خواھد شد . بدون این، زندگی کمھ . زندگی بھ این چیزھا بستگی نداره . زندگی در این لحظھ کاملھ و در اختیار ماست .

ستجوی چی؟ جستجوی بنابراین مولوی میگھ کھ حرص و امل یعنی این جستجو درون ذھن . جموفقیت . و زنده بودن و شادی درون ذھن ، در چیزھای خارج از ما ، ما را بلعیده است. امل یعنی آرزو و انتظارات ما . انتظارات ما از دیگران و از خودمون و ھمچنین حرص ھای ما ھمینطور کھ

بلعیده است . بعد میگھ گفتیم ھر دو این جستجوی فکریست . ما رو یعنی اون ھوش و زندگی ما روزانند خلق یعنی از اون جنس ھستند خلق . تا زمانی کھ ما خودمونو در فکر جستجو میکنیم ، ھمون

حرص است این ، ھمون انتظار ھست این و چیزی برای اون نیستیم .

پس بنابراین بصورت یک امکان ھستیم . بصورت یک ھستھ ای ھستیم کھ ھنوز زیر زمینھ و یک ست ، ھنوز بوجود نیومده و شاید ھم بوجود نیاد ھیچوقت. پس بنابراین حضور و بھ زندگی قوه

رسیدن و بھ روشنایی رسیدن ما و بھ آگاھی رسیدن ما االن اگر درون حرص و امل زندگی میکنیم ھمش یک قوه ست ، یک پتانسیلھ ، یک امکانھ فقط در اون حلھ . ھیچ چیز دیگھ نیست . برای اینکھ

اونھا ھستیم االن .ما

پس میگھ : نک ز درویشی گریزانند خلق / ما از زندگی ، از درویشی ، از اون باد و از اون تو این لحظھ زنده بودن گریزانیم . لقمھ حرص و امل زانند خلق / بعد میگھ ترس درویشی مثال آن است .

سی بود کھ اون آزاد مرد کرد پس ترس از زندگی و بی فرم و لطیف بودن در این لحظھ مثل اون تراز مرگ . حرص و کوشش را تو ھندوستان شناس / پس ھندوستان چیزی غیر از حرص و کوشش

نیست . حرص و کوشش حرص آلود نیست. پس زندگی ما کجا قایم شده ؟ در درون خودمون. در ھستیم.درون ذھنمون و گم شده در اونجا . و ما ھم گم شده در حرص مون و انتظارات مون

باد را فرمود تا او را شتاب / برد سوی قعر ھندوستان بر آب /

باد را فرمود تا او را شتاب / برد سوی قعر ھندوستان بر آب /

روز دیگر وقت دیوان و لقا / پس سلیمان گفت عزرائیل را /

76

Page 77: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

کان مسلمان را بخشم از کھ چنان / بنگریدی تا شد آواره ز خان /

ھ ھمھ خدمت سلیمان رسیدن ، سلیمان بھ عزرائیل گفت بھ اون مسلمان چرا با گفت کھ روز دیگر کخشم نگاه کردی ؟ کھ این از خان و مان بشھ . از خانھ اش فرا کنھ. بھ عزرائیل میگھ تو بھ اون

مسلمون ، (مسلمون در مثنوی یعنی دیندار حقیقی) در زمان سلیمان ھنوز اسالم نیومده بود . میگھ بھ مان با خشم چرا نگاه کردی ؟ کھ اون از خان و مانش بدور بیافتھ و بترسھ .اون مسل

تو ھمھ کار جھان را ھمچنین / کن قیاس و چشم بگشا و ببین /

از کھ بگریزیم از خود، ای محال / از کھ برباییم از حق ، ای وبال /

یت ، بھ جسم بودن ، بھ حرص ، پس میگھ ما از کی فرار میکنیم ؟ ما از زندگی ،کھ ما باشیم بھ مادبھ انتظارات مون ، میگھ این محال است، غیر ممکن است . ما نمیتونیم از خودمون فرار بکنیم . از

کی میدزدیم؟ از خدا؟ از حقیقت؟ این ھم وبالھ ، درد سره ، این رنجھ، این عذابھ . ما انسانھا این رگردیم . بھ خود مون برگردیم . خود اصلی فرصت رو داریم کھ از ساختن من ذھنی بسوی زندگی ب

ما اون حرص ھا و اون انتظارات یا آرزوھا نیستن . خود اصلی ما این لحظھ است .

اگھ بخواھیم در یک کلمھ نور بیرنگ رو تعریف کنیم، اون یک کلمھ میشھ ، "پذیرش". برای اینکھ حضور رو بخوایم تعریف کنیم ، ھمھ رنگھا رو می پذیره و در خودش جا میده. اگھ در یک کلمھ

اونم میشھ پذیرش. برای اینکھ ھمھ نقشھا رو در این لحظھ می پذیره و در خودش جا میده. بنابراین یک آدمی کھ بھ حضور رسیده با ھمھ راحتھ و میتونیم بگیم کھ ھمھ چیز رو زیبا می بینھ و این لحظھ

رو اونطور کھ ھست می پذیره.

شدن نیروی زندگی در ما و اون ھوشیاری در ما خودش از خودش. پس یک پس حضور یعنی آگاه آگاھی از آگاھی. حاال بھ این موضوع توجھ کنین کھ اگر فقط یک رنگ در دنیا بود ، مثال ھمھ چیز

در دنیا آبی بود . ھیچ رنگ دیگھ وجود نداشت . یدفعھ اون رنگ رو ما دیگھ نمی دیدم . برای اینکھ ما وجود داشتھ باشھ . علت اینکھ ما رنگ آبی رو می بینیم برای اینھ کھ رنگھای نمی تونست برای

دیگھ وجود دارند و رنگ بیرنگ وجود داره . نور بیرنگ وجود داره .

پس الزمھ برای اینکھ رنگھا رو ببینیم یھ نور بیرنگ وجود داشتھ باشھ . پس برای تشخیص یک تھ باشھ . اگھ فقط یک رنگ ، ھمھ چی ، آسمان ، زمین ، رنگ خاص باید یک نور بیرنگ وجود داش

صندلی، میز ، تمام این دستگاھھا بھ رنگ آبی بودند ، یدفعھ رنگ آبی از دنیا میرفت ، برای اینکھ دیگھ نمی تونستیم ما شناسایی کنیم رنگ آبی رو. فقط یک رنگ بود در دنیا . علت اینکھ ما می بینیم

77

Page 78: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

اینھ کھ رنگھای مختلف وجود دارند و سبب میشن ، یا نور بیرنگ وجود رنگھای مختلف وجود داره داره. ما می تونیم تشخیص بدیم کھ این یھ رنگھ، اون یکی یھ رنگ دیگھ ست.

ما یک موجود گذران ھستیم و ھمھ چیز جھان در حال گذره . یک موجود گذران چجوری میتونھ یتونستیم نور آبی رو ، نور قرمز رو ببینیم؟ اگر تشخیص بده ؟ اگر نور بیرنگ نبود ما چجوری م

اون قوه تشخیص پایدار و نمردنی در ما نبود ، ما نمی تونستیم بعنوان یک انسان در حال گذر تشخیص بدیم کھ ما از بین خواھیم رفت. این شناسایی رو نمی تونستیم داشتھ باشیم . پس نیروی

مین االن کار میکنھ و اونھ کھ سبب میشھ نقشھا زندگی و اون ھوشیاری و ھوش زندگی در ما ھخودشونو بشناسن. وگرنھ نقشھا در خودشون گم میشدن . آیا ما اون نیروی بی نام و نشان و اون قوه

تمیز و تشخیص رو از خودمون می تونیم جدا کنیم؟ نھ ، نمیتونیم . برای اینکھ ما خود اون ھستیم .

بنابراین مولوی میگھ : بی زوالی ز درونھ با جمالی /تو بروح

تو ز آن ذوالجاللی تو ز پرتو خدایی /پس یک عنصر و نیرو و قوه تمیز بی نام و نشان در ما داره کار میکنھ. و حضور عبارت است از آگاھی آن عنصر از خودش در این لحظھ در ما . حاال با این دید ما امروز یک قصھ کوتاھی رو از

نیم کھ این معنا ھا رو در این قصھ میتونیم کشف کنیم؟ این قصھ مربوط است بھ مثنوی میخونیم و ببیبحث کردن یا جدال کردن رومیان و چینیان در مورد ھنر نقاشی. پس یھ گروھی ھست بنام چینیان

یعنی اھل چین ، یھ گروھی ھست بنام رومیان یا اھل روم . و اینھا با ھم دیگھ دارن جدل میکنن در ھ کدوم یکی نقاش تره. حاال ما باید ببینیم کھ ما جزو چینیان ھستیم یا جزو رومیان ھستیم.مورد اینک

چینیان گفتند ما نقاش تر / رومیان گفتند ما را کر و فر /

پس چینیان گفتند ما نقاش تریم. ھمینطور کھ می بینید از ابتدا چینیان کار رو با دید مقایسھ می بینن. ش تر / پس زندگی رو بصورت مقایسھ می بینن. ما نمی تونیم زندگی رو بصورت چینیان گفتند ما نقا

مقایسھ ببینیم . برای اینکھ زندگی ھمین االن در ما می تپھ و االن باید زندگی بشھ در این لحظھ. زندگی یک عنصر قابل مقایسھ نیست. اون چیزی کھ قابل مقایسھ است ، فرمھ ، نقش زندگیست. مثل

ما . وضعیتھای زندگی ما گاھی اوقات قابل مقایسھ است . پس زندگی قابل مقایسھ نیست.میزان پول

پس از ھمینجا می بینیم کھ چینیان دارن بھ بیراھھ میافتن . چینیان گفتند ما نقاش تر / ولی رومیان یھ میخوایم . چیز دیگھ میگن. رومیان گفتند ما را کر و فر / رومیان گفتند ما شکوه و جالل زندگی رو

ما زنده بودن زندگی رو میخوایم. ما با مقایسھ کاری نداریم. گفت سلطان امتحان خواھم درین /

78

Page 79: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

کز شماھا کیست در دعوی گزین /پس شاه گفت کھ من میخوام شما رو امتحان کنم . ببینم کھ کدوم یک محق ھستین. حق با کیھ؟ و

ادعای چھ کسی درستھ.

مدند /چینیان و رومیان بحث آ رومیان از بحث در مکث آمدند /

پس چینیان و رومیان شروع کردن با ھم بحث کردن . ولی رومیان از بحث در مکث آمدند . می بینیم

کھ چینیان اھل گفتگو و بحث و مجادلھ . اینا از این طریق شروع کردن. اگر دقت کنید ھر دوی این ا مقایسھ ، دومش شروع کردن بھ بحث و جدال. خاصیت ھا مربوط بھ ذھنھ . اولش شروع کردن ب

کسیکھ بحث میکنھ و جدل میکنھ حتما اھل ذھنھ و با این بحث و جدل از زندگی و از حضور دور میشھ.

با جدل و بحث و ستیزه یا ستیزه ھای لفظی بیشتر آدم در لفظ و تعریف و توصیف و مقایسھ فرو میره و جدل بحضور نمیشھ رسید. پس وقتی چینیھا شروع کردن و از زندگی بدور میافتھ. بوسیلھ بحث

بحث کردن ، رومیان از بحث در مکث آمدند. رومیان گفتن ما بحث نمی کنیم. ما بیشتر بھ سکوت و آرامش و اینا عالقھ داریم.

ھر صباحی از خزینھ رنگھا / چینیان را راتبھ بود از عطا /

تن از خزینھ شاه بصورت مستمری میگرفتن میبردن ھر صبح چینیان میومدن ھرجور رنگ میخواستا در نقاشی شون بکار ببرن. پس چینیان عالقمند بھ نقاشی بودن . درست کردن نقش بودن در اون

خونھ ای کھ گرفتھ بودن رفتھ بودن اون تو نقاشی میکردن. ھرصبح تعداد زیادی انواع رنگ رو اده کنن.میگرفتن از خزینھ شاه تا در نقاشی شون استف

رومیان گفتند نی نقش و نھ رنگ / در خور آید کار را جز دفع زنگ /

رومیان منتھا یھ چیز دیگھ گفتن. گفتن نھ ما نقش میکشیم ، نھ رنگ میخوایم. احتیاج بھ نقش و رنگ نداریم و اینھا شایستھ کار نیستن. و غیر از دفع کردن زنگ از روی دیوار ما کار دیگھ ای نمی کنیم.

پس رومیان گفتن ما نقاشی نمی کنیم، رنگ نمی خوایم و ھیچ کاری غیر از زدودن روی دیوار ھا، سنباده زدن و صاف کردن دیوارھا ارزش نداره .

زدند / در فرو بستند و صیقل می ھمچو گردون ساده و صافی شدند /

مثل گردون ساده و پس در رو بستند و شروع کردند بھ زدودن دیوارھا ، صاف کردن دیوارھا ، صافی شدند / مثل آسمان ساده و صاف شدن . این رومیان اینکار رو کردن.

79

Page 80: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

قضاوت با و. رنگھ یک میکنید االن شما کھ قضاوتی ھر. میگیریم خودمون بھ رنگی لحظھ ھر ما بنابراین. میشیم ھمجنس ، میشیم ھویت ھم ، میشیم یکی باھاش مون ھمھ ، مون ھا قضاوت یا تون

مون رنگھا بھ ما. کنیم حفظ میخوایم رو رنگ و رنگ یھ بھ میایم در بیرنگی از. میگیریم رنگ .میکنیم دفاع مون رنگھا از. ایم چسبیده

بھ ھمین ترتیب کھ گفتم ما از کجا میدونیم کھ ما فناپذیر ھستیم؟ از کجا می دونیم کھ جھان فناپذیره ؟ برای اینھ کھ یک بیرنگی ، یک قوه تشخیص در ما وجود داره. و نشانی از این فرمھا نخواھد موند ؟

داره میگھ کھ اگر این ذھن رو شما بھ ابر تشبیھ کنید ، این فرمھای ذھنی، این نور شونو از حضور ما در این لحظھ، از نور حضور میگیرن. از نور اون قوه تشخیص جاودانھ و پایدار و ابدی از ما

ن ، نور رو یک جھان دیگھ ای بما میرسونھ. پس اون قوه تشخیص درست میگیرن. پس اونا مثل ابرمثل ماھیست کھ نور رو می تابونھ روی ابر ، ابر رو روشن میکنھ ما می بینیم. ابر فکرھای ما ھم

بوسیلھ نور باطن مون ، نور درون مون دیده میشھ و ھدف ما اینھ کھ اون نور در ما باال بیاد و ما را کار ما رو سامان بده. فرا بگیره و

گفتیم سر ھنر نقاشی ، رومیان و چینیان با ھم دیگھ بھ مجادلھ برخاستند و تا اینجا گفتیم کھ چینیان یھ خونھ گرفتن و شروع کردن بھ نقاشی کردن و رنگھای زیادی از شاه خواستن . رومیان گفتن ما

و حاال ببینیم کھ بقیھ قصھ چی میشھ؟ رنگ نمی خواھیم فقط روی دیوارھا رو صاف و ساده میکنیم. در ضمن قبل از آغاز قصھ بگم کھ قصھ ھای مثنوی اصوال درس زندگیست . گو اینکھ مطلب در

قالب قصھ گفتھ میشھ ولی مربوط بھ انسان و زندگی اوست.

کھ پس ما خیلی میل میکنیم بسوی چینیان. مثل اینکھ ما شبیھ چینیان ھستیم. چون ما ھم از نقشھاییبوجود آورده ایم در زندگیمون بسیار خوشحال ھستیم. قراره این اثرشونو بھ شاه نشون بدن تا ببینن

کھ کدوم یکی بھتر کار کردن . پس شاه االن وقتی میاد بازدید، شھ در آمد دید آنجا نقشھا /

ربود آن عقل را و فھم را / میینھ . شھ در آمد دید آنجا نقشھا / وقتی ھستی و پس شاه اومد اول چینیان رو ببینھ، یعنی ما رو بب

زندگی ما، سر میزنھ ما رو ، ببینھ، کی سر میزنھ بما ؟ این لحظھ یا ھر لحظھ. زندگی و شاه جھان بھ ما سری میزنھ ببینھ کھ ما چیکار میکنیم. ولی می بینھ کھ ما مشغول نقشھامون ھستیم.

بعد از آن آمد بھ سوی رومیان کشیدند از میانپرده را باال

عکس آن تصویر و آن کردارھا زد برین صافی شده دیوارھا

80

Page 81: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

ھر چھ آنجا دید اینجا بھ نمود ربود خانھ می دیده را از دیده

پس بنابراین شاه اونجا رفت دید این چینیان نقش بوجود آوردند . نقشھایی بوجود آورده اند کھ عقل و دند . اما بعد از اون اومد بسوی رومیان . حاال رومی ھوش رو می ربود. موقعی کھ خدمت شاه رسی

پرده را از میان برداشت. پرده ای کھ بین دوتا خونھ بود.

حاال خاصیتی کھ این آینھ یا دیوار صاف شده رومیان داشت این بود کھ اون چشمی کھ نقش رو میدید رفتھ بود. در مورد رومیان و مشغول نقش میشد و ھوشش ربوده میشد، دیگھ ربوده شده بود. از بین

دیگھ اون چشم نبود. پس اگر ما کاری کنیم کھ اون حالتی کھ در ما وجود داره ، یعنی ھوشمون رو نقشھا ربودند . اون چشمی کھ می بینھ اینطوری و اون چشم بستھ بشھ و در نتیجھ چشم بھ اون آینھ

رتی دیگھ رومیان نماینده حضور بودند. گفت رومی باز بشھ ما میتونیم نقشھا رو بھتر ببینیم . بھ عبا مثل آسمان ساده و صاف شدند.

رومیان فرم نداشتند. فرم نداشتند معنیش این نبود کھ نقشھا رو نمی دیدند. نقشھا بھتر دیده میشد بوسیلھ رومیان. چرا؟ برای اینکھ نھ تنھا بوسیلھ حواس ظاھرشون نقشھا رو میدیدند ، بلکھ اندرون

و ھم میدیدند . برای اینکھ دیگھ خود نقش نبودند. بوسیلھ نقش ھوشش شون ربوده نشده بود. نقشھا ر پس میگھ :

ھر چھ آنجا دید اینجا بھ نمود ربود خانھ می دیده را از دیده

صاف میکردن، یعنی اینکار رو میکردن خودشونو صاف میکردن مدتی، اونجا کار میکردن . کار تمام فرمھا و نقشھای گذشتھ شون کھ در واقع گیر افتادن و بھ تلھ افتادن قسمتی رومیان این بود کھ از

از زندگی شون بود ، خودشونو از اون رھا کردن. یعنی گذشتھ رو تماما بخشیدن و تمام شد. در نتیجھ مثل گردون ساده و صافی شدن . ھیچ گرھی توشون نبود کھ در اونجا زندگی بھ تلھ افتاده باشھ

حظھ بھ اون برگردن یا اونو زنده کنند و قسمتی از زندگی خودشونو رو در اون گم کنند.و ھر ل

دقت کنین اگر این لحظھ ما رنگ بشیم، یعنی ستیزه میکنیم با ھر چیزی کھ االن اتفاق می افتھ . ممکنھ حرفھای من باشھ . اگر حرفھای منو باھاش ستیزه میکنید ، یعنی یھ رنگ خاصی شدین . اگر

ما آینھ رومی بشیم ، میتونیم اینا رو بپذیریم. پذیرفتن ھمیشھ موافقت نیست. گاھی اوقات ما از نظر ذھنی با یھ چیزی موافق نیستیم یا مطابق عقیده ما نیست و لیکن ما بھش جا میدیم . اونو می پذیریم .

نھ اینو می پذیره . برای پذیرفتن ھمون آینھ رومیست . اگھ دقت کنید ھر چیزی کھ جلو آینھ بذاریم آی اینکھ آینھ صیقل داده شده و صافھ و شبیھ رومیھ .

81

Page 82: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

بھ محض اینکھ رومی بشیم میتونیم دنیای خارج رو ھم ببینیم . میتونیم از حس ھامون استفاده کنیم. منتھا ایندفعھ استفاده خیلی لطیف تر و خیلی با تشخیص بیشتر و تیزتر و آگاه تره ، مثل اینکھ یک

دی در ما بوجود اومده و اون خرد ھست کھ داره می بینھ . البتھ اینم درستھ . برای اینکھ در اون خرموقع اگھ ما آینھ رومی بشیم و بھ جھان نگاه کنیم ، نقشھا رو می بینیم . ولی از نقشھا فقط قضاوتھا

ده پندار خود مونو می مونو نمی بینیم . فکر ھای خودمون نمی بینیم . بلکھ پشت این پرده فکری یا پر بینیم. پشت قضاوتھای خود مونو می بینیم.

اگر بھ کس دیگھ نگاه میکنیم ، فقط بھ گفتھ اش اکتفا نمی کنیم ، بلکھ پشت گفتھ اش رو می بینیم. و می بینیم کھ پشت این گفتھ ، زیر این گفتھ یھ لطافتی وجود داره . اون قوه تمیز و تشخیص در اونم

وجود داره.

وقتی بیرنگ بشیم چون ھر نقشی رو می پذیریم بنابراین اون عنصر تشخیص و زنده بی نام و نشان رو در دیگران ھم شناسایی می کنیم. و ھمونو زنده می کنیم . در دیگران نقش رو بیدار نمی کنیم . و

کرده اند نقش دیگھ حرف نمیزنھ . پس گفت رومیان کسانی ھستن کھ از نقشھای ذھنی خودشونو آزاد . میگھ :

آن صفای آینھ وصف دلست صورت بی منتھا را قابلست

پس اون صاف و سادگی و صفای آینھ ای کھ رومیان بوجود آوردن ، اون ، ھمون دلھ. دل میتونھ ھمھ نقشھا رو در خود جا بده. دل بھ یھ نفر خاص تعلق نداره . وقتی ما آینھ رومی میشیم ، اون

یا اون یھ زندگی میشیم کھ جھان رو این لحظھ زنده میکنھ و زندگی بھش عنصر بی نام و نشان ، میده. پس بنابراین اون گنجایشش خیلی زیاده و تمام نقشھا رو میتونھ در خودش جا بده.

حضور یا گنج حضور . پس گنج حضور آگاه شدن آگاھی از خودشھ. اون بعد چھارم ما بوسیلھ ما ین منیت و در خود مسکن گزیدن ، اون موقع از بین میره. قبل از خودش از خودش آگاه میشھ و ا

اینکھ شروع کنم بھ این بحث ، اینم توضیح بدم کھ اجازه بدیم ما در لفظ ھا گیر نکنیم . لفظ یک عالمت راھنماست یا کلمات عالمت راھنماست ، مثل جان یا دل . اجازه بدین کھ مفاھیم و معناھای

ھ و با تمام وجودمون آگاه بشیم . نھ فقظ بخوایم یھ لفظ رو خیلی بھش تمرکز اینھا در جانمون بشینبکنیم ببینیم این ریشھ اش از کجا اومده ، چجوری بوده ، چی معنی میده و بوسیلھ ذھنمون بخوایم

بفھمیم . ھر چھ بیشتر بخوایم این کار ر و بکنیم ، مجددا در ذھمون منزل کردیم و با ذھنمون آغشتھ و میخوایم بگیم کھ ما میخواھیم مجددا از ذھنمون متولد بشیم . شدیم

ھمونطور کھ مالحظھ فرمودین مولوی در این غزل میگھ : ما درد کھنھ داریم. جھان کھنھ را بنگر / ، جھان کھنھ ھمین جھانیست کھ ما بھش مشغولیم. گھی فربھ گھی الغر/ یعنی گاه خوب بنظر میرسھ

ھ. ما مشغول ذھنمون ھستیم . چون ذھن وقایع بیرون رو بھ ما نشون میده و ، گاھی بد بنظر میرساین جھان بیرون کھ بوسیلھ ذھن و فکرھای ما، بما نشون داده میشھ ، گاھی بنظر خوب میاد ، گاھی

82

Page 83: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

بد میاد. جھان کھنھ را بنگر گھی فربھ گھی الغر / بعد میگھ درد کھنھ رو از اونجا داره کھ اندیشھ، است. اندیشھ ھنوز شکم مادرش ھست و باید زاییده بشھ .نوزاد

جھان کھنھ را بنگر گھی فربھ گھی الغر

کھ درد کھنھ زان دارد کھ نوزاد است اندیشھبھ این علت درد کھنھ رو داره کھ ما درد کھنھ رو داریم . بشر درد کھنھ رو داره . بشر ھزاران

مد و این مقام شرف و نزدیکی رو بحقیقت از دست داد و ھزار سال از وقتی کھ اولین بشر بوجود اوافتاد یا زاییده شد بھ ذھن ، این درد بوجود اومد. درد انحاء و انواع و اقسام داره کھ با ھمھ دردھا ما

آشنا ھستیم. غریبھ نیستیم. از دلمردگی، از دل گرفتگی ، از غصھ ، از رنج ، از خشم ، از ف بھ گذشتھ، از حرص و آینده . ھمھ اینھا دردھای ماست. اینا دردھای ناراحتیھای روانی ، از تاس

کھنھ است . جھان جدید، وقتی کھ شھ زاده ، زاده شد . یعنی ما مجددا متولد شدیم از ذھن و حاضر . شدیم و حضور پیدا کردیم ، جھان جدید بوجود اومد و دیگھ اون دردھا وجود نخواھد داشت

ی کھ بھ گفتھ ھای دیگران ما واکنش نشون ندادیم ، این فقط در حد گفتھ یا فکر بعبارتی دیگھ تا زماناز ما رد میشھ . درست مثل یک حوزه آگاھی میاد از ما رد میشھ میره بدون اینکھ ما بھش واکنش نشون بدیم . ھمینکھ واکنش نشون دادیم ، ھستھ اون فساد یا ھستھ اون رویداد کھ بعدا ما رو اذیت

کرد شروع میشھ. پس اگر فکرھای خود مونو جدی نگیریم و بدونیم کھ اصل، این فکرھای خواھد کرده ایم یا باھاش آشنایی پیدا کرده ایم کھ نقش دار نیست. در ضمن ما تا بحال از فکرھایی صحبت

نقش دارن، شکل دارن ، بصورت باور ھستن. ما معموال وقتی صحبت میکنیم از باور ھامون استفاده کنیم و باورھا مون دیگھ فرمھای خلق شده ھستند. نقش ھستند. صورتھای ساختھ شده ھستند. چیزی می

بکری نیستند. چیزی بوجود نیامده ھنوز نیستند. اون حوزه آگاھی کھ االن یا بعد چھارمی کھ االن زندگی صحبت میکنیم اون ھنوز بھ واقعیت نپیوستھ . ھنوز بوجود نیامده است . جھان پنھان است .

کھ این لحظھ از ما بیان میشھ ، از ما اظھار میشھ ، زندگی خام ھست کھ ما اونو تبدیل میکنیم بھ فکر. بھ نقش . و این نقشھا قبال ساختھ شده است .

دوستان عزیز مطلب زیر مستقیما از متن برنامھ ھای گنچ حضور نیست و چون دیدم بسیار جالب ھ ھای گنج حضور میباشد، مفید دانستم با شما بھ اشتراک بگذارم.است و در تایید گفتھ ھای برنام

خود را مدیریت کنیم؟» پنجاه ھزار فکر روزانھ «چگونھ 50000تا 12000سالھا پیش بنیاد ملی علوم امریکا تخمین زد افکاری کھ مغز ما تولید می کند از

رخی دیگر نیز این عدد را بیش از فرد دارد.البتھ ب» عمق تفکر« عدد در روز است کھ بستگی بھ فکر در روز تخمین زده اند. برای کسانی کھ مراقبھ (مدیتیشن) می کنند این اعداد عجیب بھ 60000

آشنا ھستند و می دانند کھ ذھن با تولید افکار زیاد و »* ذھن میمون«نظر نمی رسد زیرا آنھا با پدیدۀ .مختلف روزانھ، در مواردی خارج از کنترل است

ماشین الگوی «بخشی از تمرینات مراقبھ تمرین ھاییست مخصوِص مھار کردن و کاھش سرعت این

83

Page 84: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

فکر در روز (کھ بیشتر آنھا کامال ھم بیھوده ھستند) می 50000در داخل ذھن انسان. عدد » رفتاریرد تواند مخل آرامش ذھنی برای یک زندگی معمولی باشد. بیشتر افکار روزانۀ ما نگرانی در مو

اشتباھات روزمره یا مبارزه با احساس گناه در گذشتھ و یا برنامھ ریزی ھای مضطربانھ برای آینده است. متاسفانھ ما اغلب در داستان ھای غیر واقعی و منفی سیر می کنیم. در نتیجھ قدرت تمرکز

چیز در کمتری روی افکارمان کھ مناسب زمان حال است، داریم. زمان حال لحظھ ای است کھ ھمھ آن نھفتھ. غرق شدن در افکار مربوط بھ گذشتھ یا آینده موجب نگرانی و گمراه شدن احساسات و

آگاھی ما خواھد بود.% از افکار ما منفی است. اگر این 80تا 70طبق مطالعات برخی از محققین برآورد شده کھ حدود

ی رسد کھ ذھن انسان برای برآورد درست باشد یک واقعیت تلخ است و با این فرضیھ بھ نظر مرنجش و آزار روان خود ساختھ شده است. در این صورت گام نخست برای فرار از این مشکل

بزرگ، تالش برای افزایش آگاھی و پرھیز از افکار منفِی ساختۀ ذھن است. با ایجاد آرامش درونی و افزایش خودآگاھی کمک می کند کھ» توجھ بھ زمان حال« این تالش یعنی

زندگی کند.» لحظۀ اکنون«انسان در ھنگامی کھ فرد از وجود افکاِر بی مورد و اضافی خود آگاه باشد آنگاه می تواند این افکار ناخواستھ

را از خود دور کند. انسان موجودی نامحدود است کھ با کنترل افکار و واکنش ھای احساسی خود می باشد. حتی با پنجاه ھزار فکر در روز! تواند پیشرفت قابل توجھ ای در زندگی داشتھ

؛ در اصطالح بھ معنای آن است کھ فکر در فضای ذھن، ھمچون یک میمون » ذھن میمون«پدیدۀ بازیگوش دائم از یک درخت بھ درختی دیگر و از این شاخھ بھ آن شاخھ می پرد و بی قرار است.

ون زندگی میکنیم تبدیل بھ فرمھای فکری بعبارتی دیگھ ما نیروی زندگی رو میگیریم . چون در ذھنممیکنیم. و این فرمھای فکری ھمون باورھای قدیمی ما ھستن. بنابراین جھانی رو می بینم و درست میکنیم کھ مولوی در این غزل میگھ جھان کھنھ را بنگر. اصوال ھمھ بشر جھان کھنھ رو می بینھ .

. و بھ این درجھ رسیده اند. ھمینطور کھ میدونید جھان نو رو نمی بینھ ، مگر کسانی کھ حضور دارندر این غزل صحبت اندیشھ است . راحع بھ اندیشھ است. اندیشھ مربوط بھ یھ بشر خاص نیست . بھ

یھ ملیت خاصی یا مذھب خاصی ، مکتب خاصی تعلق داشتھ باشھ .

ی متولد میشن بھ ذھنشون ھمھ بشرھا اندیشھ میکنن. ھمھ بشر ھا ذھن دارن. بنابراین ھمھ بشرھا وقتپا میذارن. و با فکرھاشون مشغول میشن. پس وقتی میگھ اندیشھ در این غزل، اصوال ھمھ بشر رو میگھ . نھ یھ بشر خاصی رو . میگھ اندیشھ. در مورد داشتن ذھن و اندیشیدن و فکر کردن. و ایجاد

دارن . ھمھ بشرھا آبستن ھستن و مسئلھ بوسیلھ فکر، ھمھ بشرھا مشترکند. ھمھ بشرھا درد کھنھ روباید از ذھنشون مجددا متولد بشن. و علت اینکھ ما بھ ذھنمون زاده شده ایم مولوی یھ جایی توضیح

میده میگھ یک بال از صد بالیش وا خرد / شاید عامل بقای بشر بوده .

84

Page 85: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

یھ بال از صد بایش اگر بشر بھ ذھنش یا توی ذھنش متولد نمیشد ، تا حاال باقی نمونده بود. ولیخریده. اما این بال یا این مسئلھ و این درد کھ بعلت مسکن گزیدن در ذھن بما عارض شده یواش یواش داره خطرناک میشھ . بشر خود بین و خودخواه میشھ. یا شده. و اگر درجھ خودخواھی و

خواھد افتاد.منیتش از حدی بگذره و اینکار دستجمعی صورت بگیره بقای بشر مجددا بھ خطر

بعبارتی دیگھ عاملی کھ سبب بقای بشر شده، یعنی متولد شدن بھ ذھن و در ذھن زندگی کردن االن یواش یواش سبب از بین بردن بشر و از بین رفتن بشر میشھ. بنابراین زمان آن رسیده است بشر

مجددا از ذھنش متولد بشھ. پس میگھ :

دیشھ /چو در دل پای بنھادی بشد از دست ان میان بگشاد بھ اسرار و میان بربست اندیشھ /

وقتی ما بھ دل پا می نھیم ، پس تا بحال در دل نبودیم. بلکھ در کجا بودیم؟ در جان اندیشھ ای مون . بنھادی بشد از دست اندیشھ / یعنی اندیشھ ساکت شد . بعبارتی دیگھ اندیشھ از دست چو در دل پای

شد. میگھ اندیشھ مست میشھ وقتی در دل پا می نیھم. اندیشھ ھم جای رفت ، یا اندیشھ حتی مستخودشو پیدا میکنھ. دل ھمین آگاھیست، ھمون بعد چھارم ماست . یک دل جھان بیشتر وجود نداره .

و ھمون عنصر بی زمان و بی مکانھ و ھمون یھ زندگیست کھ تمام جھان رو توانایی بودن یا توانایی نمایان شدن میده.

پس یک زندگی در جھان وجود داره . و یھ آگاھی ، یھ ھوش در جھان وجود داره کھ این قبل از بھ فرم در آمدنھ. میگھ وقتی پا نھادی بھ اونجا ، بعبارتی دیگھ بھ درجھ حضور رسیدی ، بشد از دست

میده و این اندیشھ / میان بگشاد اسرار و میان بربست اندیشھ / بنابراین اسرار خوشو بھ تو نشون اندیشھ نقش دار میان بر میبنده . یعنی ذھن ما ساکت میشھ. بصورتی کھ ما االن می اندیشیم ، دائما در ذھن زندانی ھستیم و نمی تونیم فکرمونو متوقف کنیم و فکرھای گاھی اوقات ، یا بیشتر اوقات

شاد اسرار و میان بربست غیر سازنده و مخرب و تکراری میکنیم، میگھ اینھا متوقف میشھ. میان بگ اندیشھ /

بھ پیش جان در آمد دل کھ اندر خود مکن منزل / گران جان دید مر جان را سبک برجست اندیشھ /

میگھ دل اومد پیش جان . بما ھر لحظھ از اون یک زندگی ، از اون یک نیرو الھام میرسھ ، پیغام ی چی؟ یعنی ھمش با فکرھات زندگی نکن. میرسھ کھ در خودت منزل نکن. در خودت منزل نکن یعن

ھمش نقشھا رو نبین. نقشھا رو پرستش نکن . با نقشھا و صورتھا مشغول نباش . کھ اندر خود مکن منزل / گران جان دید مر جان را . گران جان بودن بصورتیست کھ ماھا ھستیم. گران جان بودن

بنظر ما خیلی جدی میاد و ما ھر اتفاقی می یعنی سنگین بودن . یعنی جدی بودن . یعنی اینکھ جھان

85

Page 86: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

افتھ یک جای ما رو درد میاره. برای اینکھ ما با تمام اتفاقات بیرون ، با تمام نقشھایی کھ میشناسیم، با تمام جھان بیرون کھ فکر میکنیم متعلق بھ ماست ، ما ھم ھویت شده ایم .

ھ جای مون درد میاد. ما بوسیلھ ارتباطات بسیار ھر جایی از ما رو یا متعلق بھ ما رو تکون میدن ، ینامرئی بھ جھان بیرون متصلیم . در نتیجھ وزن مون سنگینھ. میگھ دل اومد جان رو گران جان دید ، و ھر اتفاقی می افتھ ما خیلی جدی میگیریم . علتش اینھ کھ ما باورھا مونو جدی میگیریم . ما زندگی

ما خود مونو اون آگاھی بدونیم کھ اتفاقات یا رویدادھای زندگی رو جدی میگیریم . در صورتی کھدر اون فقط اتفاق می افتھ . نھ اینکھ ما اون اتفاقات باشیم . بلکھ اون آگاھی باشیم کھ اتفاقات در اون

اتفاق می افتھ . در اینصورت ما از وابستگی بھ این اتفاقات رھا شده ایم.

ھم ھویت شدن با این رویدادھا و جھان بیرون ھمون منزل کردن در وصل شدن ما بھ این رویدادھا وذھنھ. در جان فکری ھست . و در نتیجھ چون بوسیلھ ذھنمون بھ اون اتفاقات ، با اون ارتباطات

نامرئی وصلیم، ھر جایی رو تکون میدن ما دردمون میاد با اونا یکی شده ایم. میگھ گران جان دید / ، یعنی ھمین اندیشھ ما اینو دید. این شناسایی رو کرد و سبک برجست. سبک این حالت رو اندیشھ

برجستن یعنی ھمین شناسایی کھ اینا ما نیستیم و رھا کنیم و سبک بشیم. در واقع از دست دادن وزنھ یا کم کردن وزنھ. وزن ما زیاده. نھ وزن فیزیکی بلکھ وزن روانشناختی

زمین بوسشرسید از عشق جاسوسش کھ بسم الھ

در این اندیشھ بیخود شد بھ حق پیوست اندیشھاندیشھ کھ ما باشیم ، کھ ما اندیشھ مون شده ایم . از عشق یھ پیغامی بھ ما میاد. یھ کسی میاد احوال ما

رو میپرسھ و بما میگھ کھ تسلیم شو . زمین عشق رو ببوس و تسلیم شو. و اگھ یھ ھمچین اندیشھ ای ن شناسایی برسیم کھ تسلیم بشیم . تسلیم شدن یعنی پذیرش این لحظھ اونطور کھ ما بکنیم و بھ ای

ھست. در این اندیشھ بیخود شد بھ حق پیوست اندیشھ / پس اندیشھ بیخود میشھ . اندیشھ مست میشھ . .اندیشھ رھا میکنھ . اندیشھ آزاد میشھ. این حالت ، حالت ھمین زاییده شدن از ذھنھ

لحظھ میتونھ صورت بگیره. این لحظھ میتونھ صورت بگیره. این شناسایی در آینده این شناسایی ھر نیست . ما بعلت زندگی در ذھن چون بھ نقش تبدیل شده ایم ، نقش فقط آینده و گذشتھ رو میشناسھ.

پس ذھن ما ھر لحظھ میگھ این زاییده شدن حتما پدیده ایست در آینده. و ھر چیز مھمی و با ارزشی در آینده باشھ. این پیغام جان ذھنی ماست. ولی میگھ کھ یک چنین اندیشھ رھا شده را ھر کس دام باید

میذاره بھ پیش و پس ، یعنی اندیشھ رو بدام می اندازه و میره بھ پیش و پس. و فکر میکنھ کھ، گمان میکنھ کھ اندیشھ در دام و شست می گنجھ. اندیشھ در دام و شست ما نمی گنجھ .

86

Page 87: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

میکنید کھ در اوایل غزل درباره اندیشھ نقش دار صحبت میکنھ. اندیشھ ای کھ نقشھ، صورتھ . دقتولی در اواخر وقتی ما از ذھن زاده میشیم ، تبدیل بھ شھ زاده میشیم. تبدیل بھ حضور میشیم .

. حضور حالت یست کھ انسان آگاھھ . ولی فقط آگاھیھ . ھیچگونھ نقشی نداره . ھیچ صورتی ندارهبنابراین حس میکنھ کھ تمام رویدادھا در این آگاھی اتفاق می افتھ. و بنابراین از وابستگی بھ اتفاقات و جستجوی خود و بودن و زنده بودن رو در اتفاقات ، در شرایط ، در مکانھا یا در زمانھای مختلف

مختلف جستجو دست برمیداره از اون. خودشو در شرایط جستجو نمیکنھ . خودشو در مکانھای نمیکنھ. فکر نمیکنھ کھ این مکان بده باید برم یھ مکان دیگھ ، اونجا حس زندگی بیشتری میکنم.

این طرز تفکر و طرز تلقی بعلت گرفتار بودن در داخل ذھن و نقش بودنھ. نقش فقط زمان آینده و رھا شده رو پرستش گذشتھ رو میشناسھ. اما میگھ کھ تو نقش رو پرستش مکن . بلکھ ھمون اندیشھ

کن . میگھ چو از نقشی کھ میجوید ز اندیشھ ھمی روید / ھر نقشی کھ ما جستجو میکنیم چون از اندیشھ بوجود اومده بنابراین بھتره کھ ما اندیشھ رو بپرستیم کھ این اندیشھ رھا شده و خالص شده

بیرون و بھ اونم برمیگرده. ھست. این ھمون سکونھ، این ھمون بعد چھارمھ کھ ھمھ چی از اون میاد بنابراین میگھ تو نقش رو پرستش نکن . تو اندیشھ رو پرستش کن.

چو ھر نقشی کھ میجوید ز اندیشھ ھمی روید / تو مر ھر نقش مپرست و خود بپرست اندیشھ /

ی . یعنی میگھ انسانھا میان دام میذارن بھ پیش و پس یک ھمچین اندیشھ ای یعنی اندیشھ رھا شده ااندیشھ آزاد شده ای . این اندیشھ ، ھمان زندگیست کھ از اون المکان برمیخیزه. بنابراین میگھ جلو اون تلھ میذارند و خودشون در تلھ می افتند. نقش میشند . میگھ چون ھر نقشی کھ از اندیشھ زاده

بیافتی. بلکھ اندیشھ رو میشھ تو اندیشھ رو پرستش مکن کھ بھ زمان و مکان بیافتی ، بھ گذشتھ و آیندهپرستش کن . و اگھ ھمون مبدا رو و ھمون سکون رو ، ھمون حوزه انرژی رو کھ اندیشھ از اون

میاد بیرون ، اونو پرستش کن . یعنی خود اون بشو. اگھ خود اون بشیم ، ھمون گنج حضور شدیم. تو مر ھر نقش مپرست و خود بپرست اندیشھ /

ساکن بد ھمھ ھمچون اماکن بد / میگھ این جوھرھا ھمھ ساکن بودند. وقتی بعد میگھ : جواھر جملھ میگھ مکان ، اماکن. مکان چیزیست کھ امروز بھش میگیم فضا. فضا کھ گاھی اوقات میگیم زمان و

فضا. زمان و مکان نمیگیم . منظور از فضا ، فضای خالیست. مثال مثل این اتاق . این اتاق بنظر شما ھست. وقتی میگیم اتاق، بھ چی ما اشاره میکنیم؟ اگر شما این میز و صندلیھا رو اسانسش از چی

بیگین، این میز و صندلھا در اتاق ھستن. اگر دیوارھا رو بگین، دیوارھا مرز اتاق رو تعیین میکنن. و ما و ھمھ چیز دیگھ، توی اتاق ھستیم . درستھ اتاق ھمون فضای خالیست . بنظر میاد اون چیزی

نیست، یعنی فضای خالی ھیچھ. فضا ھیچگونھ موجودیتی نداره. چیزی نیست کھ نمایان بشھ. کھ بنظر میاد خالء و فضا مھمتر از اون چیزیست کھ ھست. اگر این فضای خالی نبود این اتاق ھم نبود.

87

Page 88: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

دربر پس بنابراین این فضا کھ در این اتاق ھست ، نھ تنھا در این اتاق ھست بلکھ تمام کھکشان روگرفتھ . تمام چیزھا رو دربر گرفتھ. خود ما رو دربر گرفتھ این فضای خالی . این فضای خالی کھ

تمام موجودات و کھکشان رو دربر گرفتھ بنظر میاد کھ این فضای خالی توانایی بودن و نمایان شدن ره. راجع بھ این بھ ھر چیزی رو کھ دربر گرفتھ رو میده. این فضای خالی در درون ما یک معادل دا

موضوع قبال اشاره کردم ، فضای خالی در درون ما یھ معادل داره و اون سکونھ یا خاموشیھ و یا جوھره و افکار ما ھم از اون میاد بیرون .

میگھ : جواھر جملھ ساکن بد ھمھ ھمچون اماکن بد / یعنی جوھرھا، بعبارتی دیگھ چیزی کھ ما از جنس ھستیم ، اول ساکن بود . اول خاموش بود. مولوی ھمیشھ بھ این اون اومدیم بیرون و از اون

لفظ و بھ این معنا اشاره میکنھ . اصال تخلص ایشون ، خاموشھ . خاموشی و خاموش ھمون سکون درونھ. ھمون فضای درونھ .پس فضای بیرون کھ ھمھ چی رو دربر گرفتھ یھ معادلی داره درون ما .

ون تجربھ کنیم باید ساکت بشیم کھ اون خاموشی و سکون رو حس بکنیم. اگھ بخوایم فضا رو در دراگر ما میتونستیم روی فضا ، یعنی خالء کھ در اینجا میگھ اماکن تمرکز کنیم ، میتونستیم اون

خاموشی و اون سکون درون رو حس کنیم.

توجھ میشیم کھ اون سکون درون کھ درون ما رو فراگرفتھ ، ھمھ چی از اون میاد بیرون و ما ماندیشھ اونو می شکافھ میاد بیرون و بعد از اون اندیشھ تبدیل بھ نقش میشھ . پس میگھ : جواھر جملھ ساکن بد ھمھ ھمچون اماکن بد / ھمھ ھمچون اماکن بود یعنی ھمش مثل این فضای خالی بود، خالء

ده یا بھ متلایر درآمده اون بود. ھیچی نبود. در واقع این خالء بیرون یا فضای بیرون ، بیرونی شفضای درون ماست. یا خالء درون ماست . یا سکون درون ماست . جایی دیگھ مولوی بنام خاموشی

میگھ یا خمش میگھ . خمش کن. کھ اونو ما معموال غیبت فکر میشناسیم . اگر می تونستیم فکر رو اندیشھ ، ما می تونستیم سکون خاموش کنیم کھ االن راجع بھ اون صحبت میکنیم . میگھ میان بست

رو حس بکنیم. حس این سکون ھمون گنج حضوره.

پس در ما اون عنصر بی نام و نشان یا سکون میتونھ خودش از خودش آگاه بشھ و این حضوره. حضور نھ اینکھ بوسیلھ فکرمون روی یھ چیزی تمرکز کنیم . یا در فکرمون تصور کنیم ، بھ تصویر

ضور نیست ، بلکھ عکس اونھ . بلکھ اون عنصر بی نام و نشان ، اون خالء ، اون در بیاریم، این حخاموشی خودش از خودش آگاه میشھ . در اینصورت ما از فکر جدا میشیم و فکر رو جلو رویمون میتونیم ببینیم و فکر نمی تونھ ما رو بھ خودش بکشھ و ببلعھ. این ھمون آگاھیست کھ میگن اگر بھ

نظر میاد کھ تمام رویدادھا و تمام جھان پدیده ای داره در ما اتفاق می افتھ بدون اینکھ ما اون برسیم برو بھ خودش بکشھ و ما رو ببلعھ و در این صورت اتفاقی اگر می افتھ یا نمی افتھ اھمیتش رو از دست میده. و ما جھان را بوسیلھ اون آگاھی می بینیم و جھان بصورت یک رقص کھکشانی دیده

میشھ. کھ تمام فرمھا دارن میرقصند. و با این رقص شون بوجود میان و از بین میرن و ھیچ چیزی

88

Page 89: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

جدی یا سنگین نیست و یھ نوع بازیگوشی و حس بازی در ما بوجود میاد کھ این جھان جدی نیست. ون و سنگین نیست. مھم نیست . اتفاقی می افتھ یا نمی افتھ مھم نیست. این در صورتیست کھ ما ا

آگاھی بشیم. حتی جسم فیزیکی ما جزو اون رقص کھکشانیست .

یھ مدتی میرقصھ و بعد از بین میره. ولی اون آگاھی از بین نمیره. اون ھوشیاری از بین نمیره. ولی االن ما کاری کھ کرده ایم ، ما اون ھوش و نیروی زندگی رو تبدیل کرده ایم بھ فرمھای ذھنی و در

ون نقشھا مشغول ھستیم و اون نقشھا برای ما جدی شده اند و جھان بسیار جدی و درون ذھنمون با اسنگین شده برای ما و ما ھمھ فکرھامونو جدی میگیریم. و حس بازی و بازیگوشی رو از دست داده

ایم.

89

Page 90: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

مولوی میگھ : راست کن این وعده خود دست نداری بھ کشش /

تا ھمھ را رقص کنان جانب میدان نبری /قول بھ ما داده شده کھ ھمھ ما رقص کنان بھ وسط میدان خواھیم رفت. یعنی ھمھ ما حاضر خواھیم

شد. حضور پیدا خواھیم کرد یھ روزی. در اینجا ھم میگھ : جھان کھنھ را بنگر گھی فربھ گھی الغر / پس جھان کھنھ ھمون جھان سنگینھ. جھان فکرھای ماست. جھان باورھای جدی ماست کھ اصال

جدی نیستن. یادمون باشھ کھ ما این باورھا رو ھمھ از دیگران گرفتھ ایم . باور از دیگران گرفتھ شده

90

Page 91: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

و نسنجیده شده و ھمینطوری از روی تقلید پذیرفتھ شده اصال مھم نیستن. تازه اصال مال خود مونم ھستند.بود ، باز ھم مھم نبود. برای اینکھ باورھا مال جھان فرم ھستند. آفریده شده

اون چیزی کھ مھمھ حضوره. اون چیزی کھ حس زندگی و زنده بودن در این لحظھ ھست. نھ چسبیدن بھ باور و نقش و صورت مشغول شدن. میگھ : جھان کھنھ را بنگر گھی فربھ گھی الغر / تا

دیده زمانیکھ ما بھ جھان کھنھ مشغولیم ، گاھی خوبھ ، گاھی بده و این ھردو سطحیست. ھر دو خوب شدن و بد دیده شدن جھان بیرون ، ھر دو توھمیست. و میگھ کھ این درد کھنھ رو از اونجا داره کھ نوزاد اندیشھ . یعنی اندیشھ باید زاده بشھ . بھ این علت درد داره کھ اندیشھ حاملھ ست. اندیشھ باید

؟ حضور.بزاد. این دردھا را ما بھ این علت داریم کھ باید اندیشھ بزاد. چی بزاد

کھ درد زه از آن دارد کھ تا شھ زاده ای زاید / نتیجھ سربلند آمد چو شد سربست اندیشھ /

بھ این علت درد داره کھ ، درد رحم داره کھ میخواد شاھزاده بھ دنیا بیاره . شاھزاده ھمون فرزند ش از خودش خداست. وقتی بھ حضور میرسیم این فرزند ، فرزند خداییست. عنصر خدایی ما خود

آگاه میشھ و این منیتھ کھ چیز بی ارزشیست زایل میشھ و از بین میره. و من دیدن و من بودن و خود پذیرا بودن ، بخود فکر کردن، جھت دار فکر کردن ، ھمیشھ بھ نفع خود فکر کردن از بین میره.

اتوماتیک از بین میره.

کھ درد زه از آن دارد کھ تا شھ زاده ای زاید / نتیجھ سربلند آمد چو شد سربست اندیشھ /

اندیشھ ھزاران سالھ در بشر سربستھ است . بغیر از جند نفر معدود در طول تاریخ بشریت بھ این درجھ و مقام نرسیده اند. ولی امروزه می بینیم کھ اندیشھ بیدار میشھ . اندیشھ درحال بیدار شدنھ ، در

ھن زاده میشیم و بیرون و پرزنت میشیم . حواسمون باشھ کھ ما حال زاده شدنھ . یعنی ما مجددا از ذو ھوش ھستیم و زاییده شدیم بھ ذھن . نمی تونیم دوباره بھ عقب نمی تونیم برگردیم. ما از نوع نور

برگردیم بھ عقب بگیم مثال میخوایم مثل درخت باشیم ، مثل حیوان باشیم . بھ اون ھوشیاری میرسیم. تی جامدات، اینا ھم زنده اند ولی ھوشیاری شون محدوده و خودشون از درخت و حیوان و ح

ھوشیاری خودشون آگاه نیستن. اینا حضور آگاھانھ ندارن . گو اینکھ بطور مستقیم بھ ھستی وصلند . ولی خودشون از خودشون آگاه

حضور ما، اون ھم قرار است وقتی ما ابتدا حضور پیدا کردیم طبیعت ھم از ما استفاده کنھ و بوسیلھ حضور خودشو و زیبایی خودشو درک کنھ. یعنی طبیعت بما کمک میکنھ ما ھوشیار بشیم و بھ

حضور برسیم . ولی حضور ما در عین حال بھ اون کمک میکنھ ، بھ گل کمک میکنھ اونم زیبایی د. و خودشو آگاھانھ درک بکنھ. اون منتظره. جھان کھنھ منتظره کھ حضور در بشر بوجود بیا

91

Page 92: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

بعبارت دیگھ ما از ذھنمون متولد بشیم و بھ حضور برسیم. تا دیگران ھم از حضور ما و از ھوشیاری ما استفاده کنند.

متاسفانھ ما این شناسایی رو پیدا نکرده ایم، حداقل بطور جمعی کھ ما محبوس در ذھنمون ھستیم و ونطور کھ مولوی میگھ :مرتب حرف میزنیم و حرفھای خودمونو بسیار مھم میدونیم. ھم

ھوش را توزیع کردی بر جھات / می نیارزد تره ای آن طره ھات /

میگھ کھ ھوش و این نیروی زندگی رو توزیع کرده ای بھ جھت ھای مختلف . یعنی جھت دادی بھش . جھت داده ای یعنی رنگ پیدا کرده و ھمھ این رنگھا رو یھ جوری ذھن شما تفسیرا بھ نفع خود

ونھ و باھاش ھم ھویت شدی ، ھمجنس شدی و سنگین شدی. و ھوش را توزیع کردی بر جھات / میدمی نیارزد تره ای، یعنی یھ تره خشک نمی ارزه آن طره ھات ، طره ھات یعنی حرفھای بیھوده ای

کھ ما میزنیم. ھر لحظھ کھ ما حرف میزنیم یکی از این جھت ھا ، یکی از این نقشھا، یکی از این ر ھا داره حرف میزنھ و ما حرف نمیزنیم بلکھ اونھا ھستن کھ حرف میزنند و میگھ اینا بھ اندازه باو

تره ای ارزش ندارند.

/ جھان کھنھ را بنگر گھی فربھ گھی الغر

/ کھ درد کھنھ زان دارد کھ نوزاد است اندیشھ / ای زاید کھ درد زه ازان دارد کھ تا شھ زاده

/ د سربست اندیشھنتیجھ سربلند آمد چو ش / چو دل از غم رسول آمد بر دل جبرئیل آمد

میگھ کھ وقتی کھ ما از غم ، از درد بجایی میرسیم کھ دل رسالت پیدا میکنھ، بھ این شناسایی میرسیم کھ اندیشھ خودشو خالص کنھ و بجای جان ذھنی بھ دل بی نام و نشان بپیوندیم و دل بشیم ، در

پیدا میکنیم کھ بیان این عنصر خدایی در زمین بشیم . بیان این زندگی اینصورت ما خاصیت اینوست آبست اندیشھ / ھمونطور کھ بشیم. بیان عشق بشیم. و میگھ : چو مریم از دو صد عیسی شده

میدونید، مریم آبستن بود بھ عیسی مسیح . و اینجا مولوی معنی عیسی و مریم رو بھ ما بیان میکنھ . ھ این حضور وقتی زاده شد از این اندیشھ حاملھ ، عیسی مسیح بدنیا آمده است. و چو میگھ کھ وقتی ک

مریم از دو صد عیسی / این مژده ایست بھ ما کھ ھر کسی میتونھ از اندیشھ خودش زاده بشھ و بھ .حضور برسھ

یھ ھمونطور کھ میدونید عیسی مسیح شخصی بود کھ محمل نور شد . محمل حضور شد .و از اینجا معنا بھ عیسی مسیح میده . مسیح بھ معنی ھمون عنصر خدایی و جوھر خدایی ماست چھ از خودش

آگاه باشھ چھ نباشھ. یعنی اگر ما آگاه باشیم یا نباشیم ، مسیح یھ لفظ دیگھ ایست کھ ھمون عنصر ھان فیزیکی خدایی ما چھ اگاه باشیم ، چھ نباشیم ، خیلی ھا از این عنصر خدایی آگاه نیستن، فقظ ج

92

Page 93: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

یعنی فقط جسم و مادیات رو میشناسن. ولی یھ عده ای ھم آگاھند بوسیلھ باورھاشون . آگاھی نسبتا سطحسیت از این عنصر خدایی. چھ آگاه باشیم چھ نباشیم ، عنصر خدایی ماست. اما حضور درواقع

یگھ : چو مریم از دو مسیح بیدار شده در ماست . یا اون عنصر بیدار شده در ماست. بنابراین وقتی مصد عیسی شدست آبست اندیشھ / یعنی ھمھ انسانھا مانند مریم از این عنصر خدایی آبستن ھستن .

وقتی متولد شدن بھ حضور خواھند رسید.

چو شھد شمس تبریزی فزاید در مزاجم خون از آن چون زخم فصادی رگ دل خست اندیشھدوباره بدست میاریم ، این تبدیل بھ ھوشیاری خالص یعنی وقتی ما ھوشیاری رو از فرمھای فکری

میشھ ، ھوش خالص میشھ، زندگی خالص میشھ . میگھ وقتی ما بھ درجھ ای رسیدیم کھ اندیشھ آزاد شد و بھ حضور رسیدیم ، اینو اسمش رو میذاره شھد شمس تبریزی . یا شھد، بنظرم قسمت خالص

شمس تبریزی فزاید در مزاجم خون / واضحھ کھ عسل رو میگھ . عسل شیرینھ . میگھ : چو شھداگر بھ اون حضور برسیم ، این شھد شمس تبریزی بھ مزاج ما زندگی میده . زندگیشو اضافھ میکنھ .

بھ این علتھ کھ اندیشھ سطح دل را خراشیده و از اون آمده بیرون .

گنج حضور 10متن برنامھ شماره

۷۴۷مولوی، دیوان شمس، غزل شماره کنید ای طربناکان ز مطرب التماس می

ھا روید و میل بانگ نی کنید سوی عشرت ھا شوید ای مقبالن شھسوار اسب شادی ھا پی کنید ھای طرب اسب غم را در قدم

زان می صافی ز خم وحدتش ای باخودان عقل و ھوش و عاقبت بینی ھمھ الشیء کنید

نوبھاری ھست با صد رنگ گلزار و چمن خشک و ادباری ماه دی کنید ترک سرد و

کشتگان خواھید دیدن سربریده جوق جوق ایھا العشاق مرتدید اگر ھی ھی کنید

اید سوی چینست آن بت چینی کھ طالب گشتھ این چھ عقلست این کھ ھر دم قصد راه ری کنید

در خرابات بقا اندر سماع گوش جان ترک تکرار حروف ابجد و حطی کنید

اسھ سر پر کنیداز شراب صرف باقی ک فرش عقل و عاقلی از بھر ہلل طی کنید

از صفات باخودی بیرون شوید ای عاشقان

93

Page 94: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

خویشتن را محو دیدار جمال حی کنید با شھ تبریز شمس الدین خداوند شھان

جان فدا دارید و تن قربان ز بھر وی کنید

زنده این لحظھ ست. ھمونطور کھ میدونید ، گنج حضور، برخورداری از زندگی مستی بخش فضایاین لحظھ زندگی بسیار زنده ای در ما در جریانھ و ما میخواھیم از اون زندگی برخوردار بشیم. این

پدیده یا این تبدیل موقعی صورت خواھد گرفت کھ برخوردار شونده ای وجود نداشتھ باشھ. یعنی شھ . و در واقع ھوش ما یا (من) ی کھ میخواد برخوردار بشھ، اون تبدیل فقط بھ یک حس آگاھی ب

ھوش تشخیص دھنده ما در این لحظھ تسلیم ھوش ھستی بشھ. ھوش زندگی این لحظھ بشھ. ھوش خدایی بشھ .

موالنا در یھ جای دیگھ ای تمثیل بودن انسان صرف نظر از نژاد ، قوم، دین یا ریشھ اش، انسان در توھم را اینطور تمثیل میکنھ. میگھ :

تھ مرد سخت /سایھ مرغی گرف

94

Page 95: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

مرغ حیران گشتھ بر شاخھ درخت / کین مدمغ بر کی میخندد عجب /

اینت باطل اینت پوسیده سبب /میگھ یک مرغی باالی درخت روی یھ شاخھ ای نشستھ و سایھ اش رو زمین افتاده و یھ مردی رفتھ

با خودش میگھ این سایھ مرغھ رو چسبیده و مرغ از اون باال تماشا میکنھ این کار مرد رو. و مرغکسی کھ مغزش معیوبھ بھ چھ چیزی میخنده ، چیزی تو دستش نیست. سایھ من دستشھ. و موالنا

نتیجھ میگیره کھ شگفتا از این سبب پوسیده ، باطل، توھم، در بیراھھ بودن و اینکھ ما سایھ مرغ رو ولی سایھ زندگی، اثر زندگی گرفتھ ایم دستمون معنی اش اینھ کھ زندگی در این لحظھ در ما میجوشھ

کھ بصورت فکر بما ظاھر میشھ، ما بھ اون فکره چسبیده ایم. و ھوشیاری ما ھم از روی سایھ مرغ یا از این فکر بدست میاد. حاال خود زندگی کھ االن در این لحظھ در ما در جریانھ بھ ما نگاه میکنھ

بیده ، بھ چھ چیزی دلخوش کرده؟میگھ کھ این انسان بھ شبح تبدیل شده ، یھ شبحی رو چس

ما از اول زندگی مون ھی سایھ ھا رو میگیریم می بینیم کھ اون نیست. بلکھ خود زندگی یھ جای دیگھ ست . ھر چیزی رو کھ میگیریم میگیم اینھ بعد میبینیم این نبوده باید دوباره یھ سایھ دیگھ ای رو

یھ ھای زندگی فعال و زنده این لحظھ در ماست. ما بگیریم . حالیمون نیست کھ این سایھ ھا ھمھ ساباید بجای بیرون، در درون و در این لحظھ دنبالش بگردیم . بجای گذشتھ و آینده . سایھ مرغ کھ

نماینده توھمات ماست ، فکرھای ماست ، ھمونغمھای ماست، ھمون چیزی کھ االن بھش چسبیدی و ش اون غم درست کردی ھمون ، سایھ مرغھ . خود آزار می بینی ازش ، درفکرت ، در حول و حو

مرغ االن در جوش و خروشھ . سایھ مرغ اگر تکون بخوره ، یعنی یھ مرغ تکون بخوره سایھ اش ھم تکون بخوره ما ھی دنبال سایھ اش اینور و اونور میریم. ھی اینطوری میکنیم بگیریم می بینیم

چسبیم می بینیم چیزی تو دستمون نیست. از اول چیزی دستمون نیست برای اینکھ سایھ مرغ رو می زندگی ھمینطور بوده.

شما سالھا تجربھ کرده اید کھ چیزھایی رو کھ فکر میکردین کھ زندگی توشھ تو دست گرفتھ اید بعد می بینین تو دستتون ھیچی نمونده. بنابراین اون چیزی کھ تو دست نمی مونھ ، باقی نمی مونھ ، اون

یست. ما دلخوش بھ این نمیکنیم بھ چیزھایی کھ ھی میان و میرن. چیزی کھ نمیاد و درش زندگی ننمیره و باقی می مونھ و ھمیشھ در ماست و ھمیشھ زنده ھست ، ما در واقع بھ اون میخواھیم زنده

بشیم و این معنای گنج حضور ھست. پس اگر در تمثیل موالنا مرغ در شاخھای درخت اینور و وضعیتھا شروع بکنھ بھ عوض شدن ، ما نمیخوایم دنبال سایھ ھای زندگی ھی بدویم. اونور بپره و

سایھ جدید مرغ وقتی تکون میخوره ، بعبارتی دیگھ از این شاخھ بھ اون شاخھ ، سایھ اش ھم در زمین تکون میخوره و ما ھی دنبال سایھ اش نمیخوایم بریم.

یھ ھستیم کھ اگر ما رو صدا بکنن و تکون بدن و بزنن بعضی از ماھا اینقدر مشغول دویدن دنبال سابھ شونھ مون بگن کھ بیدار بشو . اینھمھ کھ غم داری ، غصھ داری ، تو فقط دنبال سایھ ھا میدوی ،

95

Page 96: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

ما اینقدر مشغول دویدن دنبال سایھ ھستیم کھ وقت نداریم بھ اون سخن گوش بدیم. وقت نداریم حرف ش بدیم یا بزرگان دیگھ گوش بدیم کھ ببینیم اینھا چی میگن در این موالنا گوش بدیم. یا حافظ گو

مورد. و اینقدر مشغول ھستیم کھ وقت نمی کنیم یھ دفعھ ھوشیار بشیم بھ اینکھ ما دنبال سایھ میدویم و میخوایم دنبال سایھ دویدن رو متوقف کنیم و بھ زندگی برگردیم. زنده بشیم در این لحظھ.

دنبال سایھ میدویم خودمون ھم بھ سایھ تبدیل شده ایم. خودمون ھم از زندگی دور یادمون باشھ وقتیشده ایم. سایھ زندگی نداره. زندگی، خورشید، یھ جای دیگھ ست . سایھ اش یھ جای دیگھ ست. سایھ زندگی نیست . ما اگھ بخوایم توجھ کنیم بھ سایھ ھا ، یعنی سایھ مرغ، حتما خودمون ھم بھ سایھ تبدیلشده ایم. میخواھیم از سایھ بودن در بیاییم و بھ خود زندگی فعال و آگاه و ھوشیار این لحظھ کھ خرد از اون ناشی میشھ ، حقیقت از اون ناشی میشھ و حقیقت در کلمات نمی گنجھ . ھمینطور کھ در این

غزل موالنا بما اشاره میکنھ بھ اون بیدار بشیم.

ب جسم بودن یا ھوشیاری جسمی داشتن بیدار بشیم. خیلی از ما انسانھا میخواھیم از خواب ماده و خوافقط ھوشیاری جسمی رو متوجھ میشیم . یعنی ھر فرمی کھ در ذھنمون بوجود میاد، ھر فرم فکری ،

ھر فکری کھ ما میکنیم فقط ھوشیاری اونو بلدیم. خارج از اون چیزی نمیدونیم . میخواھیم بھ این اصال حقیقت در کلمات و فکرھای ما نمی گنجھ . ھمونطور کھ موالنا در این حقیقت پی ببریم کھ

غزل اشاره میکنھ. موالنا میگھ : ای طربناکان ز مطرب التماس می کنید /

سوی عشرتھا روید و میل بانگ نی کنید /عنی آغشتھ بھ ای طربناکان ، طربناکان ، ماھا ھستیم . ما انسانھا. ھمھ ما انسانھا طربناک ھستیم. ی

شادی ھستیم. خود شادی ھستیم. ولی یھ ذره ناخالصی قاطی ما شده ، میخوایم اون ناخالصی رو از خودمون جدا بکنیم.

پس اینکھ موالنا انسان رو و ما انسانھا رو ، یعنی من و شما رو طربناک، مقبل، نیکبخت ، آدمھای خوبھ. و معنیش اینھ کھ ما ھم میتونیم بیدار شاد ، عشاق ، یعنی عاشقان خطاب میکنھ ، این خیلی

بشیم بھ اون چیزی کھ موالنا بیدار شد. ای طربناکان ز مطرب التماس می کنید / می بینین کھ مطرب فضای شادی بخش و زنده کننده این لحظھ ست . مطرب، یعنی اون چیزی کھ االن بھ تو زندگی میده

در گذشتھ و آینده نبوده . فقط با آینده و گذشتھ، ما در . زندگی ھمیشھ در این لحظھ ست. ھیچ موقعذھنمون میتونیم برخورد بکنیم. ھیچ کس تا حاال عمال در آینده زندگی نکرده. اون چیزی کھ االن

نگرانشیم، حتما در آینده است. اگھ در این لحظھ بود کاری براش انجام میدادیم.

ید . می بینین کھ کلمھ التماس معنی تسلیم داره . یعنی پس میگھ از این مطرب شما التماس (می) بکنبھ زور نخواھید. با ستیزه نخواھید. ما راه رو عوضی میریم . ما میگیم نی رو بزور میگیرم . من از

96

Page 97: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

ھر کسی باشھ نی رو بزور میگیرم. نی رو زورکی نمیشھ گرفت. بھ لحن موالنا ما توجھ میکنیم. ای ربناک ھستید. طربناک ھمونطور کھ گفتم یعنی آغشتھ بھ شادی. ھمینطور طربناکان ، ای کسانی کھ ط

کھ شما نمیتونید خاصیت نمناکی رو از آب بیرون بکیشد ، خاصیت نمناکی رو از آب بیرون بکیشد چیزی نمی مونھ. از ما ھم خاصیت شاد بودن و طربناکی رو بیرون نمیشھ کشید. ما ھمون ھستیم .

. اصل ما ھمون طربناکیھ

پس بنابراین میگھ حاال کھ شما یھ خرده دلتون گرفتھ ، غم روتون نشستھ، بعبارتی دیگھ از خرد دور شده اید ، بھ سایھ تبدیل شده اید ، بھ سایھ ھا توجھ دارین، التماس کنین کھ مطرب این لحظھ بھ شما

میکنھ . از التماس معنی (می) بده . ھمینطور کھ می بینید باز ھم موالنا تسلیم رو در اینجا مطرح تسلیم، یعنی پذیرش بی قید و شرط فرم این لحظھ ، این لحظھ ھر چی کھ بھ ما ارائھ میکنھ ، فرم این لحظھ ، ھر اتفاقی در این لحظھ داره می افتھ غیر از این نمیتونھ باشھ. بنابراین ما با این لحظھ بحث

این لحظھ در واقع ظھور خداست . ظھور و بروز و جدل نمی کنیم . با این لحظھ نمیشھ ستیزه کرد. زندگیست.

با این لحظھ نمیشھ ستیزه کرد. بھ محض اینکھ جدل بکنیم با حقیقت این لحظھ ، بھ جسم تبدیل میشیم. جسم یعنی شبح ، بی روح. ما نمیتونیم با این لحظھ ستیزه بکنیم. مایی اصال وجود نداره . تمام بحث

این بشیم کھ غیر از زندگی ، غیر از اون نیروی خدایی کھ ما اون ھستیم چیز سر اینھ کھ ما متوجھ دیگھ ای بنام من توھمی وجود نداره و این من توھمی در اون باید مستحیل بشھ. تمام مطلب ھمینھ.

طربناکان ز مطرب التماس می کنید / می ھمون نیروی شادی بخش و زندگی بخش و خرد بخش و ن لحظھ می جوشھ در شما. و در این لحظھ در شما می جوشھ. خود لحظھ است. خردیست کھ از ای

خود فضای زنده این لحظھ در شماست. شما زنده ھستید و اصل زندگی ھمون مرغیست کھ باالی .درخت نشستھ ، نھ سایھ اش

ھوش بنابراین، این زندگی جوشان در ما اصلھ. و فکرھای ما فرعھ . فکرھای ما یک ھوش دوومیھ. اصلی نیست. فکر بھ اون چیزیھایی کھ ما االن بھش مشغولیم ، فقط کارھای بیرونی ما رو حل میکنھ . باھاش میشھ تجارت کرد. باھاش میشھ آدرس خونھ مونو پیدا بکنیم. باھاش میشھ حرف زد . باھاش

م. بلکھ فکر ما یک میشھ علم رو فرمول بندی کرد. بسیار بسیار مھمھ اون ھم، نھ اینکھ نباید فکر کنیھوشیاری دوومینھ . یعنی یھ چیزیست کھ دوباره بوجود اومده. و اون چیزی کھ اصلھ و شما از اون ھر لحظھ زنده میشین. شما میتونین اونو حس بکنید؟ و فکر بتونھ اصل نباشھ در شما. و اون چیزی

درست نکنید . چون کھ ما کھ االن در فکر ازش آگاه ھستید حول و حوش اون من درست نکنید، خود رو اذیت خواھد کرد.

97

Page 98: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

پس بنابراین میگھ سوی عشرتھا روید و میل بانگ نی کنید. میگھ بسمت شادیھا برید . برای اینکھ این (من)ھایی رو کھ ساختید ، این من ھا ھی میاد میره . ھر چیزی کھ شما باھاش ھم ھویت شدید اینا از

رفتنھ. و وقتی کھ با اینا شما ھم ھویت شدید، موقعی کھ اینا از بین بین خواھد رفت و در حال از بینمیرن شما غمناک خواھین بود. پس برگردین بسوی اون چیزی کھ شادی میگرین شما و میل بانگ نی بکنید . اشتھای شنیدن بانگ نی رو داشتھ باشید. و موالنا اشاره میکنھ کھ شما در این حالت اگر

شما نی بده، شما صدای نواختھ شدن نی خودتون رو میشنوین.مطرب این لحظھ بھ

بنابراین بذارین نی تون نواختھ بشھ بوسیلھ زندگی ، بوسیلھ ھستی. خودتون نی تونو ننوازید . یعنی بوسیلھ فکرھای خودتون کھ از من تون بیرون میاد و از گذشتھ تون میاد زندگی این لحظھ رو تعیین

نکنید. مطرب التماس می کنید / ای طربناکان ز

سوی عشرتھا روید و میل بانگ نی کنید / شھسوار اسب شادیھا شوید ای مقبالن / اسب غم را در قدمھای طربھا پی کنید /

پس میگھ شما سوار شادی بشید . شما موقعی سوار شادی میشین کھ از خودتون بیرون بیایید. از در شما زنده بشھ و اصل مون بشیم. سوار اصل مون ھوش جسمی بیرون بیایید تا ھوش این لحظھ

بشیم . اون موقع میشیم شھسوار.

شھسوار اسب شادیھا شوید ای مقبالن / می بینین کھ موالنا ما رو نیک بخت صدا میکنھ . مقبل صدا میکنھ . برای اینکھ ما انسان ھستیم. ما بھ این دلیل کھ زندگی از طریق ما میتونھ خودش رو بشناسھو خودش از خودش آگاه بشھ . یعنی ما میتونیم ھوش زندگی باشیم کھ این لحظھ از خودش آگاھھ ،

زنده ھست و این زنده بودن رو حس میکنھ ، ما مقبل ھستیم. ما نیکبخت ھستیم . نیکبختی این نیست اونا ھمش کھ من فالن چیز رو داشتھ باشم ، فالن چیز رو ھم داشتھ باشم. اونم جای خود داره ولی

سایھ ھای مرغھ. ھر چیزی کھ در زندگی ما بوجود میاد ممکنھ در زندگی بیرونی بما کمک کنھ ولی این حقیقت رو شناختیم کھ اونا برای ادامھ زندگی فیزیکیھ ، چجوری شکم مونو سیر کنیم ، باالخره

ھمھ و سبب ادامھ زندگی یھ سرپناھی داشتھ باشیم ، اتومبیلی داشتھ باشیم سوار بشیم ، اینا بسیار مفیزیکی ما میشھ. ولی ما میدونیم کھ در توی اونا شادی نیست. اونطوری نیست کھ ھر چقدر شما

پولتون زیاد بشھ، شادی تون ھم بیشتر بشھ. این تناسب برقرار نیست . برای اینکھ شادی از درون ما میجوشھ میاد.

. سایھ مرغ ھمین پول ما ھم ھست. اتولبیل ما ھم برای ھمین میگھ کھ انسانھا سایھ مرغ رو چسبیدنھست. خونھ ماھم ھست. بچھ ما ھم ھست. ھر چیزی کھ خارج از وجود این زندگی نامیرا در شما

ھست ، این سایھ مرغھ. و در اونھا شادی نیست. البتھ اونھا ھم مھم ھستن ، اما باید این شادی رو در

98

Page 99: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

یم، تا برخوردار بشیم از پول مون ، از بچھ مون ، از ھمسر وجودمون حس بکنیم تا لذت اونھارو ببرمون ، از فامیل مون ، از اتومبیل مون، از ھر چیزی کھ در جھان وجود داره . اگر این اصل در ما

این لحظھ زنده نباشھ ، ما چون تبدیل بھ شبح شدیم ، اونھا رو ھم شبح می بینیم.

، دو سالھ تون نگاه میکنید فقط اسمشو می بینید یا اینکھ نھ ، شما می بینید وقتی بھ بچھ یھ سالھ تونیھ زندگی پویا و یھ معجزه می بینید؟ کھ داره این معجزه ھر لحظھ می طپھ . گاھی اوقات ما فقط از

دنیای بیرون اسم می بینیم. این اسم ، اون اسم ، اون اسم . اسمھا شرط نیست. پس بنابراین : شوید ای مقبالن /شھسوار اسب شادی ھا

اسب غم را در قدمھای طربھا پی کنید /یعنی اسب غم رو سوار نشین . بذارین اسب غم گرسنھ بمونھ و از بین بره. بھ غم انرژی ندید. یعنی

نیروی زندگی رو در این لحظھ تبدیل بھ من ذھنی نکنید. من درست نکنید. ھر منی غمھ. البتھ ما فکر ، یعنی اگھ دیگران رو تحت نفوذ در بیاریم . دیگران رو زیر پا لھ کنیم ، میکنیم من ما بزرگ بشھ

تنبیھ کنیم ، این یعنی ما مھم ھستیم. اینطوری نیست. ما داریم اسب غم رو سوار میشیم. اسب غم درست میکنیم. ھر چی من بزرگتر، گرفتاری بیشتر و غصھ بیشتر. و دردناکی در اومدن ، یھ روزی

ین مخمصھ خود مونو بیرون بکشیم . و بیرون کشیدن خود از این مخمصھ مشکلتر.ما باید از ا

ھمینطور کھ در جایی دیگھ موالنا میگھ : شرط تسلیم است نھ کار دراز / شرط تسلیمھ. شرطی کھ ما آزاد بشیم ، پذیرش بی قید و شرط این لحظھ است . التماس کردن بھ مطرب این لحظھ است کھ بھ ما

ده . سود نبود در ضاللت ترک و تاز / یعنی ما اگر بریم تو من ذھنی ، در شعبات مختلف (می) میمن ذھنی ھی بچرخیم ، ترک تازی بکنیم، تقال بکنیم، تالش بکنیم ، از این وھم بھ اون وھم ، این تالش و ستیزه و دست و پا زدن . در گمراھی سود نبود در ضاللت ترک و تاز / پس شرط تسلیم

نھ کار دراز . ذھن بما میگھ کھ کار درازی در پیشھ. این کارو باید بکنی، اون کارو باید بکنی، است اون کارو باید بکنی . اینھمھ کوشش باید بکنی تا بھ شادی برسی .

موالنا میگھ اینطوری نیست . شرط اینکار تسلیمھ. یعنی پذیرش بی قید و شرط این لحظھ و خروج از داره . شرط تسلیم است نھ کار دراز یا راه دراز یا زمان دراز ، آینده فراوان . این ذھنھ. ذھن من

آینده یعنی زمان. زمان یعنی من . ھر چقدر زمان درازتر یعنی من بزرگتر و شکنجھ بیشتر و آزار بیشتر.

شرط تسلیم است نھ کار دراز / سود نبود در ضاللت ترک و تاز /

ی ، در درون توھم ، تقال و تالش بیھوده کردن.یعنی سود نداره در گمراھ

99

Page 100: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

نوبھاری ھست با صد رنگ گلزار چمن /

ترک سرد و خشک و ادباری ماه دی کنید /

نوبھار، میدونین کھ از نوبھار استفاده میکنھ. یعنی ھر لحظھ در ما، یھ نوبھاری متولد میشھ، در در زنده این لحظھ ھست ، ھر لحظھ یھ نوبھاری درون ما . وقتی بھ اصل مون برمیگردیم کھ فضای

ھست با صد رنگ گلزار چمن / منتھا ما حاال کجا گیر کرده ایم؟ داره خودش متولد میشھ. نوبھاریتوضیح میده : ترک سرد و خشک و ادباری ماه دی کنید / ماه دی یعنی ماه زمستان. بنابراین ،

ک فضای ذھنتون رو کھ انعطاف نداره. سرده ، ادباری یعنی بدبختی . میگھ این محیط سرد و خشبرای اینکھ زندگی توش نیست. ھر چقدر گرمتر فعالیت بیشتر. در بھار ھوا گرم میشھ. پس بنابراین در بھار این لحظھ ھم، در جوشش زندگی این لحظھ ھم زندگی بیشتر میجوشھ . در محیط خشک و

داره. بدبختی وجود داره ، غصھ وجود داره. سرد و بدبختی زای من ھای ذھنیمون زندگی وجود نبرای اینکھ ما در ذھنمون با چیزھای مختلف دنیای بیرون ھم ھویت شدیم و زندگی در اونھا نیست .

در ضمن اونھا قابلھای خشکی اند ، انعطاف ندارن .

گرفتھ ، چیزی نیست کھ ما بھش برسیم ، ما نھ نگیم. ذھن ما یھ خط کش جامدی داره ، اونو دستش ھم زندگی خود مونو ، ھم زندگی مردم رو میخواد اندازه بگیره . ھیچ اندازه ای ھم مطابق اندازه اون

در نمیاد . ھمیشھ کوتاه در میاد. بنابراین میگھ این خط کش رو بندازین دور. شما بھ زندگی مردم اوت بکنید . ازین فاز و از الزم نیست توجھ داشتھ باشین . اونارو اندازه بگیرین و خودتونو ھی قض

این نوع زندگی بپرید بیرون. ترک سرد و خشک و ادباری ماه دی کنید / پس بنابراین بذارین نوبھار زنده بشھ در این لحظھ در شما.

کشتھ گان خواھید دیدن سر بریده جوق جوق/ العشاق مرتدید اگر ھی ھی کنید / ایھا

ده شدن و در اعتباری مردن بھ من ھای خودتون از ھر چیزی میگھ در این فرآیند، در این جریان زنکھ من شدین ، دست بکشین اونا خواھند مرد. شما اگر دیدین این دیوھایی کھ شما اونھا شده اید مردند

و دارن از بین میرن، اگر برای اونا گریھ بکنید شما مرتدید . یعنی از دین و زندگی برگشتھ اید. در شما زنده بشھ . بنابراین دستھ دستھ برگشتھ اید. نمی خواین این زندیگی مرتدید یعنی از زندگی

این من ھای خود تونو بذارین بمیرن و بھشون نگاه کنید بخندید. چون وقتی اینا میمیرن شادی در ما زنده میشھ. و میگھ وقتی می بینین کھ این من ھا میمیرن چھ من ھای خودتون میمره چھ من ھای

ن و کسایی کھ با شما ھمراه ھستن ھی من ھاشون میمیره اینھا زنده تر میشن . وقتی دوستان تو خودشونو و ھوشیاری رو از این من ھا میکشن بیرون ، زنده تر میشن .

100

Page 101: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

ما از من ذھنی، از ھر فرم ذھنی ھوش رو بیرون میکشیم ، ھوش این لحظھ رو ، این ھوش در ما ضور میشھ . گنج حضور یعنی ھوش خالصی کھ از فرمھای ذھنی تبدیل بھ زندگی میشھ ، تبدیل بھ ح

بیرون کشیده شدن . دیگھ این فرمھای ذھنی جان ندارن . یعنی ما ھستیم کھ بھ این فرمھای ذھنی جان میدیم.

اید / سوی چینست آن بت چینی کھ طالب گشتھ این چھ عقلست این کھ ھر دم قصد راه ری کنید /

چینھ ، بسوی چین باید حرکت بکنید. این چھ نی کھ شما طالبش شده اید درمیگھ اون زیبا روی چیعقلیھ کھ ما ھر لحظھ ، بھ این (ھر دم) ھم توجھ بکنیم کھ موالنا بکار میبره . این چھ عقلست این کھ

ھر دم، این چھ عقلیھ کھ ما ھر لحظھ بسوی ری میریم. بسوی ری میریم واضحھ کھ بسوی چین زی کھ ما طالبش شده ایم ، زندگیست. ھمھ انسانھا کوشش میکنن کھ زندگی بکنن. از نمیریم. اون چی

ھر کسی میپرسی برای چی کوشش میکنی اینھمھ، میدوی؟ میگھ میخوام زندگیم بھتر بشھ ، میخوام زندگی بکنم.

میگھ این چیزی کھ کھ شما طالبش شده اید در این لحظھ ھست . در درون شماست. میتونی ھمین لحظھ بھش زنده بشی . بنابراین برگرد بھ خودت و درونت. و توجھ ات رو از بیرون و از دیگران

بردار. این چھ عقلیھ کھ شما بجای اینکھ بھ این لحظھ و بھ درون خودتون توجھ بکنید ھمش توجھ ات و وقتی بھ بیرون و بھ ذھن و از طریق ذھن در گذشتھ و آینده است. تو ھر لحظھ میری بھ آینده .

میری بھ آینده یعنی گذشتھ زنده ھستی . این چھ کاریھ تو میکنی ؟ شما باید برگردی بھ درون.

/ در خرابات بقا اندر سماع گوش جان / ترک تکرار حروف ابجد و حطی کنید

در خرابات بقا ، خرابات بقا فضای زنده و حل کننده این لحظھ است. در این عدم . در این فضا داری میتونھ ھمھ چی رو در خود جا بده ، در آسمان درون شما در این لحظھ کھ شبیھ ھمین آسمان کھ

ماست کھ فکرھاتون و فرمھای ذھنی و ھیجانی تون مثل ھمین ستارگان ھستن ، ولی شما آسمان ھستین و جادار ھستین میگھ : در خرابات بقا ، در این خرابات بقا کھ ھر فرم ذھنی و ھر فرم

کھ شما اون شده اید میتونھ حل بشھ ، میتونھ آب بشھ . در خرابات بقا، در اون خرابات، ذاتش ھیجانیھمون چیزیست کھ زاده نمیشھ و نمیمیره و ھمھ چیھ زاده شدنی رو در خودش حل میکنھ و ھمھ چی

. از اونا میاد

ن بزمگاه ، یعنی این در خرابات بقا اندر سماع گوش جان / در این طرب و نوازش گوش جان . در ایبزمگاه شادی کھ از اون خرابات بلند میشھ ، یعنی از فضاداری این لحظھ بلند میشھ، چھ کار کنیم؟

ترک تکرار حروف ابجد و حطی کنید / ابجد و حطی ، اونایی کھ درس قرآن خوندن میدونن اینا ار میکنن. منظورش لفظھ. چیزھایست کھ ابتدای درس قرآن بھ بچھ ھا درس میدن و اینا رو ھی تکر

101

Page 102: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

منظورش کلمات و الفاظھ. اسم ھاست. ما میگیم زندگی ، وحدت ، یھ کلمھ دیگھ، بدون اینکھ ذھن معنی اینھا رو بفھمھ ، این لفظ رو بھ اون لفظ می چسبونھ . میگھ اگر شما زنده بھ این لحظھ بودید از

لفظ بیرون میومدید

م. لفظ مند، کسی کھ فقط با لفظ کار میکنھ ، بھ معنا کاری نداره. ما و بیشتر انسانھا لفظ مند شده ایھمھ چی رو بصورت جامد میبینھ و فقط بھ اسم میبینھ و میدونھ و بعد ھوشیاری ھمین کلمھ ای، لفظی داره کھ خیلی خیلی محدوده و اونم یھ چیزیست کھ ذھن تجسم میکنھ درباره اون چیز. شما اگر بگین

سن فقط یھ اسم میدونید و یھ توصیف. و اونم شاید یھ خصوصیات بدیست از حسن. مثال حسن ، از ح ھمھ حسن ھمونھ در ذھن ما .

میگھ اگر شما زنده بشین بھ این لحظھ ، در خرابات بقا اندر سماع گوش جان / نھ این گوش بلکھ ، از اونجا نیرو شو شما نگران نباشین کھ اون گوش رو از کجا پیدا بکنین، این گوش ھم از اون،

میگیره. ذھن ھمش نگران اینھ کھ حاال ما چجوری بھ اونجا برسیم. ما نمیتونیم، ما باید کار کنیم ، بما نیومده . شما نگران اون نباشید . فقط این لحظھ رو بپذیرید. حتی اگر این لحظھ غم دارید ، اون غم

رو بپذیرید.

با خودمون حمل میکنیم ھمین مثال مسیح ھست کھ در میدونین کھ ما در واقع وقتی غمھا مون روواقع صلیبش رو با خودش حمل میکنھ . اینکھ مسیح صلیبش رو با خودش حمل میکنھ یعنی اینکھ ما

در واقع میخکوب شدیم روی ذھنمون. کھ ذھنمون ابزار شکنجھ مونھ. ما ذھنمون رو با خودمون نین کھ در مسیحیت این ابزار شکنجھ مسیح یدفعھ تبدیل حمل میکنیم بعنوان ابزار شکنجھ. ولی می بی

بھ چیز مقدسی میشھ. یعنی چی؟ یعنی اینکھ وقتی شما ھمین ابزار شکنجھ رو می پذیرید ، یدفعھ این پذیرش شما رو میبره بھ اون چیز مقدس، بھ اون فضای مقدس . چرا این ابزار شکنجھ مسیح یدفعھ

ای اینکھ اگر شما فرم این لحظھ رو کھ شما رو شکنجھ میکنھ تبدیل بھ یھ چیز مقدسی میشھ؟ بربپذیرید ، بالفاصلھ دریچھ ای بروی اون بی فرمی باز میشھ . ولی تا زمانیکھ نپذیرفتین اون ذھنھ ھی استدالل میکنھ: این کھ نمیشھ حاال ، چجوری بپذیریم؟ ما کھ بھ اونجا نمیرسیم ، بما نیومده. این بحثھا

ھن برای شما مطرح بکنھ . برای اینکھ این لفظ ھا رو با الفاظ میکنھ.رو نذارین ذ

اگر ما بھ این شناسایی برسیم کھ حقیقت رو در کلمات نمیشھ گنجوند ، ما از ستیزه ظاھری دست برمیداریم . ھیچکس تا حاال نتوانستھ حقیقت رو توی کلمھ بگنجونھ.

در خرابات بقا اندر سماع گوش جان / ار حروف ابجد و حطی کنید /ترک تکر

تکرار الفاظ وقتی رسیدیم بھ اونجا بکنید و تکرا نکنید دیگھ . میگھ الفاظ رو ولش کنید. الفاظ فقط لفظ ھستن . حقیقت رو نمیتونن بیان کنن. ھیچ کلمھ ای ، ھیچ لفظی نمیتونھ حقیقت رو بر خودش جا بده.

102

Page 103: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

نگید. بھ محض اینکھ روی الفاظ ما تکیھ کنیم فرم ذھنی بنابراین میگھ رو ی الفاظ شما تکیھ نکنید، نجبوجود آوردیم و من بوجود آوردیم. ولی در خرابات بقا در سماع گوش جان فرم دیگھ حل میشھ .

اونجا فرم جا نداره.

/ از شراب صرف باقی کاسھ سر پر کنید / فرش عقل و عاقلی از بھر هللا طی کنید

قی، باقی یعنی نمیمیره ، ھمیشھ وجود داره. از شراب خالص باقی این میگھ از این شراب خالص باکاسھ سر رو پر بکنید. یعنی ذھن رو زیر کنترل ، زیر اداره ھمین نیروی فضادار و زندگی بخش

این لحظھ در بیارید. یعنی زندگی بشید. بذارین اون موقع ذھنتون کار بکنھ. اگر من از شما میخواستم ولی این چیز کلمھ نباشھ، گفتار نباشھ ، فعالیت ذھنی نباشھ، . راجع بھ خدا بگید االن کھ یھ چیزی

یعنی نمیخوام چیزی بھ لفظ بگید و یا تو دلتون بھ لفظ بگید یا حرکتی بکنید ، شکلک در بیارین. نھ . خدا ذھن بکار نبرید و یھ چیزی راجع بھ خدا بگید . شما چی میگفتید؟ امتحان کنید. چیزی راجع بھ

بگید کھ بھ ذھن نباشھ. چیزی نگید ، بھ زبان نگید ، بھ ذھن نگید. بھ گفتار نیارید ، از گذشتھ نباشھ. از اون چیزھایی کھ قبال یاد گرفتید نباشھ . توصیف نباشھ. تفسیر نباشھ. قضاوت نباشھ. اسم نباشھ.

کلمھ نباشھ. چجوری میگین؟

غیر از اینھ کھ باید از ذھنتون بیاین بیرون ؟ اگھ بخواین فرش عقل و عاقلی از بھر هللا طی کنید /اینو بگین یکدفعھ زنده بشین بھ اون، بوسیلھ زنده شدن بگید . اگر بھ ذھن نخواین بگید ، چون ھر

چیزی رو کھ ما یاد گرفتیم بگیم بھ ذھنھ . ما یاد نگرفتیم کھ زنده بشیم بھ اون چیزی کھ راجع بھش وست داره بھ کلمات بگھ. پس اگر شما راجع بھ خدا چیزی بخواین بگین کھ بھ صحبت میکنیم. ذھن د

لفظ نباشھ ، بھ ذھن نباشھ باید زنده بشین بھ اون در این لحظھ . یعنی راه بدین بھ اون زندگی کھ اون حرف بزنھ. نھ شما حرف بزنین.

نتون بیاین بیرون ؟ اگھ بخواین فرش عقل و عاقلی از بھر هللا طی کنید / غیر از اینھ کھ باید از ذھاینو بگین یکدفعھ زنده بشین بھ اون، بوسیلھ زنده شدن بگید . اگر بھ ذھن نخواین بگید ، چون ھر

چیزی رو کھ ما یاد گرفتیم بگیم بھ ذھنھ . ما یاد نگرفتیم کھ زنده بشیم بھ اون چیزی کھ راجع بھش اگر شما راجع بھ خدا چیزی بخواین بگین کھ بھ صحبت میکنیم. ذھن دوست داره بھ کلمات بگھ. پس

لفظ نباشھ ، بھ ذھن نباشھ باید زنده بشین بھ اون در این لحظھ . یعنی راه بدین بھ اون زندگی کھ اون حرف بزنھ. نھ شما حرف بزنین.

103

Page 104: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

خویشتن را محو دیدار جمال حی کنید / یعنی زنده بشین بھ این لحظھ و اون فرم ذھنی رو محو کنید در این دیدار. ھمینکھ اون زنده میشھ این محو بشھ از بین بره و این کار آسونھ. ھمینطور کھ گفتم

پذیرش بی قید و شرط ، بدون استدالل، بدون فکر ، فکر این لحظھ ست. چاره اش اینھ کھ ما وضعیت یم، باھاش جدل فعلی مونو بپذیریم در این لحظھ . نھ کھ بخوایم در این وضعیت بمونیم ، بلکھ بپذیر

نکنیم کھ بھ این خرد درون مون و زندگی زنده این لحظھ دست پیدا بکنیم . دست پیدا بکنیم غلطھ، برای اینکھ در ما زنده بشھ و زندگی ما رو تحت اداره خودش در بیاره.

با شھ تبریز شمس الدین خداوند شھان / جان فدا دارید و تن قربان ز بھر وی کنید /

ز شمس الدین خداوند شھان / ھمونطور کھ میدونین شمس تبریزی سمبل باز ھم زندگی با شھ تبریزنده این لحظھ ست . سمبل عدمھ و این خداوند شھان ، خداوند ھمھ شاه ھاست ، خداوند ھمھ چیزه .

ھمھ چی از اون میاد بیرون . ھمھ چی بھ اون برمیگرده . با شھ تبریز شمس الدین خداوند شھان / جان خود تونو فدا بکنید و تن را ھم قربان او بکنید. کدوم جان رو میگھ فدا بکنید ؟ ھمون جان میگھ

ذھنی کھ ما بھش مشغولیم . ھمون باورھای ذھنی . ھمون فرمھای ذھنی و ھیجانی کھ این لحظھ در واقع زیر این مکالمھ ما در جریانھ.

نھ ، ما یھ جان ذھنی پیدا کردیم . میگھ اون چیزی کھ شما بھش مشغولین و فکر میکنین جان توبوسیلھ نیروی شمس تبریزی یا نیروی عدم در این لحظھ ، نیروی زندگی در این لحظھ جان ذھنی رو

محو کنید . اما این جان ذھنی. جان ذھنی کھ بما میگھ شما یھ فرم ذھنی ھستید ، برای اینکھ خودشو ذھنی ایجاد میکنھ و فیزیک ذھنی ما اون چیزی کھ اون ثابت بکنھ یک توھم دیگھ ای ھم بنام فیزیک

تجسمی کھ از بدنمون داریم ، بدنمون رو ما بوسیلھ ذھنمون درک میکنیم . ذھنمون این بدن ما رو یک موجود آسیب پذیر بما معرفی میکنھ تا ثابت کنھ کھ جان ذھنی ما ھم آسیب پذیره.

ه . ما االن در وضعیتی کھ ھستیم فکر میکنیم ھمش در بعبارتی دیگھ جان ذھنی بدن ذھنی بوجود میارمعرض خطریم . فکر نمیکنیم کھ ما از یک عنصری تشکیل شده ایم کھ آسیب ناپذیره، نامیراست . نمیمیره و زاده نمیشھ و ما اون ھستیم . ھر لحظھ اون ھستیم ولی ذھن ما این نیرو رو میگیره بھ یھ

ین تن رو ایجاد میکنھ . تجسم این تن رو کھ ھر لحظھ ما رو شبح تبدیل میکنھ و بعد از اون ابترسونھ. ھمھ ماھا ترس مردن داریم . ھمھ ماھا فکر میکنیم کھ در گذشتھ آسیب دیدیم . اگر بھ این

شناسایی برسیم کھ کسی نمیتونستھ ما رو برنجونھ ، بھ ما آسیب بزنھ برای اینکھ اصال ما یک عنصر گذشت کردن و بخشیدن اتوماتیک میشد. ھمھ چی رو ما میفھمیدیم کھ ما آسیب آسیب ناپذیر ھستیم ،

نمی تونستیم ببینیم. بنابراین بخشیدن اتوماتیک میشد.

گنج حضور 11متن برنامھ شماره

104

Page 105: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

۷۶۵مولوی، دیوان شمس، شماره

ھلھ نومید نباشی کھ تو را یار براند گرت امروز براند نھ کھ فردات بخواند

تو ببندد مرو و صبر کن آن جا در اگر بر ز پس صبر تو را او بھ سر صدر نشاند

ھا و گذرھا و اگر بر تو ببندد ھمھ ره ره پنھان بنماید کھ کس آن راه نداند

نھ کھ قصاب بھ خنجر چو سر میش ببرد نھلد کشتھ خود را کشد آن گاه کشاند چو دم میش نماند ز دم خود کندش پر

کجا ھات رساندتو ببینی دم یزدان بھ بھ مثل گفتم این را و اگر نھ کرم او نکشد ھیچ کسی را و ز کشتن برھاند

ھمگی ملک سلیمان بھ یکی مور ببخشد بدھد ھر دو جھان را و دلی را نرماند دل من گرد جھان گشت و نیابید مثالش

بھ کی ماند بھ کی ماند بھ کی ماند بھ کی ماند ھمگان را گفت از این می ھلھ خاموش کھ بی

بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند

گاھی اوقات در زندگی اتفاقاتی میافتھ با وجودی کھ ما ھمھ چی رو از نظر شخص خودمون پیش بینی کرده ایم و ھمھ تجربیات شخصی خودمونو از نظر خودمون بکار برده ایم ولی ھنوز اتفاقاتی

105

Page 106: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

ھست غوطھ ور میشیم و در افکارمون گم میافتھ و ما در افکار خودمون کھ بیشتر ذھن خودمونمیشیم. اون موقع ھست کھ باید بھ حرف بزرگان توجھ کنیم ببینیم کھ انسانھای بزرگی مثل موالنا در

اینجور موارد چی توصیھ میکنند. ھلھ نومید نباشی کھ تو را یار براند / گاھی اوقات حادثھ بقدری یم کھ یار یا خدا بما پشت کرده. موالنا میگھ اینطور بزرگھ ، بقدری چالش خواھھ کھ ما فکر میکن

نیست. ھلھ نومید نباشی کھ تو را یار براند / تو رو یار نمیرونھ ولی اگر در ظاھر بنظر میاد کھ بعلت بزرگی حادثھ یار بتو پشت کرده، اینطور نیست. گرت امروز براند نھ کھ فردات بخواند / اگر امروز

اینطوری نیست کھ، فردا تو را خواھد خواند . اصال یار با ماست . خدا فکر میکنی تو رو روندهھمیشھ با ماست . زندگی و برکت اون ھر لحظھ در کھکشان ما دمیده میشھ . روحیست کھ در کالبد جسمی ما دمیده میشھ ، روحی ما دمیده میشھ و ما باید خودمونو روی اون باز بکنیم. و مقاومت در

ولو اینکھ حادثھ خیلی مھیب باشھ. مقابل اون نکنیم

و میگھ اگر در رو بر روی تو بست ، یعنی ما بوسیلھ فکرمون کھ برای ما چاره جویی میکنھ فکر محدود خودمون ، بعلت امکانات محدود خودمون ، فکر کردیم کھ در روی ما بستھ شد ، میگھ نرو و

سلیم صحبت میکنم کھ بھ ھمھ ماھا مربوط اونجا صبر کن. امروز راجع بھ صبر و پدیده ای بنام تاست. میگھ اگر در بروی تو بستھ شد نرو، نا امید نشو. خودت رو جدا نکن. مقاومت نکن ، نجنگ . صبر کن. صبر حالتیست غیر از انتظار . مرو صبر کن آنجا / در اگر بر تو ببندد مرو صبر کن آنجا

تو را او بھ سر صدر نشاند / یعنی اگر صبر / ز پس صبر ، یعنی وقتی صبر کردی ، ز پس صبرکردی ، او ترا ، یا یار ترا، یا خدا ترا بر سر صدر خواھد نشاند. یعنی زندگی دوباره بتو رو خواھد آورد. بلکھ راھی برای تو باز خواھد شد کھ تو اون راه رو ھنوز نمیدونی. نا امید نشو و صبر کن .

حالتیست کھ ما اون لحظھ رو قبول کرده ایم ولی ھنوز آرامش صبر حالتیست غیر از انتظار. صبربما برنگشتھ و ما صبر میکنیم کھ آرامش بھ ما برگرده و ھر لحظھ این آرامش خود شو بھ ما رو

خواھد کرد. ولی انتظار یھ کار ذھنیست . انتظار یعنی این لحظھ رو من مانع بین خواستھ ھام و خودم ار ھستم. و منتظر ھستم ، این لحظھ رو دوست ندارم، این لحظھ رو نمی پذیرم میدونم . بنابراین بیقر

. بلکھ مانعسیت بین من و خواستھ ھای جامد ذھنم. مخصوصا در موادری مثل زلزلھ کھ اتفاق افتاده ما باید تسلیم و صبر رو تمرین بکنیم.

برگرده ولی ھنوز برنگشتھ و صبر یعنی پذیرفتن این لحظھ و اینکھ ھر لحظھ ممکنھ آرامش بھ ما حالتیست کھ ما نظاره میکنیم خودمون رو و حتی افکار مونو ، ھوشیار بھ افکارمون ھستیم . میخوایم

ببینیم کھ االن چھ فکری در ما میخواد رخ بده و نمی خوایم فکرھای منفی بکنیم، فکرھای مایوس لحظھ رو پذیرفتھ ایم ، بنابراین فکر منفی در کننده بکنیم . بنابراین ناظر افکارمون ھستیم و چون این

ما وجود نداره. ھر لحظھ منتظریم کھ آرامش خدایی بما برگرده. ممکنھ مدتی طول بکشھ .

106

Page 107: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

میگھ : و اگر بر تو ببندد ھمھ ره ھا و گذرھا / گاھی اوقات ھمھ راھھا را ما بھ خودمون در دنیای میده و بنظرمون میاد کھ خدا ھمھ راھھا رو بر ما بستھ. بیرون بستھ می بینیم . اتفاقات با ھم روی

میگھ تو اینطوری فکر نکن. این ذھن من دار و پر انتظار توست کھ اینطوری دنیا رو بھ تو نشون میده . البتھ خیلی از رویدادھا بزرگھ ، جای مالمت نیست . جای تسلی و دلداری ھست . ولی اون

زی از دست داده ھیچ چاره ای این نیست بجز صبر و تسلیم.شخص در این رویداد درگیره و عزی

میگھ اگر دیدی راھھا و گذرھا ھمھ بھ روت بستھ شد ، اون راه پنھان بھ تو نشون خواھد داد . ره پنھان بنماید کھ کس آن راه نداند / چھ بسا بعضی رویدادھا موقع اتفاق افتادن بسیار مخوف و بد بنظر

ما می بینیم کھ این اتفاق بھرحال درستھ کھ در زمان خودش بد بوده ولی خدا راه میاد ولی سالھا بعد دیگھ ای روی ما گشوده کھ بد نشده و زندگی ما دوباره سامان پیدا کرده و شیرینی بھ زندگی ما

برگشتھ و حتی ما از این رویداد درسی یاد گرفتھ ایم کھ این درس بھ درد ما خورده. عمق بھ زندگی شیده. خیلی از رویدادھا ما رو از سطحی بودن در میاره. از غرور در میاره . منیت ما، ما رو ما بخ

در سطح نگھ میداره و ما مغرورانھ در جھان اینور اونور حرکت میکنیم . اینجور اتفاقات باعث میشھ کھ ما عمق پیدا کنیم. و این عمق ھمون چیزیست کھ ما در این جھان دنبالش میگردیم.

نابراین میگھ کھ اگر دیدید ھمھ راھھا و گذرھا روت بستھ شد بدون، کھ یار بتو راه پنھانی نشون بخواھد داد کھ اون راه را ھنوز کسی نمیدونھ . و میگھ نگران نباش ، نترس . ھمھ ملک سلیمان رو

یاج بھ بھ یھ مور می بخشھ . ممکنھ مور مثال اون بچھ عاجزیست کھ االن احتیاج بھ حمایت، احتعشق داره . و میگھ ھمھ ملک جھان رو بھ این موجود ضعیف می بخشھ. ھر دو جھان رو میده. ھم

از خودش نمی رمانھ . و ما میدونیم کھ چھ جھان مادی رو میده ھم جھان معنوی رو میده و دلی را اویاج بھ مھر دارن و بسا اون بچھ ھایی کھ االن ، سھ سالھ ، چھار سالھ ، ھشت سالھ در اثر زلزلھ احت

محبت ما دارن، اونا بزرگترین دانشمندان جھان آینده بشن و از اونھا کسانی در بیاد کھ دنیا رو بتونن عوض کنن. ھیچکس نمیدونھ چھ راھی خدا جلوی اونھا خواھد گذاشت یا ھستی یا زندگی جلوی اونھا

عشق و برکت ھستی و زندگی در خواھد گذاشت. ولی از اونجا کھ ذات جھان نیکھ ، ھر لحظھ این این جھان دمیده میشھ ، اونھا ھم از این زندگی برخوردار خواھند شد. چھ بسا وقتی ذھن من دار در حرکت اونھا دخالت نکنھ ، زندگی، اونھا را رو بھ جاھایی ھدایت خواھد کرد کھ اصال بھ ذھن آدم

خطور نمیکنھ.

ویز شھبازی) من اھل یکی از روستاھای کوچک آذربایجان من میخوام مثالی از خودم بزنم (آقای پرھستم و وقتی سیزده و نیم سالم بود پدرم فوت شد. کھ من بزرگترین فرزند خانواده بودم. مادرم و پنج

تا بچھ دیگھ کھ از من کوچکتر بودند موندند. و یادمھ کھ در صحنھ ای کھ پدرم فوت شده بود و شستھ بودم و آرام این صحنھ رو تماشا میکردم. در این صحنھ یھ عده سوگواری این لحظھ بود ، من ن

ھم شیون میزدن و بلند بلند گریھ میکردن . من اینور و اونور میدویدن کار میکردن ، یھ عده اییادمھ یھ خانمی کھ اصال فامیل ما ھم نبود بلند بلند شیون میکرد. گریھ میکرد. و نزدیک شد بھ من .

107

Page 108: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

ھ ترکی کھ (کول باشوا اولدی) یعنی خاک بر سر شدی و یتیم شده . من آرام صحنھ رو بھ من گفت : بتماشا میکردم و این حرف رو از اون خانم شنیدم . می بینین پس از مدتھا این حرف از یاد من نرفتھ. من در عرض شاید ده ثانیھ تصمیم گرفتم این حرف رو نپذیرم، کھ خاک بر سر و یتیم شدم. پاشدم بھ

این خانم گفتم : پدر من مرده ، پدر تو کھ نمرده ، تو چرا اینقدر داد و بیداد میکنی؟ اصال از خونھ ما برو بیرون. و این حرکت من کھ نمیدونم از کجا اومد و من چنین حرکتی و چنین جسارتی در اون

ن جمع شده بودن لحظھ تونستم بکنم ، خونھ ما رو آرام کرد. و این خواھر و برادرای من کھ دور منمیدونستن چیکار بکنن ، اونھا ھم آرام شدن. و شما حساب کنین کھ یھ بچھ روستایی کھ من باشم و

این پنج تا بچھ و یک مادر بی سرپرست و در واقع یھ مقدار ھم نداری ، این چھ زندگی سختی میتونھ اد و بھ دانشگاه بره و حتی بیاد باشھ و از این روستای سرد و بدون امکانات چجوری میشھ آدم پاشھ بی

االن اینجا برای شما راجع بھ گنج حضور صحبت کنھ . این ھمون راه نھانیست کھ خدا جلو آدم باز میکنھ . در سن سیزده و نیم سالگی بقدری امکانات برای ما ضعیف بود . نھ رھبری بود ، نھ کسی

راه نھان جلو آدم گشوده میشھ. ما راھمون رو بود کھ ما رو راھنمایی کنھ . بنده رو منظورمھ. و اینپیدا کردیم. درستھ کھ تو سختی بود ولی بھرحال یار با ما بود، خدا با ما بود و راه ما گشوده شد .

خیلی ھم خوب گشوده شد و ما از زندگی راضی ھستیم. و این پدیده درستھ کھ سخت بود ولی ساخت. بخونیم ھمھ مون . اگر از یھ انسان بپرسن کھ چجوری میشھ، ھمھ ما رو ساخت . و ما تونستیم درس

از ھر انسان عاقلی بپرسن، حتی از من بپرسن کھ چجوری میشھ دوباره این کار رو کرد ، من راھش رو خیلی خوب نمیدونم ولی ھمینطور راه باز شد باز شد و من در زندگی دیدم کھ وقتی از اون روستا

گذاشتم ، با ھر کسی برخورد کردم ، یھ جوری بھ من کمک کرد. پس اومدم بیرون بھ ھر جا قدم بنابراین وقتی موالنا میگھ : ھلھ نومید نباشید کھ ترا یار براند / اینو من میگم از زندگی خودم تا اگھ

کسی در ھفت سالگی ، ده سالگی، چھارده سالگی ، حتی بیست سالگی ، گاھی واقات وقتی آدم پدر و ت میده، نا امید میشھ. موالنا میگھ :مادرشو از دس

ھلھ نومید نباشید کھ ترا یار براند / گرت امروز براند نھ کھ فردات بخواند /

و اگر بر تو ببندد ره ھا و گذرھا / ره پنھان بنماید کھ کس آن راه نداند /

و ھدایت ھیچکس اون موقع نمیدونست. حتی خود من کھ اصال کدوم جھت من میرم . زندگی ما رکرد و اون یتیم شدن و خاک بر سر شدن بقول اون زن پذیرفتھ نشد. و من تو دلم اون موقع فکر

میکردم من االن سیزده و نیم سالمھ ، من از مادرم و از بچھ ھا و خواھرام و برادرام میتونم بھ کمک خدا نگھداری کنم.

می بخشھ. اون نیرویی کھ بما کمک میگھ ھمگی ملک جھان را بھ یکی مور می بخشھ، حتی بی گفتمیکنھ و در درون ما ھر لحظھ دمیده میشھ ، اون در این جھان نیست . میگھ من دور جھان گشتم و

مثال اونو پیدا نکردم . مثل اونو پیدا نکردم. دل من گرد جھان گشت و نیابید مثالش / بھ کھ ماند بھ کھ نیرویی کھ دمیده میشھ در وجود ما شبیھ ھیچ کس نیست. ماند / یعنی شبیھ کیھ ؟ شبیھ ھیچ کی . اون

و اون ھست کھ یار و یاور ماست و بما زندگی میده و راه رو بما نشون میده. اما در گم شدن در

108

Page 109: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

فکرھای خودمون و احتماال واکنشھای ذھنی و بدنبال اون حرکات عجیب و غریب کھ ناشی از لحظھ است ، در این لحظات ما رو کمک نمیکنھ.مقاومت بھ این لحظھ است و نپذیرفتن این

گفت از این می ھمگان را / بدون شکایت ، بدون واکنش ، بدون داد و بیداد این می ھلھ خاموش کھ بی

بھ ما رسونده میشھ . می ھمون برکت و نیکی ھستیست کھ این لحظھ در وجود ما دمیده میشھ. چھ در در وجود ما دمیده میشھ . از این زندگی ما بھره مند ھستیم و کاخ بشینیم چھ در زمین خالی بشینیم

میتونیم از تھ دل این موضوع رو باور کنیم کھ ما بھ آرامش و زندگی حتی بھتر از قبل باز خواھیم .گشت

/ گفت از این می ھمگان را ھلھ خاموش کھ بی / بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند

ی حتما میچشاند . حتما بتو زندگی رو خواھد کرد. نومید نباش، وقتی چھار بار میگھ بچشاند ، یعن .آرام باش . خواھید دید کھ ھمھ چی بھ نفع ما تغییر میکنھ و زندگی ما خوب میشھ

حافظ راجع بھ تصمیم میگھ :

109

Page 110: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

در دایره قسمت ما نقطھ تسلیمیم /

لطف آنچھ تو اندیشی حکم آنچھ تو فرمایی / لم رندی نیست /فکر خود و رای خود در عا

کفر است درین مذھب خود بینی و خود رایی / زین دایره مینا خونین جگرم می ده /

تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی /حافظ میگھ در دایره قسمت، من نقطھ تسلیمم . تسلیم یعنی این خرد بنیادین، این عقل اساسی ما کھ

راه را بھ جریان زندگی در خودمون باز بکنیم . بنابراین، بجای اینکھ جلو جریان زندگی رو بگیریم، این عقل درونی ماست کھ خدا بما داده کھ بجای اینکھ جلو جریان زندگی رو ھمین لحظھ بگیریم ، راه

رو بھ اون باز کنیم.

در قوانین عبور و مرور وقتی شما از یھ سھ راھی میرسین، یھ فرعی ، بطوری کھ اون دو تا راه اصلی ھستن می بینین کھ تابلوھایی ھستش بھ نام احتیاط . یعنی از فرعی وقتی وارد اون دو تا دیگھ

راه اصلی میخوای بشی باید اجازه بدی اون اصلی ھا برن بعد تو بری. درست در این حالت ھم شما این بجای اینکھ خودت وارد بشی اجازه میدی زندگی در تو عبور بکنھ. جلو زندگی رو نمیگیرین.

110

Page 111: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

معنای تسلیم ھست. پس تسلیم یعنی اینکھ ما بھ این شناسایی میرسیم کھ در این لحظھ اجازه بدیم زندگی از ما عبور کنھ ، بجای اینکھ جلوشو سد کنیم. ولی چون فقط جریان زندگی رو در این لحظھ

فکر و بدون میشھ تجربھ کرد ، پس بنابراین تسلیم یعنی پذیرش بی قید و شرط و بی تامل و بدون قضاوت این لحظھ . یعنی بدون اینکھ ما فکر کنیم اون چرا را کھ این لحظھ ھست، ما دربست می

پذیریم.

دقت کنین، ھمش راجع بھ این لحظھ صحبت میکنم . منظورم وضعیت ما در آبنده نیست. تسلیم، پس این شناسایی عمیق در ما بنابراین پذیرش بی قید و شرط این لحظھ. و این خرد در ما وجود داره .

وجود داره کھ اجازه بدیم زندگی در ما جریان پیدا کنھ . وقتی ما این لحظھ رو نمی پذیریم ، یعنی چجوری نمی پذیریم؟ یعنی بھ این لحظھ مقاومت میکنیم. مقاومت یعنی یک قضاوت ذھنی و یک

ین لحظھ یعنی اینکھ ما یھ قضاوت ھیجان منفی بدنبال اون . دوباره تکرار میکنم، مقاومت درونی بھ ادر این لحظھ بکنیم و بدنبال اون یک ھیجان منفی در ما پدیدار بشھ. اینو میگیم مقاومت درونی.

مقاومت درونی، الزم نیست کھ در بیرون ما مقاومت کنیم . در درون مقاومت میکنیم. و معنیش اینھ جان منفی ، مثل ترس، مثل خشم، مثل نا امیدی کھ این لحظھ رو یھ چیزی مینامیم و پس از اون یھ ھی

یاس یا ھرچی کھ اسمشو میذاریم ، حتی در حالتھایی مثل مالمت. اینھ کھ یھ عده ای میگن ما بدبخت شدیم. ما دیگھ اینو نمیگیم. برای اینکھ بھ محض اینکھ بگیم بدبخت شدیم ، خانھ خراب شدیم ، اون

داریم مقاومت میکنیم بھ این لحظھ. نمی پذیریم .ھیجان منفی در ما بوجود میاد و این

وقتی مقاومت میکنیم بھ این لحظھ براساس این حادثھ، ذھن ما، یھ من میسازه. خودش رو از جھان جدا میکنھ و انتظاراتی پیدا میکنھ کھ قبال داشتھ . این انتظار عبارت از اینھ کھ میگھ من حالتھای قبلی

ار جامد در ذھن ما وجود داره و فاصلھ ای وجود داره بین اون چیزی کھ رو میخوام. وقتی این انتظذھن ما انتظار داره در اون حالت داشتھ باشھ و اون چیزی کھ واقعا ھست ، می بینیم فاصلھ وجود

داره و شکافی بوجود میاد بین اون چیزی کھ وجود داره و اون انتظار جامدی کھ ذھن ما داره االن. عموال در روانشناسی ما میگیم شکاف درد. اگر تسلیم نشیم این شکاف ممکن است این شکاف رو م مدتھا با ما باشھ.

بنابراین تسلیم شدن یعنی این خرد بنیادین کھ االن اجازه میدیم زندگی ، درستھ کھ اتفاق مھیبی افتاده ا اصال عبور زندگی رو باز ھم از ما عبور کنھ. وقتی زندگی از ما عبور میکنھ یدفعھ می بینین کھ م

از خودمون می فھمیم. مثل اینکھ یک آرامش عجیبی از فرق سر ما وارد میشھ و از نوک پاھا مون خارج میشھ. یدفعھ آرام میشیم. یدفعھ دست و پا مون باز میشھ. اون گرفتگی عضالنی و گرفتگی

میکنھ بھ باز شدن و پوستھ بدنی ، اون جمع شدنی کھ در ما بود، اون باز میشھ. حتی بدن مون شروع روانی ما کھ االن سفت شده در اثر مقاومت بھ این لحظھ دوباره شروع میکنھ بھ نرم شدن.

111

Page 112: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

اگر مقاومت درونی داشتھ باشیم پوستھ روانی ما یعنی پوستھ ای کھ ذھن دور خودش می بنده سفت ن لحظھ بکنیم پوستھ روانی ما میشھ. و ما جدایی رو بیشتر حس میکنیم. بھ محض اینکھ مقاومت بھ ای

سفت میشھ و ما خودمون رو از خدا و مردم جدا میکنیم. این حالت اگر پیش بیاد ، حتی اگر دیگران بما االن دارن مھر میدن ، نمیتونیم مھر رو بپذیریم. برای اینکھ در حالت مقاومت درونی ھستیم . جدا

تنھا رھا شده و ما نمیتونیم مسائل مون رو در شدیم از ھمھ. شدیم یک موجود جدایی کھ بنظر میاداین وضعیت بوسیلھ فکر خودمون حل بکنیم، چون دنیا رو ممکنھ ترسناک ببینیم ، وحشتناک ببینیم .

برای اینکھ با این اسمھا االن اونو مینامیم.

ن رو، ما پس تسلیم عبارت است از پذیرش بی قید و شرط این لحظھ. یک باریکھ ای از تمام زندگیموبھش میگیم (این لحظھ) . نھ اینکھ ما االن نمیتونیم قیام بکنیم، برخیزیم و ھر کاری کھ از دستمون

برمیاد بکنیم. تسلیم این نیست. تسلیم شکست نیست. تسلیم ضعف نیست. تسلیم یعنی پذیرش این لحظھ یم . وصل میشیم بھ منبع وقتی کھ این لحظھ رو اونطور کھ ھست می پذیریم ، ما از ذھنمون جدا میش

خرد درونمون یا بھ زندگی. و اجازه میدیمکھ اون ما رو ھدایت بکنھ نھ این افکارمون کھ درش االن ممکنھ گم شده باشیم. بوسیلھ فکر محدود مون کھ جدا شده از جھان در اثر این مقاومت االن راه رو

اده. بھ محض اینکھ این پذیرش در ما بوجود بیاد نمی تونیم پیدا بکنیم. االن می پذیریم کھ این اتفاق افتمی بینین کھ بھ یھ حالتی دست پیدا می کنین کھ اون حالت ، ھوشیار بھ این لحظھ ھست. یعنی افکار

مونو تماشا میکنیم. خود مونو تماشا میکنیم.

نھ کھ ببنید کھ اگر دیدید یک حسی، یھ ھیجانی در شما داره خیزش پیدا میکنھ اون رو ھم بپذیرید. ممکدارید گریھ میکنید. آرام گریھ بکنید . آرام میتونید مغمون باشید. آرام میتونید محزون باشید. گریھ

بکنیم چند بار، اجازه بدیم این ھیجان از ما رد بشھ . ما باید ھوشیار باشیم بھ این لحظھ و اجازه بدیم ن این حادثھ از ما عبور میکنھ ، یدفعھ می ھیجان این پدیده از ما عبور بکنھ. وقتی احساس و ھیجا

بینیم کھ بھ یھ خالءی میرسیم. از این خالء آرامش بیرون میاد. برای ما آرامش از اونجا بیرون میاد. در اون آرامش می بینین کھ شادی ھست . درون این شادی می بینین کھ عشق ھست. این لحظھ می

مھر رو می بینید و می پذیرید. این حمایت رو می بینین کھ اگھ دیگران بھ شما مھر میورزن ، پذیرید. و قدر دان آن میشیم و یواش یواش قدرت روانی میگیریم.

از این عشق و از این وحدت شما حس زندگی میکنید. درون این عشق اون عنصر بی نام و نشان رو م. بنابراین ھمینکھ جای پیدا میکنید کھ ھمیشھ راجع بھش صحبت کرده ایم کھ ما اسمی براش نداری

خالی رو پیدا کردیم از اون خالء برای ما ھمھ چی بیرون خواھد اومد . آرامش، شادی و حس خدایی بیرون خواھد اومد. گفتیم پس این یک حالت پذیرش درونیست. بجای مقاومت بھ اتفاقی کھ در این

یھ اسمی روی اون اتفاق گذاشتن لحظھ روی میده کھ اون ھم از طریق نامیدن اون اتفاق، یھ چیزی ،و ھیجان منفی رخ میده ، یعنی مقاومت درونی . یعنی اینکھ اسمی روی اتفاق این لحظھ بذاریم و یھ

112

Page 113: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

ھیجان منفی در ما بوجود میاد . بجای اون کار، ما این لحظھ رو بدون قید و شرط می پذیریم. بدون تفکر و و قضاوت، می پذیریم.

ذھنی بکنیم و بخوایم تفسیر بکنیم می افتیم در دنیای ذھن. توجیح ذھنی تسلیم بھ محض اینکھ قضاوتنیست. تسلیم یعنی پذیرش بی قید و شرط این لحظھ. و این سبب میشھ زندگی از وجود ما جریان پیدا

کنھ. بنابراین درست مثل حالتی کھ گفتیم از فرعی بھ اصلی وارد میشیم ، راه اصلی راه زندگیست. ما ایستیم و احتیاط میکنیم کھ زندگی از ما عبور کنھ . ما بوسیلھ من فکریمون خود مونو در مسیر می

زندگی نمی اندازیم کھ جلوی زندگی رو در خود مون بگیریم.

ھمونطور کھ گفتم تسلیم یک حالت درونیست . در بیرون ما میتونیم ھر اقدامی کھ از دستمون برمیاد لی مونو تغییر بدیم. ولی تا زمانیکھ تغییر نیافتھ ھنوز این لحظھ رو بکنیم تا وضعیت زندگی فع

اونطوری کھ ھست می پذیریم. بنابراین تسلیم یعنی این لحظھ رو در درون اونطور کھ ھست، یعنی رویداد این لحظھ رو اونطور کھ ھست پذیرفتن و در بیرون اقدام اساسی کردن. اقدام کردن. نھ اینکھ

ردن. نشستن و نگاه کردن تسلیم نیست بلکھ یھ نوع تنبلی و سستی و بی مسئولیتی نشستن و نگاه ک ست.

تسلیم یعنی وصل شدن بھ منبع خرد درون مون تا اون ما رو ھدایت کنھ . بجای اینکھ ھیجان منفی و بھ فکر محدود خود مون ھدایت کنھ. این دوتا با ھم فرق دارن. از اولی یعنی بھ منبع خرد درونمون ،

زندگی وصلیم ، عمل مثبت بیرون میاد . عمل سنجیده بیرون میاد . عمل روشن بیرون میاد . از دومی ھمینطور ما خود مونو بھ در و دیوار میزنیم بدون اینکھ بفھمیم چیکار میکنیم. یعنی غرق لیم کردن خودمون در افکار خودمون . پس بنابراین دو جور عمل داریم. یکی عمل مثبت کھ از تس

ناشی میشھ . یعنی از پذیرش این لحظھ. از وصل شدن بھ خرد درون ناشی میشھ. کھ اسمشو گذاشتیم عمل مثبت. عمل منفی یعنی این لحظھ رو ما نمی پذیریم و مقاومت میکنیم . ھیجان منفی مثل خشم

نیست و بھ در ما بوجود میاد. و شروع میکنیم بھ عمل کردن . این عمل سنجیده نیست . خردمندانھ سود ما تمام نخواھد شد. اینو میگیم عمل منفی.

من یادمھ در قدیم کھ وقتی برف میومد ، بعضی ماشینھا سر می خوردن می افتادن تو جوب. و وقتی می افتادن تو جوب بعضیا می آمدن یھ لگد بھ الستیک ماشین میزدن و چھارتا فحش بھ خودشون

وا میدادن و خشمگین میشدن و شروع میکردن بھ عمل کردن. این میدادن یا بھ برف میدادن یا بھ ھعمل ھمون عمل منفی ست. وقتی ماشینمون تو جوب میافتھ الزم نیست خشمگین بشیم. ما نباید از

بدیم . اول می پذیریم کھ ماشینمون تو ماشین بیاییم و یھ لگد بھ ماشین بزنیم و بھ زمین و زمان فحشفتیم اینو یعنی اتفاق این لحظھ رو یعنی ماشینمون تو برف سر خورده تو جوب جوب افتاده. وقتی پذیر

افتاده و میخوایم در بیاریم اینو . و نھ دست رو دست میذاریم اونجا میشینیم و وانمود میکنیم کھ ھیچ

113

Page 114: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

عفا بدیم اتفاقی نیفتاده. ھیچ اشکالی نداره ماشین تو جوب باشھ. ما میتونیم تا ساعتھا اونجا بشینیم و استاز اینکھ ما نمیتونیم ماشینمون رو از جوب در بیاریم. نھ این تسلیم نیست. بلکھ تسلیم عبارت از اینھ کھ ما می پذیریم کھ ماشینمون تو جوب افتاده و ما و اینو انکار نمیکنیم و وانمود نمیکنیم کھ اشکالی

خرد درونمون وصل شدیم االن . نداره کھ ماشین تو جوب باشھ . وقتی پذیرفتیم در اینصوردت بھاالن ھر کاری از دستمون برمیاد پامیشیم در دنیای بیرون انجام میدیم و ماشینمون رو از جوب

درمیاریم.

این کار ما در مورد حوادث دیگھ مثل زلزلھ ھم ھمینطوره . می پذیریم بطور کامل کھ این کار برای ا کسی، عزیزی رو از دست دادیم. وقتی پذیرفتیم اینو ، این ما اتفاق افتاده . خونھ ما دیوارش ریختھ ی

فاصلھ بین انتظار جامد و غیر تسلیمی ، انتظار از قبل ساختھ شده ذھن ما ، یا من ذھنی ما کھ میگھ من حالت قبلی رو میخوام، اون فاصلھ بین اون ، و اون چیزی کھ ھست بستھ میشھ. وقتی بستھ شد ما

شده ایم. از اون بھ بعد منبع درونمون، ما را ھدایت خواھد کرد و دیگھ نباید بھ منبع درونمون وصل نگران باشیم. نگرانی ما موقعی ست کھ ما از اون منبع بدور ھستیم. وقتی دور ھستیم خودمون رو

در دنیای تفکر محدود خودمون گنم خواھیم کرد.

این لحظھ در واقع زندگی، شما رو شما وقتی دایره قسمت تونو این لحظھ میکشید براساس پذیرشھدایت میکنھ. شما دیگھ از جھان ذھن منفصل شده اید، جدا شده اید و نیروی زندگی شما رو ھدایت میکنھ . از چند قطعھ شعر کافیھ ھمین یک فرمول شاعر بزرگ خودمون، فیلسوف بزرگ جھان رو

یره قسمت ما نقطھ تسلیمیم / یعنی دایره ما بپذیریم کھ ھمھ چی رو در یھ نیم خط خالصھ کرده. در دا قسمت من در این لحظھ براساس نقطھ یا مرکز تسلیم کشیده میشھ.

مطالبی کھ ارائھ میشود اوال بیانات و سخنان و برداشتھای کاربردی جناب آقای پرویز شھبازی از رنامھ گنج حضور متون اشعار شعرای عالیقدر ایران بخصوص موالنا و حافظ میباشد کھ در کانال ب

اجرا میشود . و سعی شده بیانات ایشان با لحن شیوای خودشان را کھ در عین حال کھ از عمق فراوانی برخوردار است باھمان بیان ساده و ھمھ فھم ایشان را ارائھ نمایم بطوری کھ برای خواننده

ورت متوالی بطوریکھ صدای ایشان را تداعی مینماید. دوما بصورت پاراگراف ھای جداگانھ اما بصآخرین مطلب در واقع ادامھ مطلب قبلی میباشد و کسانی کھ مطالب را دنبال میکنند میدانند کھ متن ھر

برنامھ با ذکر شماره برنامھ و اشعار ابتدایی آن شروع میشود و طی چند رو بھ پایان میرسد و سعی ا بصورت کامل برساند، گسستھ ھم شده پاراگرافھا طوری عرضھ شود کھ در عین حالی کھ مقصود ر

بنظر نرسد. عزیزانی ھم کھ مایل ھستند میتوانند بھ خود صفحھ مربوطھ مراجعھ و کل آرشیو را تا جایی کھ تایپ شده در اختیار داشتھ باشند . بھ خواست ایزد متعال در آینده بھ مرور اگر قسمت شود

عاشقان قرار خواھد گرفت. شاید اینکار ھم متن ھر برنامھ بطور مستقل بصورت مکتوب در اختیار بتواند شمعی باشد فراروی انسانھا در این دنیا. خواھشمندم اگر ھر مطلبی یا سوالی را کھ میخواھید

بنده در جریان باشم حتما در قسمت مسیج قرار دھید. در غیر اینصورت احتمال دیدن آنھا ممکن است .اعتنایی تلقی شوداتفاقی باشد و خدای ناکرده حمل بر بی

114

Page 115: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

بعبارت دیگھ این لحظھ، ھر جور کھ ھست، این لحظھ، نھ آینده رو، صحبت آینده نمیشھ . ذھن فورا میگھ کھ من پس تمام این مصیبت ھایی کھ در آینده برای من ھست بپذیرم. ما اصال راجع بھ آینده

کھ جلو رویمون ھست اونو صحبت نمی کنیم. چون زندگی در این لحظھ ھست ، ما رویداد این لحظھمیگیم . بدون قید و شرط و بدون قضاوت ، بدون تفکر فکری، بدون توجیھ . خیلی ھا میگن چون خدا خواستھ پس من می پذیرم. این یک استدالل ذھنیست. این یھ چیز سطحی ست. بلکھ چون این رویداد

کنیم و استدالل بکنیم می پذیریم. و طبیعی ست من می پذیرم. اینم یھ استداللھ. بدون اینکھ قضاوت ب یھ فضا براش ایجاد میکنیم در خودمون. و این فضاداری رو در درون خودمون پیدا میکنیم.

فضاداری ھمون فضای این لحظھ ھست. کھ ما بھش دسترسی پیدا میکنیم. و این ھمون برکت و عشق این لحظھ ھست. پس بنابراین حافظ میگھ :

نقطھ تسلیمیم /در دایره قسمت ما لطف آنچھ تو اندیشی حکم آنچھ تو فرمایی /

پس بنابراین ھر چی کھ االن تو می اندیشی، ھر چی تو حکم میکنی من اونو اجرا میکنم. بعبارت دیگھ ھمھ این دوباره برمیگرده بھ اینکھ زندگی چھ فرمانی بما میده . گاھی اوقات زندگی ما رو در

میخواد میبره و بزور ما رو ھل میده و در اون مسیر می اندازه . سالھا مسیری کھ ظاھرا فکر ما نبعد ما می بینیم کھ این چھ مسیر خوبی بوده ما افتادیم توش. کھ اون موقع ما متوجھ حقیقت نبودیم کھ

چھ در راه خوبی می افتیم و ذھنمون مقاومت میکرد . فکر میکرد کھ این کار برای ما بده.

بعد میگھ :کر خود و رای خود در عالم رندی نیست / پس اینکھ من فکری براساس این رویداد درست کنیم و ف

بھش بچسبیم . یکی از دقت ھایی کھ باید در این موارد بکنیم اینھ کھ ذھن ما دنبال مسئلھ میگرده بھ دش بچسبونھ و خودش بچسبونھ . ذھن من دار ما دنبال اینھ کھ ببینھ از چی میتونھ استفاده کنھ و بخو

احساس خود بودن بکنھ. و اگر چیز مثبت پیدا نکنھ ، چیز منفی پیدا میکنھ. و بھ چیزھای منفی بیشتر عالقمنده تا چیزھای مثبت. و براساس اون میتونھ پوستھ خارجیش رو تعریف کنھ و مشخص بکنھ و

سفت بکنھ.

حول محور اتفاقی کھ برامون افتاده اگر ما باید ھوشیارانھ مواظب این قضیھ باشیم کھ ذھنمون از ایندرگیره ، نزدیک با این رویداد ھستیم ، ذھن ما از این قضیھ برای ما، من درست نکنھ . بھ محض این کھ من درست کنھ دیگھ چسبوندیم این رویداد رو بھ خودمون و نمیتونیم دیگھ ار خودمون جدا

خانھ خراب شدیم ، براساس اون خود درست کنیم. بکنیم. نباید براساس اینکھ بگیم بدبخت شدیم ، یعنی من فکر کنم من یھ آدم خانھ خرابم االن. این خود رو ذھن ما تمایل داره درست کنھ . من باید

ھوشیارانھ ذھنم رو تماشا کنم و نذارم ذھنم تو این قضیھ برای من ، من درست کنھ. و منیت درست کنھ و بخواد با اون زندگی کنھ.

115

Page 116: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

عالم رندی این ھست کھ من ھر چھ درست میکنم این لحظھ خراب میکنم. عالم رندی عبارت از پس اینھ کھ از ھیچ چیز برای خودم خود درست نمیکنم. این لحظھ یھ اتفاقی می افتھ و من این لحظھ رو

نم. رھا میکنم و این اتفاق رو بھ خودم نمی چسبونم. ھر چی کھ میسازم این لحظھ باز ھم خراب میکاین عالم رندیست. پس میگھ : فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست. خیلی واضحھ ، اگھ قرار باشھ رند اون چیزی رو کھ االن ساختھ خراب بکنھ ، دیگھ فکر خود و رای خود نداره. بلکھ فکر و

رای زندگیست کھ اونو میرونھ.

یی . اگر براساس اتفاقات و رویدادھا ما پس واضحھ کھ کفر است در این مذھب خود بینی و خود راخود نسازیم بنابراین خود بینی ھم وجود نخواھد داشت. دوباره تکرار میکنم ، ذھن ما تمایل داره کھ

حالت قربانی شدن بما بده و براساس اون خود درست کنھ. باید توجھ کنیم براساس رخداد حوادث کنیم ، یھ من جدا خواھد بود . دیگھ از اون برای خودمون من درست نکنیم . چون من درست ب

نمیتونیم خود مونو جدا کنیم. حتی دنیا رو ھم بما بدن باز ھم نمیتونیم اونو از خودمون منفصل کنیم.

پس خود بینی و خود رایی در این مذھب کفر است. باید اجازه بدیم زندگی ھمیشھ در ما کار کنھ و ور تسلیم بنا کنیم. تسلیم گفتیم عبارت از اینھ کھ اجازه بدیم دایره قسمت مونو براساس یا حول مح

زندگی از ما عبور کنھ . بجای اینکھ در مقابل اون با قضاوت ذھنی و ھیجان منفی ایستادگی کنیم. دوباره تکرار میکنم ، تسلیم یک حالت درونیست. مقاومت ھم حالت درونیست. ما بجای مقاومت

حظھ داریم . در مقابل اون حادثھ . ولی در بیرون ھر کاری کھ از درونی ، پذیرش درونی این ل دستمون برمیاد میکنیم براساس خردی کھ االن بھش وصل ھستیم.

زین دایره مینا خونین جگرم می ده / تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی /

نکھ حوادث ش منو پس میگھ از گردش این آسمان آبی رنگ من خونین جگرم ، خونین دلم. برای ایمحکوم کرده ، منو خونین جگر کرده. حاال می بمن بده تا در این ساغر مینایی مشکلم رو حل بکنم. مشکلم رو حل بکنم در چی؟ در ھمون میی کھ ھمین لحظھ بوسیلھ زندگی در وجود ما دمیده میشھ.

این می، من این مشکل حتی ھمون نیکی و عشقی کھ در تمام کھکشان ما دمیده میشھ. اجازه بده دررو حل کنم. و حقیقتا مشکالت مون رو ھم در این می ھستی میتونیم حل کنیم. اجازه بدیم این می

ھستی در وجود ما کار کنھ تا راحت از این مشالت بدر آییم.

116

Page 117: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

گنج حضور 12متن برنامھ شماره ۳۸۱حافظ، دیوان غزلیات، شماره

گر چھ ما بندگان پادشھیم ملک صبحگھیم پادشاھان

گنج در آستین و کیسھ تھی جام گیتی نما و خاک رھیم

ھوشیار حضور و مست غرور بحر توحید و غرقھ گنھیم

شاھد بخت چون کرشمھ کند ماش آیینھ رخ چو مھیم

شاه بیدار بخت را ھر شب

117

Page 118: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

ما نگھبان افسر و کلھیم گو غنیمت شمار صحبت ما

کھ تو در خواب و ما بھ دیده گھیم نصور واقف است کھ ماشاه م

روی ھمت بھ ھر کجا کھ نھیم دشمنان را ز خون کفن سازیم

دوستان را قبای فتح دھیم رنگ تزویر پیش ما نبود شیر سرخیم و افعی سیھیم وام حافظ بگو کھ بازدھند

ای اعتراف و ما گوھیم کرده

کی از کل زندگی ما ھمونطور کھ میدونید این نوشتھ ھا کھ اسمش گنج حضوره بھ باریکھ کوچمربوطھ و اون، این لحظھ است. این لحظھ جزو زمان نیست . یعنی گذشتھ و آینده و حتی بصورتی

کھ ما حال رو میشناسیم؛ نیست. استنباطی کھ ما از حال داریم اینھ کھ ما روی رویدادی کھ االن اتفاق این لحظھ رو بوسیلھ باورھا و می افتھ تمرکز بکنیم. اگر ما اینکار رو بکینم در واقع رویداد

اطالعات گذشتھ داریم تفسیر میکنیم . این نوع تمرکز روی حال ؛ یعنی حاال، در واقع ھمون زنده نگھ داشتن گذشتھ است. بعبارت دیگھ تفسیر رویداد این لحظھ و تمرکز روی آن براساس گذشتھ

ان نیست. زمان یعنی گذشتھ و چیزی نیست کھ من راحع بھش صحبت میکنم. بلکھ این لحظھ جزو زم آینده ؛ و حال بصورتی کھ االن من تعریف کردم .

اگر ما در این لحظھ باز ھم در گذشتھ باشیم کھ تا حاال بوده ایم؛ این اون چیزی نیست کھ راجع بھش صحبت میکنیم بنام گنج حضور. گنج حضور عمیقتر از اونھ . و وقتی کھ ما گنج حضور میشیم یا

حضور میشیم ھمینطور کھ حافظ در این غزل بھش اشاره میکنھ ، در اینصورت فرم نداریم، ھوشیار صورت نیستیم . فرم یا صورت چیزیست کھ تو ذھن ما مجسم میشھ. اگر خودمون رو بصورت

تصویر ذھنی می بینیم ؛ این فرم ماست. این ممکنھ مجموعھ ای از صورتھایست کھ ما از خودمون باورھای ماست. اطالعاتیست کھ از گذستھ داریم. داریم. و مجموعھ

بنابراین وقتی فرم داریم یا فرم ھستیم ؛ صورت ھستیم ، فرم یعنی چیزیست کھ نمایان میشھ ، حجم داره. تعیین شده. در فارسی میگیم تعیین. و این فرم داشتن سبب میشھ ما تو زمان بریم . تا زمانی کھ

خودمون یھ تصویر ذھنی داریم نمیتونیم از گذشتھ و آینده بودن؛ ما رھا فرم داریم ، ذھنمون؛ یعنی ازبشیم. اما ھدف در واقع چیزیست کھ حافظ در این چند خط شعر بھش اشاره میکنھ. اینھ کھ ما از فرم

118

Page 119: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

ذھنی مون خود مونو جدا کنیم و فرم ذھنی مونو اونطور کھ ھست ببنیم. تا بتونیم اون؛ بعد بی زمانی تغییر رو در خود مون بوجود بیاریم. رو حس و

ھمینطور کھ میدونید اصل جھان تغییره. ما ھر لحظھ کھ تغییر بکنیم؛ ھماھنگ با نظام ھستی ھستیم. وقتی کھ تغییر در ما متوقف بشھ ، تغییر در چی؟ تغییر در چھار بعدی کھ در قبل صحبت کردیم،

بعد چھارم کھ گفتیم بعد بی نام و نشان کھ بعد اصلی یعنی بعد فیزیکی ؛ بعد ذھنی؛ بعد ھیجانی و اونماست. کھ مجددا حافظ در این چندتا خط شعر بھش اشاره میکنھ. پس تفسیر کردن این لحظھ یا

رویداد این لحظھ براساس گذشتھ ؛ در واقع زنده نگھداشتن گذشتھ است. ما بوسیلھ فرم ذھنی کھ شده اصال ما گذشتھ زنده ھستیم االن. و میخواھیم از این حالت تبدیل ایم ، گذشتھ رو زنده نگھ میداریم.

بشیم بھ اون چیزی کھ میگیم زندگی این لحظھ یا زنده بودن این لحظھ.

بارھا گفتھ ایم کھ در این لحظھ زندگی در ما دمیده میشھ کھ بوسیلھ فرمھای ذھنی و باورھای ما بزنیم و این زنده بودن زندگی این لحظھ رو در پوشانده میشھ. ما میخواھیم این پوشش رو کنار

وجودمون حس کنیم و در اینصورت خواھیم دید کھ ما از این اجبار تفسیری جھان ؛ یعنی اینکھ این لحظھ بھ ھر چیزی کھ نگاه میکنم میخوام یھ اسم روش بذارم و تفسیر بکنم و براساس اون یک ھیجان

رم ھیجانی ، یعنی یھ احساسی کھ در من بوجود میاد ؛ این بمن دست بده و بشم این تفسیر ذھنی و فدوتا ھمزمان در انسان پیدا میشھ و ما میشیم اون فرم ذھنی ھیجانی. ما میخوایم از این فرم ذھنی ھیجانی خالص بشیم و بشیم ھوش این لحظھ ، ھوشیاری حضور این لحظھ. فقط ھوشیاری بشیم.

بودن تبدیل بشیم بھ چیزی کھ میگیم بی فرمی یا گاھی اوقات بی یعنی از این مکان بودن، از این فرممکانی و بی زمانی . گو اینکھ این بی مکانی و بی زمانی گاھی اوقات نامفھومھ ولی معنیش اینھ کھ

ما از اینکھ فرم ھستیم ؛ یھ تصویر ذھنی ھستیم از اون خالص بشیم . فقط یک ھوشیاری بشیم ؛ یک صورت میتونیم جھان برون رو تماشا بکنیم و جھان بیرون رو اونطور کھ ھست آگاھی بشیم . در این

ببینیم .

یم / گر چھ ما خود مونو بنده کرده ایم و بنده میدونیم و بنده پس حافظ میگھ : گرچھ ما بندگان پادشھ/ گر میشناسیم اما ما یھ چیز دیگھ ھستیم کھ در مصرع دوم توضیح میده : پادشاھان ملک صبحگھیم

چھ ما بنده شده ایم؛ میدونید میگھ ما بنده پادشاه ھستیم . پس من دارم و من ھم بصورت بنده ھست. کدوم پادشاه ؟ ممکنھ پادشاه جھان باشھ، خدا باشھ یا پادشاه وقت باشھ. ھیچ فرقی نمیکنھ وقتی ما من

دا میتونیم باشیم؛ بنده داریم و من ما ھم بصورت بنده ھست ؛ در اینصورت ما بنده ھستیم، بنده خ پادشاه میتونیم باشیم یا بنده ھر چیز دیگھ ای.

در خیلی ازکتابھای مذھبی از جملھ قرآن راجع بھ خدای سپیده دم یا پادشاه سپیده دم کھ حافظ در این غزل میگھ صحبت شده. پس سپیده دم یعنی این لحظھ . این لحظھ ما پادشاه زندگی ھستیم. یعنی خود

119

Page 120: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

م . خود شادی ھستیم. خود آرامش ھستیم. اگر اجازه بدیم سپیده دم برای ما باز میشھ در زندگی ھستیاین لحظھ و شادی رو کھ ھستی بما بصورت برکت خودش ارائھ میکنھ ؛ این شادی و آرامش خدایی

رو این لحظھ ما میتونیم در وجود مون بصورت زندگیی کھ می جوشھ حس بکنیم. میگھ شما االن .حس میکند

ن کھ ھوشیار حضور ، شاھد بخت در این چند خط شعر پادشاھھ وقتی میگھ ھوشیار حضور؛ می بینی. صبحگاه یا خود صبحگاه ، فضاداری صبحگاه و گنج در آستین و بحر توحید ؛ اینا ھمھ یکی ھستن

. گنج در آستین ؛ میگھ : گنج در آستین و کیسھ تھی / جام گیتی نمای خاک رھیم /

پس گنج در آستین با پادشاھی صبحگاه یکیست. بحر توحید یکیست. اینا با ھم یھ چیزی رو در ما بیدار میکنند. ھمینطور بنده بودن ؛ خاک راه بودن ؛ تھی بودن کیسھ ما ؛ اینکھ آدم گنج داشتھ باشھ ؛

تماما زندگی باشھ ولی این لحظھ خشک و بی رمق باشھ ، این وضعیت ماست.

پس بنابراین خالی بودن کیسھ ، بی رمق بودن زندگی ، بنده بودن یا فرم بودن ؛ خاک راه بودن ؛ ینا ھمھ یھ معنی رو مستفاد میکنن و یعنی فقط یھ جسم بودن و مست غرور بودن ؛ غرقھ گناه بودن ؛ ا

یھ چیزی رو در واقع میخوان بیان بکنن.

120

Page 121: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

حافظ میگھ : ھمچو صبحم یک نفس باقیست تا دیدار صبح /

برا تا جان برافشانم چو شمع /چھره بنما دلپس میگھ مثل صبحم ؛ فقط یھ ذره باقیست تا دیدار تو . بھ دیدار تو خیلی نزدیکم مثل صبحی کھ خیلی نزدیک بھ طلوع آفتاب است و بزودی آفتاب طلوع خواھد کرد . ما ھم در اصل مثل صبح

رون ما این آفتاب شروع بکنھ بھ طلوع ھستیم کھ آفتاب از درون ما باال بیاد. پس بھ محض اینکھ از دآفتاب معرفت و شناسایی ھوشیاری حضور ، این ھوشیاری ذھنی کھ شبیھ بھ شمع شده یا خاموش میشھ یا دیگھ مھم نیست. ما ھوشیاری ذھنی مون رو ھم در طلوع آفتاب معرفت درون می تونیم

مشاھده کنیم.

پس وقتی میگھ گنج در آستین و کیسھ تھی / درست حالت فعلی ماست . در واقع سرچشمھ زندگی از درونمون میخواد بجوشھ بیاد باال ؛ این زندگیست؛ زندگی خدایست ؛ آرامش خدایست ؛ عشق خدایست

در ما بوجود بیاد ولی ما کیسھ مون تھی ست. چجوری میشھ کھ یھ کسی گنج در آستین داشتھ میخواد باشھ، میدونین قدیما پول رو در آستین حمل میکردن برعکس امروز کھ یا در جیب مون حمل میکنیم

داریم ستین میذاشتن. میگھ ما گنج در آستین ؛ جیب شلوار یا جیب بغل تو کیف میذاریم، قدیم تو ھمین آولی نمیتونیم ؛ کیسھ مون تھیست ؛ نمیتونیم از آن خرج کنیم. یعنی سرچشمھ زندگی در درون ماست

121

Page 122: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

ولی ما از اون نمی تونیم در این لحظھ خرج کنیم؛ برای اینکھ در گذشتھ و آینده ھستیم. برای اینکھ گذشتھ زنده در این لحظھ ھر لحظھ میخواھیم زمان رو زنده نگھ دایم یا گذشتھ رو زنده نگھ داریم. ما

ھستیم. می خواھیم از این حالت بھ گنج ؛ بھ ھوشیاری ؛ بھ خود زندگی مبدل بشیم.

قصھ ای ھست میگن گدائی متجاوز از سی سال پای دیواری نشستھ بود و گدائی میکرد یھ روز عابر

. گدا بھ عابر ناشناس گفت : یھ پول خردی بھ ما کمک کن. عابر گفت ناشناسی از اونجا رد می شدمن چیزی ندارم بتو بدم. گدا اصرار کرد. عابر گفت : گفتم کھ من چیزی ندارم بتو بدم. ولی این

چیزی کھ روش نشستی چیھ؟ گدا گفت : این صندوقیست کھ من تا اونجائی کھ یادم میاد روش نشستھ ال توشو نگاه کردی؟ گدا گفت نھ برای چی ؟ منظورت چیھ؟ مگھ توش چیھ؟ ام. عابر گفت : تا حا

گفت خوب توشو یھ بار نگاه کن. گدا با اصرار عابر و با زحمت زیاد در صندوق رو باز کرد و با شگفتی تمام و خوشحالی زیاد دید صندوق پر از طالی خالصھ . گدا سالھا روی صندوق پر از طالی

نمیدید و دست گدائی بسوی این و اون دراز میکرد. معنی قصھ اینھ کھ ما اگر خالص نشستھ بود ولیبھ صندوق درونمون، نھ ھر صندوقی بیرونمون نگاه کنیم این گنج رو کھ اسمشو عرفا گنج حضور

گذاشتھ اند پیدا خواھیم کرد. یھ معنی دیگھ قصھ اینھ کھ تا زمانی کھ ما این گنج درون رو پیدا نکردیم ینکھ ثروتمند ترین فرد دنیا باشیم دست گدائی بسوی بیرون و این اون برای رھائی از تنھائی ولو ا

برای رفع غصھ ھا مون برای رفع ترسھا مون برای رفع خشمھا مون برای حس ناقص بودنمون بھ این و اون دراز خواھیم کرد.

شونده است؟ چرا ما اونو این گنج حضور کھ ھمین لحظھ در ماست و وجود داره چھ چیزی اونو پونمی بینیم؟ عرفا خواستھ اند این حالت رو کھ در واقع آزادی از خودمون ھست و رفتن بھ درون

خودمون ھست و حس شادی و آرامش بیدریغ ھستی ھست یا آرامش خدائی ھست خواستن تعریف این معنی کھ نمیگھ بکنند. تعریفی کھ عرفا کرده اند ھست خیلی کوتاه. منتھا تعریفی منفی است بھ

پایان رنج پایان درد پایان حضور چیھ؟ یا این آزادی چیھ؟ یا بھ روشنائی رسیدن چیھ؟ بلکھ میگھغصھ. این تعریف ھمونطور کھ می بینید تعریف کاملی نیست برای اینکھ نمیگھ چی ھست؟ بلکھ

و فکر ما نتونھ یک چیزی میگھ چی نیست؟ و شاید عمدا این کارو کردن و علتش این بوده کھ ذھن ما تجسم کنھ و اسم اونو بذاره گنج حضور یا زندگی یا آرامش و یھ برچسبی روش بزنھ بزاره توی

طاقچھ ذھن و دیگھ ازش استفاده نکنھ فکر کنھ شناختھ. اون چیزی کھ ما رو گیر انداختھ و زندگی ظھ کھ وجود داره زندگی ھمین لحظھ رو در ما بھ تلھ انداختھ و ما نمی تونیم اونو حس کنیم در این لح

در ذرات وجود ما ارتعاش می کنھ و ما میتونیم اونو حس کنیم. اون نفس ماست .

اگر ما در این لحظھ باز ھم در گذشتھ باشیم کھ تا حاال بوده ایم؛ این اون چیزی نیست کھ راجع بھش کھ ما گنج حضور میشیم یا صحبت میکنیم بنام گنج حضور. گنج حضور عمیقتر از اونھ . و وقتی

ھوشیار حضور میشیم ھمینطور کھ حافظ در این غزل بھش اشاره میکنھ ، در اینصورت فرم نداریم، صورت نیستیم . فرم یا صورت چیزیست کھ تو ذھن ما مجسم میشھ. اگر خودمون رو بصورت

122

Page 123: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

کھ ما از خودمون تصویر ذھنی می بینیم ؛ این فرم ماست. این ممکنھ مجموعھ ای از صورتھایست داریم. و مجموعھ باورھای ماست. اطالعاتیست کھ از گذستھ داریم.

تا کی میخوای مثل نی پر از گره باشی . این آینده و گذشتھ بودن یا در آینده و گذشتھ بودن گره ھای شتھ و نی ماست . نی ما باید تو خالی باشھ کھ بوسیلھ نایی زده بشھ . بعد میگھ تا زمانی کھ در گذ

آینده ھستی ، گره در نی تو ھست و نایی (نی زن) نمیتونھ تو رو بزنھ . از تو آھنگ خوبی بیرون نخواھد اومد . بھ ھمین دلیلھ کھ ما گرفتار غصھ ھای زندگی ھستیم ، گرفتار تعارض ھستیم ، گرفتار

ناھماھنگیھا در زندگی ھستیم ، گرفتار عدم تعادل ھستیم .

این لحظھ و در این لحظھ زنده باشیم ، اتفاق عجیبی میافتھ. اون اتفاق عبارت از پس وقتی بیایم بھاینھ کھ ما اون ھوشیاری رو ، اون ھوش و اون مایھ رو کھ در فکرمیگذاشتیم و در فکر سرمایھ

گذاری میکردیم ، از فکر بیرون میکشیم. فکری کھ ھمھ ھوشیاری ما رو می بلعھ و ما باھاش در ھمین لحظھ شما بیاین یھ کاری بکنین. شما ناظر فکرھاتون باشین . ھمین لحظھ ھمجنس میشیم.

بھ فکرتون نگاه کنید ، ببینین چھ فکری میکنین ، این نظارت بر فکر باعث میشھ شما خودتونو از فکر منفصل کنید، جدا کنید . وقتی از فکر منفصل میشین ، دیگھ فکر نمیتونھ شما رو بھ خودش

ب کنھ . شما وقتی یھ اتفاقی میافتھ میبینین این اتفاق چجوری ما رو می بلعھ و بالفاصلھ بکشھ ، جذواکنش در ما رخ میده ، بالفاصلھ خشم یا ترس رخ میده . برای اینکھ ما با فکرمون در این لحظھ عجین میشیم. با فکرمون ھم ھویت میشیم ، ھمجنس میشیم . حال میخوایم فکرمونو مالحظھ کنیم ،

ناظر فکرمون باشیم کھ نتونھ فکر ما رو بھ خودش بکشھ و با خودش ھم ھویت کنھ .

عشق چیھ ؟ عشق حس اون یک زندگیست کھ در تمام موجودات عالم وجود داره. یک زندگی ھست کھ در ھمھ چیز عالم می طپھ . فقط یک زندگی ، اون زندگی کھ در من ارتعاش میکنھ ، ھمون

ھست ،در نبات ھم ھست ، در سنگ ھم ھست ، در شما ھم ھست ، یک زندگی زندگی در حیوان ھم وجود داره ، عشق یعنی حس اون یھ زندگی ، و اون یھ زندگی شدن .

بھ این ترتیب انسان احساس یکی بودن میکنھ با تمام موجودات عالم . این حالت ، حالتیست کھ انسان و دوست نداره ، فقط بھ یھ چیز نچسبیده . اینجور فقط بھ یک چیز عالقمند نیست ، فقط یھ چیز ر

عشق کھ در واقع یکی شدن با تمام موجودات عالمھ و حس یکی بودن ھست با عشقی کھ ذھن ما می ورزه ، تماسی کھ ذھن ما میخواد با یھ موجود دیگھ ، با یھ انسان دیگھ برقرار کنھ کھ از طریق یک

ت ، یھ سری باورھای ذھنیست ، بسیار بسیار فرق داره .پرده ذھنیست ، یھ سری قضاوتھای ذھنیسپس در تعریف انسان اقبال میگھ : انسان موجودی بود و موجودی ھست کھ بتونھ حس این وحدت رو

بکنھ ، این یکی بودنو حس کنھ با تمام عالم، و اون یک زندگی بشھ . آیا ما چنین حسی رو می کنیم؟

123

Page 124: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

ن مذھب کفر است. باید اجازه بدیم زندگی ھمیشھ در ما کار کنھ و پس خود بینی و خود رایی در ایدایره قسمت مونو براساس یا حول محور تسلیم بنا کنیم. تسلیم گفتیم عبارت از اینھ کھ اجازه بدیم

زندگی از ما عبور کنھ . بجای اینکھ در مقابل اون با قضاوت ذھنی و ھیجان منفی ایستادگی کنیم. نم ، تسلیم یک حالت درونیست. مقاومت ھم حالت درونیست. ما بجای مقاومت دوباره تکرار میک

درونی ، پذیرش درونی این لحظھ داریم . در مقابل اون حادثھ . ولی در بیرون ھر کاری کھ از دستمون برمیاد میکنیم براساس خردی کھ االن بھش وصل ھستیم.

زین دایره مینا خونین جگرم می ده / ن مشکل در ساغر مینایی /تا حل کنم ای

پس میگھ از گردش این آسمان آبی رنگ من خونین جگرم ، خونین دلم. برای اینکھ حوادث ش منو محکوم کرده ، منو خونین جگر کرده. حاال می بمن بده تا در این ساغر مینایی مشکلم رو حل بکنم.

گی در وجود ما دمیده میشھ. مشکلم رو حل بکنم در چی؟ در ھمون میی کھ ھمین لحظھ بوسیلھ زندحتی ھمون نیکی و عشقی کھ در تمام کھکشان ما دمیده میشھ. اجازه بده در این می، من این مشکل

رو حل کنم. و حقیقتا مشکالت مون رو ھم در این می ھستی میتونیم حل کنیم. اجازه بدیم این می ھستی در وجود ما کار کنھ تا راحت از این مشالت بدر آییم.

گنج حضور 12متن برنامھ شماره

۳۸۱حافظ، دیوان غزلیات، شماره

گر چھ ما بندگان پادشھیم پادشاھان ملک صبحگھیم

گنج در آستین و کیسھ تھی جام گیتی نما و خاک رھیم

ھوشیار حضور و مست غرور بحر توحید و غرقھ گنھیم

شاھد بخت چون کرشمھ کند ماش آیینھ رخ چو مھیم

خت را ھر شبشاه بیدار ب ما نگھبان افسر و کلھیم

گو غنیمت شمار صحبت ما کھ تو در خواب و ما بھ دیده گھیم

شاه منصور واقف است کھ ما روی ھمت بھ ھر کجا کھ نھیم

124

Page 125: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

دشمنان را ز خون کفن سازیم دوستان را قبای فتح دھیم رنگ تزویر پیش ما نبود شیر سرخیم و افعی سیھیم

ندوام حافظ بگو کھ بازدھ ای اعتراف و ما گوھیم کرده

ھمونطور کھ میدونید این نوشتھ ھا کھ اسمش گنج حضوره بھ باریکھ کوچکی از کل زندگی ما مربوطھ و اون، این لحظھ است. این لحظھ جزو زمان نیست . یعنی گذشتھ و آینده و حتی بصورتی

ھ کھ ما روی رویدادی کھ االن اتفاق کھ ما حال رو میشناسیم؛ نیست. استنباطی کھ ما از حال داریم اینمی افتھ تمرکز بکنیم. اگر ما اینکار رو بکینم در واقع رویداد این لحظھ رو بوسیلھ باورھا و

اطالعات گذشتھ داریم تفسیر میکنیم . این نوع تمرکز روی حال ؛ یعنی حاال، در واقع ھمون زنده ین لحظھ و تمرکز روی آن براساس گذشتھ نگھ داشتن گذشتھ است. بعبارت دیگھ تفسیر رویداد ا

چیزی نیست کھ من راحع بھش صحبت میکنم. بلکھ این لحظھ جزو زمان نیست. زمان یعنی گذشتھ و آینده ؛ و حال بصورتی کھ االن من تعریف کردم .

ش اگر ما در این لحظھ باز ھم در گذشتھ باشیم کھ تا حاال بوده ایم؛ این اون چیزی نیست کھ راجع بھصحبت میکنیم بنام گنج حضور. گنج حضور عمیقتر از اونھ . و وقتی کھ ما گنج حضور میشیم یا

ھوشیار حضور میشیم ھمینطور کھ حافظ در این غزل بھش اشاره میکنھ ، در اینصورت فرم نداریم، صورت نیستیم . فرم یا صورت چیزیست کھ تو ذھن ما مجسم میشھ. اگر خودمون رو بصورت

ھنی می بینیم ؛ این فرم ماست. این ممکنھ مجموعھ ای از صورتھایست کھ ما از خودمون تصویر ذ داریم. و مجموعھ باورھای ماست. اطالعاتیست کھ از گذستھ داریم.

بنابراین وقتی فرم داریم یا فرم ھستیم ؛ صورت ھستیم ، فرم یعنی چیزیست کھ نمایان میشھ ، حجم گیم تعیین. و این فرم داشتن سبب میشھ ما تو زمان بریم . تا زمانی کھ داره. تعیین شده. در فارسی می

فرم داریم ، ذھنمون؛ یعنی از خودمون یھ تصویر ذھنی داریم نمیتونیم از گذشتھ و آینده بودن؛ ما رھا بشیم. اما ھدف در واقع چیزیست کھ حافظ در این چند خط شعر بھش اشاره میکنھ. اینھ کھ ما از فرم

ون خود مونو جدا کنیم و فرم ذھنی مونو اونطور کھ ھست ببنیم. تا بتونیم اون؛ بعد بی زمانی ذھنی م رو حس و تغییر رو در خود مون بوجود بیاریم.

ھمینطور کھ میدونید اصل جھان تغییره. ما ھر لحظھ کھ تغییر بکنیم؛ ھماھنگ با نظام ھستی ھستیم. در چی؟ تغییر در چھار بعدی کھ در قبل صحبت کردیم، وقتی کھ تغییر در ما متوقف بشھ ، تغییر

یعنی بعد فیزیکی ؛ بعد ذھنی؛ بعد ھیجانی و اون بعد چھارم کھ گفتیم بعد بی نام و نشان کھ بعد اصلی ماست. کھ مجددا حافظ در این چندتا خط شعر بھش اشاره میکنھ. پس تفسیر کردن این لحظھ یا

در واقع زنده نگھداشتن گذشتھ است. ما بوسیلھ فرم ذھنی کھ شده رویداد این لحظھ براساس گذشتھ ؛

125

Page 126: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

ایم ، گذشتھ رو زنده نگھ میداریم. اصال ما گذشتھ زنده ھستیم االن. و میخواھیم از این حالت تبدیل بشیم بھ اون چیزی کھ میگیم زندگی این لحظھ یا زنده بودن این لحظھ.

http://www.parvizshahbazi.com/

126

Page 127: گنج حضور استاد  پرویز شهبازی تفسیر اشعار مولانا حافظ و دیگر شعرا

127